چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۳۳ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

" می توان پرسید که چرا پیش از ازدواج، جوانان و دوشیزگان طره ی موی خود را به هیپولیت پیشکش می کنند؟ چرا باید برای باور کردن گورِ مردِ عزبی کوشید که همه ی عشق و علاقه اش را نثار باکره ی نازایی کرد؟ در زمینی این چنین سنگلاخ چه بذری می توانست ریشه کند و فرابالد؟ موضوع به تصور عمومی جدید از دیانا یا آرتمیس به عنوان الگوی بانوی باکره ی عفیف و علاقه مند به شکار مربوط می شود. به نظر مردمان باستان، او ایده آل و تجسّم حیات وحشیِ طبیعت- حیات نباتات، حیوانات و انسان ها- با همه ی باروری و فراوانی ِ سرشارش بود. حقیقت این است که واژه ی پارتنوس که برای آرتمیس به کار می رفت و آن را عموماً باکره ترجمه می کنیم، صرفاً به معنیِ زنِ ازدواج نکرده است و در ایام قدیم این دو به هیچ وجه یکسان نبودند. با گسترش اخلاق پالوده تر در بین مردم، آنان ضوابط اخلاقی سخت تری را بر خدایان شان تحمیل می کنند؛ داستان های قساوت، نیرنگ و هوسبازی این خدایان را لاپوشانی و ملایم تر می کنند یا یکباره کنار می گذارند و کفر می نامند و ازاذل قدیمی به حراست از قواعدی گمارده می شوند که پیش از آن خودشان آن را نقض می کردند. در مورد آرتمیس، حتی پارتنوس مبهم به نظر می رسد که صرفاً صفتی عمومی و نه لقبی رسمی بوده است...
... اکنون اگر تصور کنیم که رابطه ی بین هیپولیت و آرتمیس قبلاً خصلتی لطیف تر از آن داشته است که در ادبیات کلاسیک دیده می شود، چه در مورد هیپولیت و چه آرتمیس، احتمالاً بی انصافی نکرده ایم. می توان گمان کرد که اگر وی عشق زنان را کنار گذاشت، برای آن بود که از عشق الهه ای برخوردار بود. براساس دین قدیم، آن که طبیعت را بارور می کند، خود باید بارور باشد و بنابراین باید زوجی مذکر برگزیند. از این نظر، هیپولیت در تروزن زوج آرتمیس بود و طره ی مویی که جوانان و دوشیزگان تروزن پیش از ازدواج به او پیشکش می کردند، برای تحکیم پیوند او با الهه و بنابراین فزون تر کردن باروری زمین، حیوانات و مردمان بود. "

  • چ.الف
" این رسم رایج در بین دختران تروزن که طره ای از گیسوی خود را پیش از ازدواج به هیپولیت پیشکش می کردند، او را با ازدواج مرتبط می سازد که در نخستین نظر با شهرت وی به عنوان یک عزب همیشگی جور در نمی آید. این نکته را هر طور که توضیح بدهیم، این هم گفتنی است که چنین رسمی هم در یونان و هم در شرق رواج وسیعی داشته است. دختران آرگیو نیز وقتی به سن بلوغ می رسیدند، پیش از ازدواج رشته ای از موی خود را به آتنا هدیه می کردند... در حرمِ آستارته (ایزدبانوی فنیقی باروری و زیبایی)* در بیبلوس**، مراسم طور دیگری بود. در آنجا به هنگام عزاداری سالانه در مرگ آدونیس، زنان می بایست موهایشان را می تراشیدند و کسانی که از این کار سر باز می زدند، می بایست خود را به بیگانگان وامیگذاردند و مزدی را که از این کار عاید می شد، به الهه پیشکش می کردند... در هر صورت، بدیهی است که الهه چشم پوشیدن از عفت را به جای چشم پوشیدن از مو می پذیرفت. چرا؟ در نظر بسیاری از مردم، مو به معنای جایگاه قدرت است و به هنگام بلوغ، لابد فکر می کردند که این نیروی حیاتی دو برابر می شود؛ زیرا در این هنگام مو نشانه و تجلّی بیرونیِ قدرتِ نویافته ی تولید مثل است. آن جایگزینی که در بیبلوس مجاز بود، بدین سان قابل فهم می شود: زنان باروری شان را به الهه می دادند، اعم از این که مویشان باشد یا پاکدامنی شان. "

* ویکی پدیا: آستارته را برخی همتراز با ایشتار (ایزدبانوی بابلیِ نشاط عشق) و برخی او را برابر با آرتمیس (ایزدبانوی باکره ی شکار) و آفرودیت (خدای عشق) می دانند.

** شهری فنیقی در ساحل لبنان امروزی که وقف پرستش استارته و تموز (خدای سامی) بود. 
  • چ.الف
" ذکر مکرّر اسب ها در اسطوره ی هیپولیت شایسته ی اعتناست. نام او "اسبْ گم کرده" یا "گُم کننده ی اسپ" معنی می دهد؛ او بیست اسب در ایپدوروس به آیسکولاپیوس وقف کرد؛ با اسب کشته شد و اسب برای پدربزرگش پوزئیدون مقدس بود. یدین سان هیپولیت از بسیاری جهات با اسب مربوط بود و این ارتباط احتمالاً برای توضیح ویژگی هایی از آیین آریسیا بیش از صرفاً بیرون کردن آن حیوان از بیشه زار مقدس به کار رفته است. "

  • چ.الف
" هیپولیت معبدی مشهور در نیاخاکش تروزن داشت. در معبد او آیین عبادت را کاهنی برگزار می کرد که کارش مادام العمر بود. هر سال مراسم قربانی برای هیپولیت برگزار می شد و دوشیزگان پیش از ازدواج حلقه ی گیسوی خود را به معبدش پیشکش می کردند.
به درستی گفته شده است که در وجود هیپولیت زیبا، معشوق آرتمیس، که در عنفوان جوانی پرپر شد و هر سال دختران بر او نوحه می خوانند، یکی از آن عشّاق فانی الهه نهفته است که در دین باستان حضوری مکرّر دارد و آدونیس (نماد طبیعت و تجدید حیات سالانه ی آن) آشناترین آن هاست. گفته اند که رقابت آرتمیس (الهه ی باکره ی شکار) و فدرا (نامادری هیپولیت) بر سرِ عشق هیپولیت، بازسازی ِ رقابت آفرودیت (خدای عشق) و پروسرپینا* بر سرِ عشق آدونیس** با نام های دیگر است، زیرا فدرا صرفاً بَدل آفرودیت است. "


* ویکی پدیا: در اساطیر روم باستان، پروسرپینا فرزند ژوپیتر(خدای خدایان) و سِرِس (خدای کشاورزی و مهر مادرانه) بود. داستان پروسرپینا توجیهی برای فرارسیدن فصل بهار بوده است. در اساطیر یونانی، ایزدبانو پرسفونه به عنوان همتای او شناخته شده است.
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت: در اساطیر یونان باستان، پرسفونه دختر زئوس ( خدای خدایان) و دمتر ( یکی از اولمپیان و خواهر زئوس) است. هادس او را ربود و با او در جهان زیرزمین ازدواج کرد. اما چون پرسفونه در جهان زیرزمین، چند دانه انار خورده بود، فقط مقرر شد هشت ماه از سال را در زمین و باقی را در جهان زیر زمین باشد. چون پرسفونه الهه ی حاصلخیزی است، فقط هشت ماهی را که بر روی زمین است، رستنیها حیات دارند. پرسفونه ملکه ی جهان زیرزمین هم بود.

** آدونیس نام یونانیِ تموز، خدای سامی بود که هر سال ایشتار (ایزدبانوی نشاط عشق) بر مرگِ او در پاییز عزاداری می کرد. در اسطوره ی یونانی، ایشتار تبدیل به آفرودیت و در اسطوره ی رومی، تبدیل به ونوس شد. 

  • چ.الف
" افسانه های آریسیا درباره ی اورست و هیپولیت هرچند ارزش تاریخی ندارد، از این لحاظ که کمک می کند تا با مقایسه ی آن با مراسم و اسطوره های معابد دیگر، پرستش در "نمی" را بهتر درک کنیم، دارای اهمیت است. باید پرسید که چرا سازنده ی این افسانه ها برای توضیح ویربیوس و فرمانروای بیشه زار به اورست و هیپولیت متوسل شده است؟ در خصوص اورست جواب روشن است؛ او و تصویر توریک دیانا که فقط با خون انسان تسکین می یافت، برای فهماندن قانون جنایت بارِ جانشینی کاهن آریسیا وارد کار شده اند. در خصوص هیپولیت قضیه اینقدر ساده نیست؛ نحوه ی مرگ او صرفاً دلیلی برای بیرون راندن اسب ها از بیشه زار فراهم می سازد، اما به تنهایی دشوار بتواند به یکسان پنداری کمکی کند. باید بکوشیم تا با بررسی پرستش و همینطور افسانه یا اسطوره ی هیپولیتوس عمیق تر رویم. "

  • چ.الف
" نیازی به توضیح مفصل نیست تا بپذیریم که قصه های مربوط به پرستش دیانا در "نمی" غیر تاریخی اند. این داستان ها ظاهراً به آن گروه بزرگ از اسطوره ها تعلق دارد که در توضیح مبدأ مراسم مذهبی خاصی ساخته می شوند و جز مشابهتی واقعی یا خیالی که شاید بین آن ها و برخی مراسم بیگانه ی دیگر یافت شود، مبنایی ندارند. ناهمخوانیِ این اسطوره های "نمی" در واقع روشن است، چرا که مبنای پرستش بسته به این که کدام جنبه ی مراسم عمده شود، گاهی به اُورست و گاه به هیپولیت می رسد. ارزش حقیقی این داستان ها آن است که با فراهم آوردن معیاری برای مقایسه به تبیین ماهیت پرستش کمک می کنند؛ و گذشته از آن با نشان دادنِ این که سرچشمه ی حقیقی در غبار اعصار دور دست ِ افسانه ای گم شده است، به طور غیر مستقیم به قدمت عظیم آن شهادت می دهند... نمی توان تصور کرد که قانون وحشیانه ی کهانت ِ آریسیا را گروهی جوامعِ مسلماً متمدن همچون شهرهای لاتین وضع کرده باشند. این رسم باید از زمانی ورای حافظه ی بشر به جا مانده باشد، از زمانی که ایتالیا در چنان بربریت بدوی قرار داشت که نظیرش را در دوره ی تاریخی نمی توان یافت. "

  • چ.الف
" خدای کهتر دیگر در "نمی" ویربیوس بود. در افسانه چنین است که ویربیوس همان هیپولیت، قهرمان ِ جوان، زیبارو و پاک یونانی بود که شهوترانی را از شیرونِ اسبآدم آموخت و اوقات خود را در جنگل با تنها یارش آرتمیس، الهه ی باکره ی شکار (همتای یونانیِ دیانا) صرف تعقیب حیوانات وحشی می کرد. هیپولیت، مغرور از مصاحبت الٰهه به عشق زنان پشت پا زد و همین موجب هلاکت او شد. آفرودیت (خدای عشق) که از او خواری دیده بود، عشق او را به دل نامادری اش فدرا انداخت و چون هیپولیت پیشنهادهای دردمندانه ی او را رد کرد، فدرا به دروغ پیش پدر وی تزیوس، به خیانت متهمش ساخت. تزیوس بُهتان را باور کرد و از خدایش، پوزئیدون (خدای دریاها) خواست تا انتقام خطای خیالی را باز ستاند. از این رو، هنگامی که هیپولیت در کنار خلیج سارونیک مشغول ارابه رانی بود، خدای دریاها از میان امواج، گاوی شرزه به سویش برانگیخت. اسب های هراسان رمیدند و هیپولیت را از ارابه به زمین افکندند و آنقدر زیر سُم های خود فرو کوبیدند که مُرد. اما دیانا که به هیپولیت عاشق بود، آیسکولاپیوسِ زالو را واداشت تا با گیاهان شفابخش خود شکارچیِ جوان زیباروی او را دوباره زنده کند. ژوپیتر (خدای خدایان) خشمگین از این که انسانی فانی از دروازه های مرگ بازگردد، خودِ زالوی میانجی را به دیار مردگان (هادس) فروافکند. اما دیانا معشوق خود را در ابری ضخیم از گزند خدای خشمگین مصون داشت، با افزودن به سال های زندگی وی ظاهرش را تغییر داد و سپس او را به دره های "نمی" برد و به ایگریای پریچه سپرد تا آنجافرمانروا شد و حریمی به دیانا اهدا کرد. او پسری ملیح به نام ویربیوس داشت که بی ترس از سرنوشت پدر، فوجی از اسبان آتشین را گسیل داشت تا در جنگ با اینیاس و ترواییان به لاتین ها یاری کنند. ویربیوس را در مقام خدا نه فقط در نمی که در جای دیگر نیز می پرستیدند، چرا که می گویند در کامپانیا کاهنی خاص خدمتگزار او بود. اسب ها را از بیشه های آریسیا و معبد آن بیرون کردند؛ زیرا هیپولیت را اسب ها کشته بودند. لمس کردن تصویر او مجاز نبود. بعضی ها تصور می کردند او خورشید است. سرویوس می گوید "اما حقیقت این است که او خدایی در کنار دیانا است، همچنان که آتیس (خدای حاصلخیزی) در کنار کوبله (مادر خدایان) و اریکتونیوس (پادشاه افسانه ای آتن) در کنار مینروا (ایزدبانوی جنگ، هنر، حکمت و سلامتی در اساطیر روم باستان) و آدونیس (نماد طبیعت و تجدید حیات سالانه ی آن) در کنار ونوس (ایزدبانوی عشق و زیبایی و باروری)." جا دارد توجه کنیم که این شخصیت اساطیری در ماجرای طولانی و متنوع خود پافشاری زیادی برای زندگی از خود نشان داده است. مشکل بتوان تردید کرد که هیپولیتِ قدیس در تقویم رومی که در سیزدهم ماه اوت، روز خودِ دیانا، در زیر سم اسبان هلاک شد، کسی جز قهرمان یونانی به همان نام است که پس از مرگ به عنوان کافری گناهکار، دوباره به صورت قدیس مسیحیِ متبرکی به دنیا آمده است. "

  • چ.الف
" دیانا در فرمانروایی خود در معبدِ نمی تنها نبود. دو الهه ی کهتر در معبدِ جنگلی اش با او شریک بودند. یکی "ایگریا" پریچه ی آب زلال بود که از صخره های سیاه می جوشید و به صورت آبشاری زیبا به دریاچه ای می ریخت که در جایی موسوم به le mole قرار داشت، زیرا آسیاهای جدید دهکده ی "نمی" در آنجا قرار داشت. 
روایت چنین است که این پریچه همسر یا معشوقه ی نوما فرمانروای خردمند بوده است که در خلوت بیشه زار مقدس با پریچه آمیزش کرده بود و قوانینی که برای رومیان آورد، حاصل وصلت با الوهیت او بود. پلوتارک* این افسانه را با داستان های دیگری از عشق الهه گان به مردان فانی مثل عشق کوبله و سلنه به آتیس** و اندومیون***، جوانان زیبارو مقایسه می کند. "

* ویکی پدیا: پلوتارک، از تاریخ نگاران، زندگی نامه نویسان و مقاله نویسان یونان باستان بود.

** ویکی پدیا: آتیس، خدای حاصلخیزی در یونان باستان بود. کوبله، مادر خدایان، عاشق وی بود. کوبله به سبب عشق و حسادت شدید و برای آن که آتیس نتواند با شخص دیگری ازدواج کند، او را وادار کرد تا خود را اخته کند. آتیس به سبب این زخم، جان سپرد و کوبله به یاد او همه ی خادمان معبد خود را امر کرد تا خود را خواجه کنند و آتیس را به صورت درختی درآورد.

*** ویکی پدیا: اندومیون، در اساطیر یونان باستان، بنیانگذار ناحیه ی الیس بود. او پسر آیتلیوس و کالوکه بود. سلنه (الهه ی ماه) عاشقش شد و برایش پنجاه دختر آورد و چون طاقت مرگ او را نداشت، او را به خوابی ابدی فرو برد تا جوان و جاویدان بماند.  



  • چ.الف
" از پرستش دیانا در نمی خصوصیاتی گویا می توان به دست آورد، از پیشکش های نذری که در محل پیدا شده است روشن می شود که دیانا را خصوصاً شکارگر و بعدها مایه ی برکت زاد و رودِ مردان و زنان و سبب ساز زایمان ِ راحت برای مادران ِ پا به ماه می دانستند. به علاوه، به نظر می رسد که آتش در آیین های او نقش بس مهمی داشته است؛ زیرا در ضمن جشن سالانه ی دیانا که در سیزدهم ماه اوت، در گرم ترین وقت سال برگزار می شد، زیارتگاه با مشعل های فراوان نورافشان می شد و در سراسر ایتالیا این روز را در آتشگاه های محلی با آیین مقدس گرامی می داشتند. مجسمه های مفرغی که از او پیدا شه است، نشان می دهد که خود الهه در دست راتِ برافراشته اش مشعلی گرفته است. هم چنین لقب وستا که در نمی به دیانا داده شده است، ظاهراً اشاره به نگهداری آتش مقدس جاودان در معبد اوست. ظاهراً کلیسای مسیحی این جشنواره ی بزرگ ِ الهه ی باکره را زیرکانه به صورت عید عروج مریم مقدس در ۱۵ اوت درآورده و به آن مشروعیت داده است. "

  • چ.الف
" بنا بر داستانی، پرستش دیانا را اُورست* در نمی باب کرد. او پس از کشتن تواس، فرمانروای توریک کرسونِس (کریمه)، با خواهرش به ایتالیا گریخت و تمثال توریک دیانا را که در میان دسته ای چوب نهان بود با خود برد. پس از مرگ، استخوان هایش از آریسیا به روم انتقال یافت و در جلوی معبد ساتورن، در شیب کاپیتول، کنار معبد کنکورد دفن شد. مراسم خونینی که در افسانه به توریک دیانا نسبت داده می شود، برای خوانندگان متون کلاسیک آشناست. می گویند هر بیگانه ای که پا به ساحل می نهاد، در محراب ِ او قربانی می شد. اما مراسم با انتقال به ایتالیا شکل معتدل تری یافت. در معبد نِمی درختی می رویید که هیچ یک از شاخه هایش نباید می شکست. فقط برده ای فراری مجاز بود که، اگر بتواند، یکی از شاخه های آن را بشکند. توفیق در این کار به او حق می داد که با کاهن معبد به نبرد تن به تن بپردازد و اگر او را می کُشت، به عنوان فرمانروای بیشه زار (رکس نمورنسیس) بر جای او می نشست. به اعتقاد مردمان باستان، شاخه ی سرنوشت ساز همان "شاخه ی زرین" بود که اینیاس** پیش از عزیمت به سفرخطیرش به جهان مردگان چید. می گویند فرار برده بازنمایی ِ فرار اُورست بود و مبارزه اش با کاهن، یادآور قربانی هایی بود که روزگاری به توریک دیانا پیشکش می شد. قانون جانشینی با شمشیر از دوران امپراتوری به جا مانده بود، زیرا کالیگولا*** در ادامه ی هوسبازی های عجیب خود با این فکر که کاهن معبد نمی دیرزمانی است مصدر کار است، آدمکش تنومندی را اجیر کرد تا او را بکشد. سیّاحی یونانی که در عصر آنتونین از ایتالیا دیدار کرده است، گزارش می دهد که کهانت تا آن زمان هنوز پاداش پیروزی در نبرد تن به تن است. "


*ویکی پدیا: اُورست در اسطوره های یونان، پسر آگاممنون و کلوتایمنسترا است. پس از آن که پدرش به دست مادرش کشته شد، الکترا (خواهر اُورست)، او را پنهان کرد و به جایی دیگر فرستاد تا کشته نشود. وقتی بزرگ شد، بازگشت و مادرش و معشوقه ی وی را که در قتل پدرش نقش داشت، کشت. مدت ها توسط الاهگان انتقام تحت تعقیب بود تا آن که در دادگاهی که به فرمان آپولون (خدای روشنایی (خورشید)، هنرها و پیشکویی) برگزار شد، محاکمه و تبرئه گشت. پس از آن به آرگوس بازگشت و به پادشاهی رسید.

**ویکی پدیا: اینیاس در اسطوره های یونان، پسر آنخسیس و آفرودیته (خدای عشق) است. در جنگ تروا از قهرمانان تروا بود، پس از سقوط تروا پدر را به دوش گرفت و گریخت. به کارتاژ و بعد به ایتالیا رفت. روموکولوس، از نسل او شهر روم را بنیاد گذاشت و به همین دلیل رومیان او را جد خود می دانستند.

***ویکی پدیا: کالیگولا به معنای پوتین های کوچک است. کالیگولا را به این دلیل به این نام می خواندند که همیشه پوتین های سربازی کوچکی به پا داشت. او سومین امپراتور روم بود و امروز به عنوان یکی از بدنامان تاریخ شناخته می شود. "

  • چ.الف