چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدای باروری» ثبت شده است

" دیانا اساساً الهه ی بیشه زارها بود، همان طور که سِرِس الهه ی غلات و باکوس خدای شراب بود. معبد های او عموماً در جنگل واقع شده بود. در واقع هر جنگلی وقف او بود و در نام گذاری ها، نام او غالباً با سیلوانوس، خدای جنگل همراه است. اما اصل او هرچه که بوده باشد، همیشه فقط یک الهه ی درختان نبود. دیانا مانند خواهر یونانی اش آرتمیس ظاهراً به صورت تجسم زندگی سرشار طبیعت اعم از حیوانی و گیاهی درآمده است. طبیعتاً فکر کرده اند او به عنوان بانوی بیشه زاران، صاحب حیوان های درنده و اهلی است که از بیشه پا می گیرند، در اعماق تیره ی آن در کمین صیاد می نشینند، برگ های تازه و جوانه های شاخه هایش را می خورند یا در دره ها و دشت های باز می چرخند. بدین سان او شاید به صورت الهه ی نگهبان شکارچیِ آن و چوپانان هر دو درآمده است، درست همچنان که سیلوانوس نه تنها خدای جنگل که رمه ها نیز بود. همین طور در فنلاند، جانوران وحشیِ جنگل را رمه ی تاپیو، خدای بیشه زاران و زن ِ زیبا و شکوهمندش می دانستند. 
اما دیانا صرفاً نگهبان جانوران وحشی، بانوی بیشه ها و تپه ها، دشت های دنج و رود های پرخروش نبود. او را ماه و به خصوص به نظر می رسد که ماهِ زردِ هنگام ِ درو می دانستند و به همین جهت بود که انبار کشاورزان را پر از محصولات مرغوب می کرد و دعای زنان را به هنگام درد زایمان می شنید. در جنگل مقدس ِ خویش در نِمی، چنان که دیدیم او را به خصوص به عنوان الهه ی زایمان که برکت دهنده ی نسل زنان و مردان بود، می پرستیدند. به این ترتیب، دیانا را چون آرتمیس ِ یونانی که همواره با او یکسان بود، می توان الهه ی طبیعت به طور کلی و باروری به طور اخص دانست. پس جای تعجب نیست که در معبد وی، در آونتین، او را با تصویری که رونوشتِ بُتِ بسیارپستانِ آرتمیسِ اِفِسی بود، با همه ی آن نشانه های متعدد باروری اش نشان می دادند. از همین جا نیز می توان دریافت که چرا یک قانون کهنِ رُمی، منسوب به شاه تولوس هاستیلیوس، حکم می کند که در هنگام ارتکاب زنا،  کاهن باید به عنوان کفاره در جنگل ِ دیانا قربانی کند. زیرا میدانیم که گناه زنا را عموماً موجب بروز قحط و خشکسالی می دانند، به همین جهت کفاره ی این گناه می بایست به الهه ی باروری داده می شد. 
اکنون بر این اساس که الهه ی باروری، خود باید بارور باشد، لازم است که دیانا زوجی داشته باشد. یار او، ویربیوس بود که نماینده یا اصولاً تجسم اش فرمانروای بیشه زارِ نِمی بود. هدف از آمیزش آنان، بارورسازی زمین، حیوانات و بشریت بود و طبیعتاً می توان فکر کرد که اگر عروسی مقدس را هر سال جشن می گرفتند و نقش عروس و داماد را چه تمثال های آنان و چه اشخاص زنده بازی می کردند، این امر قطعیت بیشتری می یافت. "

  • چ.الف
" از جنبه ی تعلیل، این که در همه جا جشن های آغاز سال وجود داشته، بیان سمبولیک جشن های جامعه و اقوام کشاورز است که برای برکت و افزونی محصول آن را دایر می کردند. خدای باروری و برکت و محصول، به صورت فردی مشخص می شد که می توان آن را شاه ِ اصلی برای یک سال مجسم کرد. آن گاه در انقضای سال کشته می شد تا دوباره زنده شود و رستاخیز کند و با دوباره زندگی یافتن او، زندگی دوباره ی طبیعت بیان می شد و تعلیل می گشت. بنیاد نمایشی حاکم و شاه چند روزه (در ایران : میر نوروزی که حکمی پنج روزه داشت) که در آغاز فردی محکوم به مرگ بود که پس از اجرای نقش کشته می شد و در ادوار اخیر فردی مضحک و مسخره بود که اعدامش نیزجنبه ی نمایشی داشت، از همین رهگذر است. "

  • چ.الف

" برقراری ِ جشن سال، نمی تواند نتیجه ی پدید آمدن اسطوره باشد، بلکه برعکس، عامل آن است؛ بدین معنی که باور داشتِ اسطوره ای در ارتباط با کِشت و امثال آن، معلول شناخت ِ زمان و رویش و خزان است و اگر بهتر باشد، باید گفت اسطوره، جشن و امثال ِ آن، گزارش ِ روحانی ِ پدیده ای مادی است که اگرچه شناخته شده است، اما به صرف شناخته شدن، پاسخ گوی منطق و باورهای انسان ِ عهد ِ نوسنگی نیست، زیرا در الگوی باورهای او همه چیز در قالب جهان شناسی ِ ویژه ای اتفاق می افتد که عامل و صفت حاکم بر آن، تقدس است. 

درست در همین قالب است که عاملِ کمک کننده به شناخت پدیده ای طبیعی مثل روییدن، ثمر دادن و زرد شدن و مردن (زمستان)، در تبدیل ِ یک معلول (جشن، اسطوره و امثال آن) وسیله ای برای پدید آمدن موجودی مقدس فراهم می کند و آن گاه انسان، آن موجود را یا می آفریند یا شاه، قهرمان یا خدایی را که کارکرد خود را از دست داده به جای آن می نشاند و این در مورد سیاوش اتفاق افتاده و توتم اسپ به شاه ـ خدای کِشت تبدیل شده است. تا وقتی نیا فقط یک توتم است، اگرچه نیا مرده است، عزاداری ندارد اما وقتی تبدیل به خدای باروری و امثال آن شد، مرگ او با عزا همراه می شود، وانگهی از آن جا که توتم دائماً با نقش یا تندیس ِ خود تکرار و بر خانه، سر گور و امثال آن نصب می شود و توقعاتی را که از او می رود، بر می آورد، مرده انگاشته نمی شود یا دست کم به مرگ او اندیشیده نمی شود، اما شاه ـ خدای کشت چنین نیست. او نه تنها یک مرگ اساسی، اصلی و ازلی دارد، بلکه هر سال با خزان می میرد و با بهار زنده می شود. "


سیاوشان

  • چ.الف

سیاوش در میان خدایان آسیای مرکزی، اگر نه خدا، بلکه نماد باروری و زایشِ دوباره است. البته در ساخت مذاهب قدیم، معمولاً خدایان جا عوض می کنند یا دست کم نقش خود را به دیگری واگذار می کنند؛ مثلاً خدای آفریننده، پس از آفرینش ِ جهان، کار را به خدای باروری می سپارد و پس از آن، در آفرینش، تنها باروری، زایش و مرگ وجود دارد، بنابراین سیاوش به عنوان خدا یا نماد باروری و زایش، جای یکی از خدایان ِ پیشین (کهن تر) را گرفته است و از همین راه است که سیاوش به خدایی می رسد. 

گذشتن سیاوش از آتش نیز در همین معنی است. آتش، نماد پاییز و زنده بیرون آمدن سیاوش، نماد گذشتن از پاییز و رویش دوباره در بهار است؛ از این لحاظ، آتش در اینجا هیچ ربطی به آیین زردشتی ندارد. در اساطیر گیاهی این چنین پدیده هایی هست، نمونه ی دیگر آن، گذشتن ابراهیم از آتش است. این اسطوره در تمام ایران پذیرفته شده بود، زیرا بافت اجتماعی تا قرن ها و بلکه هزاره ها چندان تفاوتی نداشت و دست کم بنیاد معیشت بر کشاورزی و دامداری بود. "


سیاوشان

  • چ.الف