پیدایش جهان از نگاه اقوام ابتدایی
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۰۵ ق.ظ
" اقوام ابتدایی اعتقاد داشتند که در جهان کوچکی زندگی می کنند و در مورد چگونگی پیدایش آن تصورات خاصی داشتند. عده ای باور داشتند در آغاز زمین و آسمان کاملاً به هم نزدک بوده اند، اما کودکان بین زمین و آسمان متولد شده و با فشار، زمین و آسمان را از هم جدا کرده اند. عده ای دیگر باور داشتند زمین بر پشت یک لاک پشت سوار است یا این که مار بزرگی زمین را در جای خود ثابت نگه داشته است. عده ای گمان می کردند زمین به گونه ای استثنایی خلق شده و خورشید بعدها در آسمان قرار گرفته است و آدم ها و جانوران از جای دیگری روی زمین آورده شده اند. عده ای دیگر عقیده داشتند جهان همیشه وجود داشته است، اما برای توجیه زندگی و مرگ انسان تعبیرهای مختلفی داشتند، مثلاً می گفتند آدم ها به این علت می میرند که فراموش کرده اند مثل مار پوست بیندازند. گروهی در بیان چگونگی وجود پدیده ها، همه ی انسان ها- اعم از خود ِ گویندگان افسانه یا همسایگان شان و یا دشمنانشان - را به یک چشم نگاه می کردند. اما مردمی دیگر دارای افسانه هایی بودند که نشان می داد خودشان، که "مردم" نامیده می شوند، به روش ویژه ای خلق شده اند و با دیگران متفاوتند. زندگی در گروه های کوچکِ جدا از هم سبب شده بود هر قومی به نتایج خاص خود در مورد آغاز جهان برسد و کسی هم نبود که از این نظرات خرده گیری کند. علت این بود که مردم هنوز نیاموخته بودند برای درک چگونگی پیدایش انسان و جانوران در کره ی زمین، و چگونگی پیدایش خود ِ زمین، به جست و جوی دلیل و مدرک برآیند. البته ادیان بزرگ و کتاب های مقدس هنوز به وجود نیامده بودند تا از پیدایش جهان و جایگاه انسان در عالم سخن بگویند. مردم به جای بحث درباره ی درستی و نادرستی عقاید مختلف، به گوش سپردن به عقاید دیگران اکتفا می کردند و گاهی نیز آنها را مثل داستان بازگو می کردند، اما در عین حال همچنان معتقد بودند داستان خود آنها راست است، البته برای خودشان. "