چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معبد دیانا» ثبت شده است

" می توان چنین نتیجه گرفت که پرستش دیانا در بیشه زار مقدس اش در "نمی" اهمیتی عظیم و قدمتی به یاد نیامدنی داشت؛ که او به عنوان الهه ی بیشه ها و جانوران وحشی و احتمالاً گله های اهلی و ثمره ی زمین پرستیده می شد؛ که آن را برکت دهنده ی زاد و رود مردان و زنان و یاری دهنده ی مادران در زایمان می دانستند؛ که آتش مقدس او که باکره گانِ پارسایش نگهبان بودند، در معبدی مدوّر در پرستشگاه اش همواره جاودان می سوخت؛ که در کنار او ایگریا، پریچه ی آب بود که یکی از وظایف خودِ دیانا را با یاری کردنِ زنان به هنگام زایمان انجام می داد و مردمان گمان می کردند که در جنگل مقدس به همسریِ فرمانروایی رومی درآمده است؛ باز اینکه، خود دیانای بیشه ها یاری مذکر داشته است ویربیروس نام که برایش همان بود که هیپولیت برای آرتمیس، یا آدونیس برای ونوس، یا آتیس برای کوبله؛ و سرانجام اینکه این ویربیوسِ اسطوره ای را در اعصار تاریخی، کاهنانی تجسم می بخشیدند که به فرمانروای بیشه زار مشهور بودند و یکایک به تیغ جانشینِ خود از پا در می آمدند و به نحوی جانشان به درختی خاص در بیشه زار بسته بود، زیرا مادام که درخت آسیبی ندیده بود، آنان از حمله در امان بودند. "

  • چ.الف
" شاید بتوان فهمید که چرا مردمانِ باستان، هیپولیت، زوج آرتمیس را با ویربیوس که به گفته ی سرویوس برای دیانا همان بود که آدونیس برای ونوس (در اسطوره های رومی، ایزدبانوی عشق د زیبایی و باروری)، یا آتیس (خدای حاصلخیزی) برای کوبله (مادر خدایان) یکی می انگاشتند؛ زیرا آرتمیس همچون دیانا عموماً الهه ی باروری و خصوصاً الهه ی زایمان بود. بدین سان دیانا هم چون همتای یونانی اش به زوجی مذکر نیاز داشت. این زوج اگر سرویوس به حق باشد، ویربیوس بود. او به عنوانِ کاشفِ بیشه زار مقدس و نخستین فرمانروای "نمی" آشکارا پیشگام اسطوره ای یا کهن الگوی سلسله کاهنانی است که با عنوان فرمانروایان بیشه زار به خدمت دیانا درآمدند و چون او یکی پس از دیگری سرنوشتی فجیع یافتند. بنابراین، طبیعی است که گمان بریم آنان با الهه ی بیشه زار همان رابطه ای را داشتند که ویربیوس با الهه داشت و در یک کلام، ملکه ی فرمانروای میرای بیشه زار، خودِ دیانای بیشه زار بود. اگر درخت مقدسی که او با جانش از آن حراست می کرد، چنان که احتمال می رود، تجسم خاص دیانا انگاشته می شد، کاهن دیانا فقط نمی بایست او را چون الهه ی خود می پرستید بلکه چون همسرش در آغوش می کشید. این فرض، دست کم عبث نیست زیرا حتی در عصر پلینی، یک رومی اشرافی چنین رفتاری با درخت راشِ زیبایی در دیگر بیشه زار مقدس دیانا در تپه های آلبان داشت. آن را در آغوش می گرفت، می بوسید، در سایه اش می لمید و بر تنه اش شراب می ریخت. او ظاهراً درخت را الهه می دانست. رسمِ ازدواجِ جسمانی مردان و زنان با درختان هنوز در هند و سایر نقط مشرق زمین برقرار است، چرا در لاتیوم باستان نبوده باشد؟ "

  • چ.الف
" نیازی به توضیح مفصل نیست تا بپذیریم که قصه های مربوط به پرستش دیانا در "نمی" غیر تاریخی اند. این داستان ها ظاهراً به آن گروه بزرگ از اسطوره ها تعلق دارد که در توضیح مبدأ مراسم مذهبی خاصی ساخته می شوند و جز مشابهتی واقعی یا خیالی که شاید بین آن ها و برخی مراسم بیگانه ی دیگر یافت شود، مبنایی ندارند. ناهمخوانیِ این اسطوره های "نمی" در واقع روشن است، چرا که مبنای پرستش بسته به این که کدام جنبه ی مراسم عمده شود، گاهی به اُورست و گاه به هیپولیت می رسد. ارزش حقیقی این داستان ها آن است که با فراهم آوردن معیاری برای مقایسه به تبیین ماهیت پرستش کمک می کنند؛ و گذشته از آن با نشان دادنِ این که سرچشمه ی حقیقی در غبار اعصار دور دست ِ افسانه ای گم شده است، به طور غیر مستقیم به قدمت عظیم آن شهادت می دهند... نمی توان تصور کرد که قانون وحشیانه ی کهانت ِ آریسیا را گروهی جوامعِ مسلماً متمدن همچون شهرهای لاتین وضع کرده باشند. این رسم باید از زمانی ورای حافظه ی بشر به جا مانده باشد، از زمانی که ایتالیا در چنان بربریت بدوی قرار داشت که نظیرش را در دوره ی تاریخی نمی توان یافت. "

  • چ.الف
" قانون عجیبِ این کهانت در عهد عتیقِ کلاسیک نظیر ندارد و بر آن اساس قابل توجیه نیست. برای این منظور باید دورتر رفت. جای انکار نیست که چنین رسمی یادگار عصر وحشیگری است و با تداوم اش در دوران امپراتوری، یکسره جدا از جامعه ی متمدنِ ایتالیای آن روزگار بر جای مانده است. همین خشونت و وحشیَتِ این رسم است که امیدواری به توضیح دادنِ آن را روا می دارد. زیرا پژوهش های اخیر در تاریخ ِ قدیمِ بشر، نشان داده است که ذهن انسانی، نخستین فلسفه ی خام خود را درباره ی حیات، در عین تفاوت های ظاهریِ فراوان، با شباهت های اساسی پدید آورده است. از این رو اگر بتوانیم نشان دهیم که رسمی وحشیانه همچون کهانتِ معبدِ نِمی در جای دیگری نیز وجود داشته و به جا مانده است، اگر بتوانیم انگیزه هایی را که به پا گرفتنِ آن انجامیده است مشخص کنیم؛ اگر بتوانیم ثابت کنیم که این انگیزه ها در جامعه ی بشری به طور وسیع و شاید جهان شمول عمل کرده و در شرایط گوناگون، نهادهایی گوناگون، خصوصاً متفاوت اما عموماً مشابه، به بار آورده است، و سرانجام اگر بتوانیم نشان دهیم که همین انگیزه ها با برخی نهادهای اقتباس شده ی خویش در عهد عتیق کلاسیک عملاً در کار بوده اند، در این صورت به حق می توانیم گفت که در عصری دورتر، همان انگیزه ها کهانتِ نِمی را به وجود آورده است. "

  • چ.الف
" تپه های آلبان ِ ایتالیا، کوه های آتشفشانی تیز و زیبایی است که به ناگاه از کامپانیا سر بر می کشند و روم در چشم اندازشان قرار می گیرد. این رشته کوه، آخرین رشته ی فرعی است که از جبالِ آپنین رو به دریا جدا می شود. دو دهانه ی آتشفشانی ِ به جا مانده را اکنون دو دریاچه ی زیبا پُر کرده است: دریاچه ی آلبان و خواهر کوچکترش نِمی. 
دریاچه ی نِمی هنوز در دنج عتیق خود، در بیشه زار غنوده است. اینجا، درست در میانه ی تپه های جنگلی، در زیر شیب تندی که اکنون دهکده ی نِمی بر فرازش جای دارد، "دیانا" الهه ی بیشه زاران، معبدی کهن و مشهور داشت که زایران از همه ی نقاط لاتیوم، بدان روی می آوردند. آنجا بیشه زار مقدس ِ دیانا نمورنسیس، یعنی دیانای بیشه زار نامیده می شد. 
اما این معبدِ باستانی ِ الهه ی جنگل، فقط در محیط و اطراف طبیعی اش همچنان نمونه یا مینیاتوری از گذشته نبود. تا زوال امپراتوری روم، در آنجا مراسمی برگزار می شد که گویی ما را به یکباره از تمدن به وحشیگری انتقال می دهد. در این بیشه ی مقدس درختی می رویید که در اطراف آن، هر وقت از روز و شاید شب ها نیز می شد شبح ترسناکی را در حال گشت دید. شمشیری آخته به دست و محتاطانه نگرانِ دور و بر، گویی منتظر بود که هر لحظه دشمنی بر او حمله آورد. او کاهن بود و در عین حال قاتل نیز بود. مردی که وی انتظارش را می کشید، می بایست دیر یا زود او را بکُشد و به جای او کاهن معبد شود. قانون معبد چنین بود. نامزد ِ کهانتِ محراب، فقط با کشتن کاهنِ فعلی می توانست جای او را بگیرد، و تا زمانی که خود نیز به دست فردی قوی تر یا مکّار تر کشته نشده بود، کهانت را بر عهده داشت. "


  • چ.الف

خلاصه ای از مقدمه ی کتاب:


" در تحویل سال ۱۸۵۴، "جیمز جرج فریزر" در آپارتمان کوچکی در برندن پلیسِ گلاسکو، به دنیا آمد. بدین سان، عید سال نو همیشه زادروز او می شد، نکته ای که شاید بعدها در تعمق مجدّانه ی وی در خصوص مراسم سال نو در بسیاری از سرزمین ها تأثیر گذاشته است و از جمله در مورد اسکاتلند معتقد بود که روز عید می بایست با اول نوامبر، آغاز سالِ سلتی، مصادف بوده باشد و به این ترتیب روز هالوین، عید ِ سال نوِ اولیه است که از ارواح و پریان خواسته می شد خیر و برکت را در بقیه ی ماه های سال به مردمان ارزانی دارند. 
او سخت شیفته ی مذهب بود اما نمی توانست به هیچ یک از باورهای مکتبی دل ببندد. در اواخر قرن نوزدهم، این گونه افراد را غالباً آزاد اندیش می نامیدند. 
موضوع کار فریزر، بررسی تطبیقی فرهنگ بود. در عید پاک ۱۸۸۳، جیمز وارْدِ روان شناس، نسخه ای از " فرهنگ بدوی تیلور " را به او امانت داد. تأثیر کتاب آنی بود. شرحِ مضمونی ِ تیلور از خرافات در سر تا سر جهان، اعتقادش به این که غالب رفتارهای امروزین، یادگارهایی از اعصار گذشته اند، گزارش صریح و شکاکانه اش از الهیاتِ عشای ربّانی به منزله ی نوعی جادوی متأخر، از همان آغاز فریزر را مجذوب ساخت و موجب شد تا به مطالعات منظم تری در این زمینه بپردازد و نتیجه ی مطالعات وسیع و گسترده اش در آینده کتاب های زیادی شد از جمله کتابی با عنوان "شاخه ی زرین". 
شاخه ی زرین، یکی از کلاسیک های بزرگ جهان و اساس شعور نوین است؛ با این حال هنوز نمی شناسیمش. این کتاب در زمان خود از کتاب هایی بود که می بایست زیر لحاف و در نور چراغ موشی می خواندند؛ زیرا شاخه ی زرین کتاب خطرناکی بود و هنوز هم هست. این کتاب قدرت برآشوبنگی اش را همچنان حفظ کرده است و امروز هم اثری است که جوهره اش در چالش با نگرش های فرهنگی مرسوم نهفته است. هدف اصلی این کتاب، توضیح قانون عجیبی است که برای جانشینیِ کاهنِ معبدِ دیانا در آریسیا وجود دارد. زمانی که فریزر تصمیم به حل این معمّا گرفت، گمان می کرد که این کار به اختصار و سهولت ممکن است اما خیلی زود دریافت که برای حل و حتی مفهوم ساختن آن، باید بعضی مسایل کلّی دیگر را توضیح داد که بعضی قبلاً به ندرت بررسی شده بودند.
فریزر در جایی از کتاب می نویسد: با ملاحظه ی این رسم و سایر نمونه های مراسمی مشابه، دیگر نمی توان قانونِ جانشینیِ کاهنِ معبدِ دیانا در آریسیا را اسنثنایی دانست. این ظاهراً نمونه ای از یک نهاد شایع و مرسوم است که نمونه های زیاد و بسیار شبیه به آن در آفریقا پیدا شده است. نمی توان گفت این چه قدر حاکی از تأثیر آفریقا بر ایتالیا یا حتی زندگی مردمان آفریقایی در جنوب اروپا است. روابط پیشا تاریخی بین دو قاره هنوز مبهم است و هنوز در مورد آن مطالعه می شود. این را که آیا توضیح من درباره ی این نهاد درست است یا نیست، باید به آینده واگذاشت. من همواره آماده ام تا اگر تفسیری بهتر در این خصوص ارائه شود، آن را کنار نهم. 
فریزر در ۷ ماه مه ۱۹۴۱ می میرد و چند ساعت بعد، همسرش، لیدی فریزر به او می پیوندد. آن دو کنار هم، در گورستان سنت گیلز کمبریج مدفونند. "

  • چ.الف