چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۲۳۶ مطلب توسط «چ.الف» ثبت شده است

" در ادبیات فارسی، اصطلح فرهنگ، بر حسب زمان و مورد (قبل و بعد از اسلام) با مفاهیم مختلف به کار رفته است که برای آشنایی با مفهوم یا مفاهیم و روشن شدن تعریف یا تعاریف آن، چند نمونه ذکر می شود:

الف- به معنی دانش و حرفه و علم: در متن "پندنامه آتورپات اسپنتامان" آمده است: " به خواستاری فرهنگ کوشا باشید، چه فرهنگ، تخم دانش است و بَر ِ آن خرد است و خرد، آرایش دو جهان است. و درباره ی آن گفته اند که فرهنگ اندر فراخی، پیرایه و اندر شگفتی (سختی )، پانه (نگهبان) و اندر آستانه (مصیبت)، دستگیر و اندر تنگی، پیشه است. "

ب- در کارنامه ی اردشیر پاپکان، به معنی فنون و ورزش ها آمده است.

ج- فردوسی واژه ی فرهنگ را به معنی و مترداف با دانش و هنر می داند.

د- در قابوسنامه، از ادبیات قرن پنجم، واژه ی فرهنگ مترادف با هنر و به معنی "آموختن" و "به کار بستن" آمده است.

هـ - در کتب لغت، معانی متعددی برای فرهنگ آمده است، مثلاً در "برهان قاطع" آمده: " بر وزن و معنی فرهنج است که: علم و دانش و عقل، ادب و بزرگی و سنجیدگی، کتاب لغت فارسی، نام مادر کیکاووس، شاخ درختی که در زمین خوابانیده و از جای دیگر، سربرآورند و کاریز آب را نیز گفته اند؛ چه "دهن فرهنگ" جایی را گویند از کاریز که آب بر روی زمین آید.

و - با شروع تعلیم و تربیت جدید در ایران، واژه ی فرهنگ به معنی آموزش و پرورش به کار رفت و در کتب و مقالاتی که در این زمینه از زبان های انگیسی و فرانسوی ترجمه یا اقتباس گردید، واژه ی فرهنگ در برابر کلمه ی "ادوکاسیون - Education " به کار رفت و همچنین وزارتخانه ای که به امر تعلیم و تربیت می پردازد، از وزارت معارفه به وزارت فرهنگ تغییر نام یافت و امروزه نام آن وزارتخانه با وجود اینکه از فرهنگ به " وزارت آموزش و پرورش" تغییر یافته ولی اصطلاح "فرهنگیان" منحصراً به آموزگاران و دبیران و یا به طور کلی به کارمندان وزارت آموزش و پرورش اطلاق می شود.

ز- در زبان و بیان روشنفکران، اصطلاح "بافرهنگ"، مترادف با کلمات "مبادی آداب"، "اهل مطالعه"، "خوش مشرب" و بالاخره آشنا به آداب و رسوم خواص و اشراف به کار می رود و بالطبع کسی که فاقد این خصوصیات باشد، "بی فرهنگ" نامیده می شود.

ح - اصطلاح فرهنگ اسلامی که در سالهای اخیر و خصوصاً بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در آثار علمادی دین و روحانیان رواج یافته و نیز در کتب درسی که تحت این عنوان منتشر شده، غالباً به معنی بینش و اصول و فروع دین و مسائل فکری و نظری در معتقدات اسلامی است و معادل اصطلاح "معارف اسلامی" به کار می رود و در بیان "فرهنگ اسلامی" بیشتر بر ایدئولوژی تکیه می شود. "

زمینه فرهنگ شناسی

  • چ.الف
" فرهنگ، واژه ای فارسی و مرکب از دو جزء "فر" و "هنگ" است: "فر" پیشوند و به معنی جلو، بالا، بر و پیش آمده. "هنگ" از ریشه ی اوستایی "تنگا- Thanga " و به معنی کشیدن و سنگینی و وزن می باشد.
این واژه ی مرکب که از نظر لغوی، به معنی بالاکشیدن، بر کشیدن و بیرون کشیدن است، هیچگاه در ادبیات فارسی به مفهومی که برخاسته از ریشه ی کلمه باشد، نیامده است.
لازم به یادآوری است که در مردم شناسی، ریشه یابی واژگان و معنای لغوی کلمات مد نظر نیست، بلکه مفهوم و استنباطی که مردم از یک واژه دارند، مورد مطالعه قرار می گیرد. "

زمینه فرهنگ شناسی
  • چ.الف
" وسعت قلمرو فرهنگ، به وسعت حیات اجتماعی انسان است و شامل تمامی ذخایر و میراثهای اندیشه و دست انسان از آغاز تا به امروز. این قلمروی تقریباً نامحدود، ممکن است دانسته یا ندانسته، این تصور را به وجود آورد که می توان به شرح حال و مونوگرافی و سفرنامه عنوان "فرهنگ" داد. درست است که اینگونه مباحث با فرهنگ بیگانه نیست ولی در موارد زیادی، با موازین و تعاریف فرهنگ و طبقه بندی عناصر فرهنگی، فرسنگ ها فاصله دارد. "

زمینه فرهنگ شناسی
  • چ.الف
" با توجه به قلمروی گسترده ی تعاریف فرهنگ، امروزه در همه ی زمینه های علوم انسانی، هر پژوهش و نگرشی نیازمند شناخت کلی مراحل و تحولات فرهنگی است:

باستان شناسانی که ردپای مدنیت گذشته را در دل خاک می جویند،
جغرافیادانانی
که عوامل تغییر دهنده ی سطح زمین و مناطق مسکونی و نیز تلاش های انسان را در مساعد ساختن محیط زیست مطالعه می کنند، زبان شناسانی که با تحقیق درباره ی لغات و ترکیب عبارات و اشارات ِ یک زبان، مراتب خویشاوندی و مبادلات و مناسک اعتقادی قبیله ای فراموش شده را رهنمون می شوند،
تاریخ نگارانی که با جستجو در اسناد و تحلیل رویدادهای گذشته، غبار فراموشی را از دفتر زمان می روبند،
روان شناسانی که در رفتار افراد جامعه و چگونگی واکنش آنان را در برابر پدیده ها می سنجند،
حقوقدانانی که به مطالعه ی مقررات سنتی و سیر پیدایش شایست و نشایست ها و احیاناً اثر آنها بر "قوانین موضوعه" می پردازند،
جمعیت شناسانی که به تحقیق درباره ی زایش و مرگ افراد جامعه و مهاجرت ها و عوامل طبیعی و انسانی و ارتباط آن با کاهش و افزایش جمعیت و برنامه ریزی های مربوط به آن همت می گمارند،
اقتصاددانانی که پیرامون مراحل و تحول تولید و نحوه ی تملک و توزیع وسائل و فرآورده ها تحقیق می کنند،
جامعه شناسانی که نهادها و نظام های اجتماعی و تحولات سیاسی و مناسبات اقتصادی و خصوصیات اعتقادی جامعه را بررسی کرده و بر اساس شناخت آن، برنامه ریزی می کنند،
و بالاخره مردم شناسانی که سنت های قومی و نظام های خویشاوندی و سیر تکوینی و تحولی دستاوردهای فکر و فنی و تجربی انسان را می شناسند و می شناسانند، همه و همه، فرا راه پژوهش های خود، به پرتوی از روشنایی چراغ فرهنگ شناسی نیازمندند و در این چهارچوبه است که می توان برشی از تلاش ها و دستاوردهای مادی و غیرمادی انسان را با سنگ محکی علمی مورد آزمایش و شناسایی قرار داد. "

زمینه فرهنگ شناسی
  • چ.الف
" اصطلاح فرهنگ از نظر تنوع مفاهیم و وسعت معانی و سیر تاریخی و برداشت ادبی، چنان ابعاد گسترده ای یافته است که دیگر نمی توان آن را به محدوده مفهوم و معنی "دانش و تربیت" منحصر دانست.
اصطلاح فرهنگ را امروز در عنوان کتابها و مقاله ها و بحث ها به صورت: فرهنگ روستایی، فرهنگ شهری، فرهنگ غذا خوردن، فرهنگ لباس پوشیدن، فرهنگ معاشرت، فرهنگ آفریقایی، فرهنگ عشایری، فرهنگ فقر، فرهنگ طبقاتی، فرهنگ ماشینی (صنعتی)، فرهنگ سنتی، فرهنگ باستانی، فرهنگ ایرانی، فرهنگ اسلامی یا ترکیباتی مانند "با فرهنگ"، "بی فرهنگ"، "ضد فرهنگ"، "شبه فرهنگ"، "فرهنگیان" و نمونه های فروان دیگر در زمینه های فنی و اجتماعی و ادبی و اخلاقی و اعتقادی به کار می برند که اغلب با مفاهیم تربیت، معارف، سنن، فنون، شیوه، سیاست، اصول، هنر، تمدن و موازین، معادل و مترادف است و در نهایت هیچکدام از این مفاهیم مغایر با تعاریف مردم شناسی نیست؛ زیرا هر مفهومی که مورد نظر باشد، از تعریفی که فرهنگ را شامل ِ تمامی میراث اندیشه ها و رفتارها و تجربه های انسانی میداند، بیرون نیست. "


زمینه فرهنگ شناسی
  • چ.الف
تالیفی در انسان شناسی فرهنگی و مردم شناسی.
نوشته ی دکتر روح الامینی.
  • چ.الف
" بنا بر روایت، جمعاً هشت شاه رُمی وجود داشته است و در خصوص پنج تای آخری، در هر صورت، مشکل بتوان در به تخت نشستن شان و صحت تاریخ سنتی پادشاهی شان در خطوط کلی اش تردید کرد. اکنون بسیار قابل توجه است که هر چند می گویند نخستین شاه رُم، رومولوس، از دودمان شاهی ِ آلبا برخاسته است که در آن، شاهی به طور موروثی به اولاد ذکور منتقل می شد، هیچ کدام از شاهان رُم بلافاصله به واسطه ی پسر بر تخت ننشستند، اما چند تن پس از خود، پسران یا نواده هایی به جا گذاشتند. از سوی دیگر، یکی از آن ها پس از شاه سابق، از طریق مادر و نه پدر به تخت نشست و سه نفرشان، تاتیتوس، تارکین مهتر و سرویوس تولیوس جا به دادمادهاشان دادند که همه یا بیگانه و یا از تباری بیگانه بودند. این نشان می دهد که حق سلطنت از نسل مادر منتقل می شد و بیگانگانی که با شاهزاده خانم ها ازدواج می کردند، عملاً آن را رعایت می کردند. اگر به زبان فنی بگوییم، جانشینی سلطنت در رُم و احتمالاً در لاتیوم، به طور کلی، ظاهراً مبتنی بر قواعد خاصی بود که جامعه ی اولیه را در بسیاری از نقاط جهان شکل داده است. برون همسری قانونی موسوم به " exogamy "، ازدواج ِ beena، و زن تباری یا نسب بردن از مادر است که مرد را متعهد می کند با زنی از طایفه ای جز طایفه ی خود ازدواج کند. ازدواج beena، قانونی است که بر اساس آن مرد باید زا کاهش را ترک و با اقوام زنش زندگی کند؛ و زن تباری یا نسب بردن از مادر، نظام پیگیری نسب و انتقال نام خانوادگی از طریق زنان به جای مردان است.
اگر این اصول مبنای سلسله شاهی در میان لاتین های باستان بود، وضع موجود را از این نظر چنین می توان تصویر کرد. کانون سیاسی و دینی هر جامعه، آتش جاویدان در آتشگاه شاه بود که باک گان وستا از خانواده ی شاه، از آن مراقبت می کردند. شاه، مردی از طایفه ای دیگر، احتمالاً از شهری دیگر یا حتی از نژادی دیگر بود که با دختر سلف خود ازدواج کرده و به تخت شاهی رسیده بود. بچه هایی که از این زن داشت، نام مادر را به ارث می بردند، نه نام او را؛ دخترانش در خانه می ماندند؛ پسران وقتی بزرگ می شدند، به اکتفا جهان روزانه می شدند، ازدواج می کردند و در سرزمین همسر انشان اقامت می کردند، اعم از این که شاه شوند یا مردانی معمولی. از دختران که در خانه بودند، تعدادی یا همه، مدتی کوتاه یا طولانی به معبد وستا وقف می شدند تا نگاهدار آتش در آتشکده باشند و یکی شان به موقع خود، ملکه ی جانشین پدرش می شد. "


* ادامه ی جمع آوری گزیده های این کتاب تا چند وقت دیگر.


  • چ.الف
" در نگاه به شاه رُم که نقش های کاهنانه اش به جانشین او، پادشاه "آیین های مقدس"، به ارث می رسید، می توانیم به این نتایج دست پیدا کنیم: او در واقع تجسم ایزد بزرگ آسمان، رعد و درخت بلوط بود و در این خصوصیتِ می توانست همچون بسیاری شاهان ِ آب و هوا در سایر نقاط دنیا برای رعایایش باران و رعد و برق برانگیزد. علاوه بر این، او نه تنها ایزد بلوط را با نهادن تاجی از شاخ و برگ بلوط و دیگر نشانه های ایزدی تقلید می کرد، بلکه با ایگریا، پریواره ی بلوط که به نظر می رسد صرفاً شکل محلی دیانا در جنبه ی ایزدبانوی جنگل ها، آب ها و زایمان بوده است، نیز وصلت می کرد. همه ی این نتایج که عمدتاً از ملاحظه ی شواهد رُمی به دست آورده ایم، به احتمال زیاد می تواند در سایر جوامع لاتین نیز صادق باشد. آن ها نیز احتمالاً فرمانروایان  ایزدوار یا کاهن وار با قدمت زیاد داشته اند که نقش دینی شان را بدون قدرت مدنی شان به جانشینان خود یعنی شاهان "آیین های مقدس" انتقال می دادند. "

  • چ.الف
" رُم را ساکنان آلبالونگا، شهری واقع بر کوه پایه های آلبا، مشرف بر دریاچه و کامپانیا، ساخته اند. به این جهت اگر فرمانروایان رُم مدّعی نمایندگی یا تجسّم ژوپیتر ایزد آسمان، رعد و درخت بلوط بودند، طبیعی است که فکر کنیم شاهان آلبا که بنیانگذار رُم از تبار آنهاست، پیش از او همان ادعا را داشته اند. آن وقت، شاهان سلسله ی آلبا، نام سیلوی یا جنگل بر خود دارند و مشکل بتوان این را بی اهمیت دانست که ویرژیل، باستان شناس و شاعر، در مشاهده ی افتخارات تاریخی رُم که در جهان زیرین بر اینیاس آشکار می شود، همه ی نسل سیلوی را با تاجی از بلوط بر سر تصویر می کند. به این سان به نظر می رسد که تاجی از برگ بلوط، بخشی از نشانه های شاهان قدیم آلبالونگا و اخلاف شان، فرمانروایان رُم بوده است؛ در هر دو مورد، این امر شاه را نماینده ی انسانی ِ ایزد-بلوط می نمایاند. "

  • چ.الف
" وصلت افسانه ای فرمانروای رُم با ایگریا ممکن است بازتاب یا المثنای وصلت فرمانروای بیشه زار با دیانا باشد. این مستلزم آن نیست که شاهان رُم همواره نقش فرمانروای جنگل را در بیشه زار آریسیا ایفا کنند، بلکه فقط لازم می آورد که احتمالا همگی در اصل از یک شخصیت قدسی واحد مشتق شده باشند و وظایف مشابه به آنان محول شده باشد. صریح تر گفته باشیم، احتمال دارد که آنان نه از طریق توارث، بلکه به واسطه ی الوهیتی که به عنوان نمایندگان یا تجسم یک ایزد در آنان سراغ می رفت، به شاهی می رسیدند و به این صورت ایزدبانویی در کنار داشتند و می بایست هرازگاهی کفایت خود را در ادای وظایف الهی خویش با مبارزه ی خطیر جسمانی به اثبات برسانند که غالباً برایشان مرگبار می بود و در این صورت تاج فرمانروایی را به حریف پیروز می سپردند. 
پس در اولین وهله به نظر می رسد که فرمانروایان رُم، تجسم انسانی ژوپیتر بوده اند و لباس او را به تن می کردند؛ تاجی از برگ بلوط به عنوان نشانه ی ژوپیتر و نشانه ی امپراتوران رُم. 
همه ی درختان بلوط وقف ژوپیتر بود، بلکه بنا به روایات، معبد کاپیتول را نیز رومولوس در کنار درخت بلوط مقدسی ساخته بوده است که شبانان حرمتش را می داشتند و شاه، غنائمی را که در جنگ از سردار دشمن گرفته بود، بر آن می آویخت. علناً گفته اند که تاج بلوط برای ژوپیترِ کاپیتول تقدیس شده بود. "

  • چ.الف