چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسکیموها» ثبت شده است

"- نخستین و فوری ترین مشکل، مسئله ی جنگ است. تاریخ نشان می دهد جنگ نیز مثل شیوه ی حکومت یا مالیات از اختراعات انسان است. و می دانیم وقتی قومی به اختراعی دست یافت، تا زمانی که مردم به اختراع دیگری دست یابند که به نظرشان از اختراع قبلی برتر باشد، همچنان از اختراع نخست استفاده می کنند. 
اقوامی که دارای تمدنی در سطح تمدن اسکیموها بودند- یعنی به صورت دسته های کوچک می زیستند و تمام توانایی خود را صرف ادامه ی حیات می کردند- می بایست راهی برای حل اختلاف میان دو مرد نیرومند که در داخل یک گروه به مبارزه بر می خاستند پیدا کنند. آنان می بایست مقرراتی وضع کنند تا بتوانند مسئله ی قتل کسی به دست دیگری را حل کنند و کسی را که به راستی مایه ی دردسر و زحمت گروه است از میان بردارند (در این موارد اسکیموها شخص مقصر را در صورتی که همه ی گروه رأی به خطرناک بودن او می داد، به قتل می رساندند.) اما جنگ را نمی شناختند و موقعیتی پیش نمی آمد که اعضای یک گروه با پیروی از مجموعه ی مقرراتی که در کلمه ی جنگ خلاصه می شود با اعضای گروه دیگر به زد و خورد بپردازند... اما اسکیموها به دلیل آن که مفهوم جنگ را نمی شناختند، مفهوم صلح یعنی عدم جنگ را نیز درک نمی کردند. 
میان سرخ پوستان دشت، جنگ به مفهوم واقعی آن وجود داشت. سرخ پوستان دشت اغلب اسرای جنگی را به عنوان اعضای قبیله ی خود می پذیرفتند اما این ذهنیت وجود نداشت که قبایل دیگر را فتح کنند تا بتوانند ملت بزرگتری ایجاد کنند؛ ولی مفهوم اتحاد داوطلبانه را می شناختن و از آن برای برقراری صلح میان قبایلی که در گذشته با هم در جنگ بودند استفاده می کردند...
... برخلاف سرخ پوستان، ملت های اروپایی نیازی نمی دیدند برای نمایش دادن مردانگی خویش جگ برپا کنند. اروپاییان برعکس برای به دست آوردن سرزمین های تازه یا دفاع از سرزمین خود و به خاطر اعتقادات مذهبی شان می جنگیدند. اما هدف همه ی این گروه ها از جنگ برپا کردن جامعه ای بود که دیگر به جنگ نیاز نیفتد...
... انسان تا به امروز موفق نشده است جهانی ایجاد کند که صلح هر کشوری برای همه ی کشورها اهمیت داشته باشد، جهانی که همه ی کشورها بدانند در صورت عدم توانایی آنها در برقراری صلح، تمامی بشریت به خطر خواهد افتاد. 
نخستین و بنیادی ترین مسئله، مسئله ی از میان برداشتن جنگ است. اما موفقیت ما در این زمینه تا ندازه ای بستگی به این دارد که بتوانیم همراه با از میان برداشتن جنگ، دشواری های دیگری را نیز از سر راه برداریم. زیرا اقوام جهان زمانی انرژی و تخیل لازم برای برداشتن گام های بعدی در حل مسائل جهان را خواهند داشت که علاقه ی لازم به زیستن را داشته باشند و باور کنند تمدن بشری ارزش آن را دارد که برای زنده نگاه داشتنش تلاش کنند.

- دومین مسئله ی بزرگ پیدا کردن راهی است تا از آن راه بتوانیم دست آوردهای اقوامی مثل اروپای شمالی و جزایر بریتانیا و ایالات متحده و کانادا را در دسترس همه ی اقوام جهان قرار دهیم. زیرا امروزه تنها در این کشورهای ثروتمند است که همه به راستی از مراقبت های پزشکی، غذا و آموزش کافی برخوردارند. اما همراه با افزایش دانش ما، آرمان های ما نیز فراتر رفته اند. امروز دیگر هیچ کس در جهان، نه سیرها و نه گرسنه ها، هیچ کدام گرسنگی کسی را در هیچ کجای جهان نمی پذیرند. 

- سومین مسئله این است که چگونه می توان همه ی تحولات تازه و شگفت انگیز را به اطلاع همه ی مردم جهان رساند؟
 انسان باید بیاموزد جهان را به گونه ای سازماندهی کند که اقوام مختلف بتوانند بدون توسل به جنگ، رقابت ها و دشواری های شان را حل و فصل کنند، و روش هایی در پیش گیرد تا کشورهای غیر صنعتی به مسیر کلی تمدن جهانی بپیوندند و از مزایای علم و صنعت برخوردار شوند، و مردم جهان به نحوی آموزش ببینند که خود بتوانند در همه ی عمر به آموختن ادامه دهند. "

  • چ.الف
" با بررسی اقوام مختلف جهان به پدیده ی دیگری هم بر می خوریم و آن استفاده از تابو است. تابو از سومین شیوه ی نگرش انسان به جهان ریشه می گیرد، که با شیوه ی مذهبی و شیوه ی جادو متفاوت است. این شیوه ی نگرش را در شکل بسیار ساده ی آن میان اسکیموها می بینیم. کلمه ی "تابو" متعلق به مناطق جنوبی اقیانوس آرام است و آن را به مفهوم چیزی ممنوع به کار می بریم و مقصود از تابو این است که چنان چه مردم چیزهای ممنوع را دقیقاً بشناسند و مقررات را زیر پا بگذارند، در این صورت بدون توجه به علت این کار، خود به خود مجازات وحشتناکی در انتظار آنهاست.
همانگونه که امروزه مفاهیمی مثل اعتماد و کمک به دیگران که در انسان ریشه ای عمیق دارند و بخشی از دین به شمار می روند تغییر کرده اند و همان گونه که عقایدی که ریشه در آرزوی انسان برای تحت کنترل درآوردن ِ جهان دارند و بخشی از جادو به شمار می روند نیز دگرگون شده اند، همان گونه نیز عقاید انسان درباره ی تأثیر تابوهای خاص هم تغییر یافته اند. اما در عین حال مفهوم ذهنی خود تابو به صورت های مختلف خود را نشان می دهد. بعضی تابوها مثل ممنوعیت ازدواج پدر و مادر با فرزندانشان ریشه ای عمیق داشته، همه ی مردم جهان به آن پای بندند؛ برخی از تابوها ممکن است به امور جزیی مربوط باشند، مثل تابوی بدیُمنی عدد سیزده. اما مفهوم همه ی آنها یکی است. 
وقتی به شیوه های مختلف تفکر انسان درباره ی جهان از طریق دین و جادو و تابو می اندیشیم، پی می بریم که به رغم تغییر بعضی از رفتارها این شیوه های تفکر هنوز هم رواج دارند. نیز پی می بریم که نمی توانیم پدیده هایی مثل معتقدات مذهبی را اندازه گیری یا مقایسه کنیم. "

  • چ.الف
" گروهی معتقدند که جنگ جز‌ء طبیعت انسان است. اگر بخواهیم صحت این گفته را معلوم کنیم، می توانیم به دیگر اقوام جهان نگاه کنیم و ببینیم آیا قومی وجود دارد که کودکان خود را بدون آگاهی از جنگ بار آورده باشد. چنان چه بتوانیم چنین قومی پیدا کنیم، در این صورت می توانیم بدون دست زدن به تجربه های تازه، به این نتیجه برسیم که جنگ جزء طبیعت انسان نیست و موجوداتی انسانی همیشه و تحت هر شرایطی با دیگران نمی جنگند. نمونه ی این گونه اقوام، اسکیموها هستند. اسکیموها جنگ میان افراد را می شناسند اما از جنگ های سازمان یافته میان دو گروه بی خبراند. در این مورد اسکیموها، نادانسته دست به تجربه ی مورد نظر ما زده اند. " 

  • چ.الف