چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۲۹ مطلب با موضوع «آدمیان و سرزمین ها» ثبت شده است

" وقتی مردم ِ بیشتری دور هم جمع شدند و با هم زیستند، لازم بود روش هایی ابداع کنند تا در سایه ی آن به زندگی خود نظم و ترتیب داده، یکدیگر را نکشند یا اموال یکدیگر را ندزدند و برای تولید چیزهای مورد نیاز خود به صورتِ جمعی عمل کنند. 
زندگی دسته جمعی، آن هم با تعداد زیادی انسان، نیاز به اختراعات جدید و بسیار داشت. شکلی از حکومت باید برقرار می شد و برای کنترل مردمی که با هم بیگانه بودند، قانون لازم بود. می بایست تقسیم کار صورت گیرد. عده ای غذا تولید کنند، عده ای سوخت جمع کنند، عده ای مواد لازم برای تهیه ی پوشاک یا ابزار ِ کار یا اسلحه را بسازند و عده ای به حمل و نقل اشیاء بپردازند. به بازار احتیاج داشتند تا بتوانند با هم داد و ستد کنند، برای مبادله نیز به نوعی پول نیازمند بودند. 
همه ی این ابداعات، حتی زمانی که احتیاج چندانی به آن ها احساس نمی شد، به دست اقوامی که در گروه های کوچک تر زندگی می کردند صورت گرفته بود...
...اما زمانی که به جای زندگی در قبایل و دهکده های کوچک، مردم اندک اندک در شهرهای بزرگ ساکن شدند، می بایست همه ی این اختراعات ِ جداگانه را یک جا جمع کنند. در این جواع بزرگ، خط اختراع می شود که مرحله ی بزرگ دیگری در تاریخ بشریت است. " 

  • چ.الف
" انسان های اولیه را باید بدون پوشاک و عریان مجسم کنیم. آن ها برای محافظت سر و بدن خود، تنها به موی بیشتر ِ سر و بدن خود متکی بودند. پوشاک اولیه ی انسان را شاید نتوان پوشاک نامید، پوشاک آن ها بیشتر به صورت جواهرات و زینت آلات بوده است، مثلاً پر پرندگان را در موهای خود فرو می کرده اند، یا به گردن خود صدف می آویخته اند، یا بازوبندهایی از علف به بازوی خود می بسته اند که با انها استخوان و پر را محکم سر جای خود نگه می داشته اند...
کسی نمی داند اولین لباس های انسان از چه چیز ساخته می شده است، زیرا لباس، برخلاف زینت های صدفی و استخوانی، می پوسد و اثری از خود باقی نمی گذارد. از شواهدی که ازداقوام موجود در دست داریم، می دانیم از پوست درخت، لباس تهیه می کنند. به این ترتیب که پوست درخت را چنان می کوبند تا نرم و قابل انعطاف شود. یا برای استحکام بیشتر، لایه های پوست درخت را روی هم می چسبانند. همچنین می دانیم برگ درخت را پاره می کنند و به صورت نوارهای باریک در می آورند، یا این که می دانیم چگونه پوست جانوران را به صورت لباس در می آورند. بعد به نخستین روش های بافندگی بر می خوریم - تورهایی که درون آنها پَر تعبیه کرده اند یا بوریاهایی که از نوارهای باریک برگ ساخته اند. و زمانی که انسان آموخت با تابیدن الیاف، نخ بسازد، امکان بافتن پارچه ی واقعی نیز به وجود آمد." 


  • چ.الف
" دو گونه کشف، انسان را از وحشت مداوم گرسنگی فردا نجات بخشید: کشف راه های نگاهداری غذا و کشف کشاورزی. اما قومی که قبل از یاد گرفتن روش دانه کاری و باغچه سازی، روش نگهداری میوه ها و خشکبار و مغز درون تنه ی درخت خرما را کشف کرده باشد، حتی اگر همسایگان شان نیز به این روش ها دست یافته باشند، امکان دارد از عهده ی کشف بعدی بر نیایند.
کشف دیگری در مورد غذا، زمانی صورت گرفت که انسان، جانوران را به منظور خوردن گوشت آن ها اهلی کرد و بعد امکان آن را یافت که غذای آینده ی خود را به صورت گله های گوسفند، یا گاو و یا اسب و یا گوزن همراه خود به این سو و آن سو براند. زمانی که روش استفاده از پوست گاو یا پشم گوسفند را آموخت، صاحب ذخیره ی متحرکی شد و هرجا جانوران غذا برای چرا می یافتند با آنها حرکت می کرد و در همان حال از گوشت یا شیر آنها تغذیه می کرد و از پوست و پشم آنها برای پوشش خود یا ساختن مسکن استفاده می کرد. "

  • چ.الف
" هر گروه و گاهی گروه هایی از مردم که در مناطق وسیع و یا چندین جزیره پراکنده بودند، دارای اعتقاداتی درباره ی جهان بودند که خود آن ها را راضی می کرد. اما هنوز روشی برای تحقیق و بررسی این عقیده ها به وجود نیامده بود... آدمیان، از طریق حیرت و خیالبافی های خود، به تفسیرهایی رسیده بودند که رضایت خاطر آنها را فراهم می کرد. پیدایش این باورها بسیار کند و طی نسل های متمادی صورت می گرفت، به طوری که کسی تصور نمی کرد این باورها ساخته ی خود انسان باشد. گاهی گروهی از مردم عقاید گروهی دیگر را به عاریه می گرفتند، زیرا تصور می کردند عقاید آنها به دلایلی از عقاید خودشان بهتر است، اما حتی در این موارد هم، ریشه ی این عقاید، پیش از آن در میان خودشان وجود داشته بوده است. "

  • چ.الف
" اقوام ابتدایی اعتقاد داشتند که در جهان کوچکی زندگی می کنند و در مورد چگونگی پیدایش آن تصورات خاصی داشتند. عده ای باور داشتند در آغاز زمین و آسمان کاملاً به هم نزدک بوده اند، اما کودکان بین زمین و آسمان متولد شده و با فشار، زمین و آسمان را از هم جدا کرده اند. عده ای دیگر باور داشتند زمین بر پشت یک لاک پشت سوار است یا این که مار بزرگی زمین را در جای خود ثابت نگه داشته است. عده ای گمان می کردند زمین به گونه ای استثنایی خلق شده و خورشید بعدها در آسمان قرار گرفته است و آدم ها و جانوران از جای دیگری روی زمین آورده شده اند. عده ای دیگر عقیده داشتند جهان همیشه وجود داشته است، اما برای توجیه زندگی و مرگ انسان تعبیرهای مختلفی داشتند، مثلاً می گفتند آدم ها به این علت می میرند که فراموش کرده اند مثل مار پوست بیندازند. گروهی در بیان چگونگی وجود پدیده ها، همه ی انسان ها- اعم از خود ِ گویندگان افسانه یا همسایگان شان و یا دشمنانشان - را به یک چشم نگاه می کردند. اما مردمی دیگر دارای افسانه هایی بودند که نشان می داد خودشان، که "مردم" نامیده می شوند، به روش ویژه ای خلق شده اند و با دیگران متفاوتند. زندگی در گروه های کوچکِ جدا از هم سبب شده بود هر قومی به نتایج خاص خود در مورد آغاز جهان برسد و کسی هم نبود که از این نظرات خرده گیری کند. علت این بود که مردم هنوز نیاموخته بودند برای درک چگونگی پیدایش انسان و جانوران در کره ی زمین، و چگونگی پیدایش خود ِ زمین، به جست و جوی دلیل و مدرک برآیند. البته ادیان بزرگ و کتاب های مقدس هنوز به وجود نیامده بودند تا از پیدایش جهان و جایگاه انسان در عالم سخن بگویند. مردم به جای بحث درباره ی درستی و نادرستی عقاید مختلف، به گوش سپردن به عقاید دیگران اکتفا می کردند و گاهی نیز آنها را مثل داستان بازگو می کردند، اما در عین حال همچنان معتقد بودند داستان خود آنها راست است، البته برای خودشان. "

  • چ.الف
" همه ی مردم می توانند به کمک ماه و خورشید به تصوری از زمان برسند، اما مردمی که در نقاط سردسیر زندگی می کنند، چون اختلاف میان زمستان و تابستان زیاد است، آسان تر از ساکنان مناطق استوایی، که شب و روز با هم برابر است، می توانند زمان را درک کنند. در مناطق استوایی مردم راهی نداشتند جز آن که زمان را از روی تغییر جهت بادها و یا فصل هایی که باران می بارد و یا زمان طغیان رودها، بشمارند. گردش ماه برای نشانه گذاری ماه ها کمک بزرگی است: این کار برای ساکنان کنار دریاها آسان تر است، زیرا می توانند جزر و مد دریا را مشاهده کنند و بفهمند تغییرات ماه چگونه باعث جر و مد دریا می شود. پاره ای از اقوام با دیدن حالات ماه و خورشید به مشاهده ی دقیق صورت های فلکی مثل دبّ اکبر یا ستارگان برج ثور پرداختند و در نتیجه توانستند با دقت بیشتری از گذشت زمان سخن گویند. "

  • چ.الف
" دنیای اقوام ابتدایی ممکن است بسیار کوچک باشد و به منطقه ی سی یا پنجاه کیلومتری ِ کوه و جنگل محل سکونتشان محدود شود. ممکن است همه ی جویبارها و تک تک تخته سنگ های درون این محدوده را بشناسند و ممکن است برای توجیه وجود هر تخته سنگ یا علت جاری شدن هر جویبار افسانه های بلندی پرداخته باشند. اما هنوز از نقشه کشی اطلاعی ندارند و چون هنوز دارای روشی برای ثبت و نگارش رویدادها نیستند، از گذشته تصورات بسیار ساده ای دارند. عده ای می کوشند با حفظ کردن اسم پدر یا اسم پدر ِ پدر یا اسم پدر ِ پدر ِ پدرشان، به تصور خود از گذشته شکل دهند... عده ای از مردم " زمستان شماری " یاد گرفته اند و روی تنه ی درخت یا چوبِ مخصوص علامت گذاری می کنند تا بعداً بتوانند آن علایم را دوباره بشمارند؛ البته پیش از آن که مردم بتوانند از چند زمستان قبل یا چند ماه قبل حرف بزنند، مسلماً شمردن بلد بوده اند، که این خود در سیر تمدن واقعه ی مهمی به شمار می رود. "

  • چ.الف
" همه ی دانسته های ما از جهان ابتدایی، براساس حدس هایی است که با توجه به یافته هایمان می زنیم؛ مثلاً اندازه و شکل استخوان های انسان اولیه را از تصاویری که روی دیوار ِ غارها نقاشی کرده اند و یا از نحوه ی دفن مرده هاشان حدس می زنیم. برای کامل کردن تصویر ناقصی که از انسان اولیه داریم، باید به مطالعه ی اقوامی بپردازیم که هنوز به همان شیوه ی ابتدایی زندگی می کنند. این اقوام از خط، فلزات و یا حکومت چیزی نمی دانند و دانش جغرافیایی آن ها آن قدرکم است که گمان می کنند قبیله ی خودشان و قبیله هایی که پشت کوه زندگی می کنند، تنها ساکنان جهان اند. بنابراین ما به مطالعه ی همین وحشیان معدودی می پردازیم که هنوز روی زمین باقی مانده اند. اما همین وحشیان هم با شتاب به جهان متمدن امروز می پیوندند، چرا که اگر این مردمان کاملاً منزوی بودند و رابطه ای با جهان خارج نداشتند، امکان مطالعه ی آنها نیز وجود نداشت. " 

  • چ.الف
آدمیان و سرزمین ها نام کتابی است از خانم مارگارت مید. موضوع کتاب، بررسی تکامل فرهنگ و اندیشه ی انسانی، چگونگی تنوع فرهنگ ها و بررسی تطبیقی زندگی اقوام جهان می باشد. در جایی از کتاب نوشته شده است که از نظر مید، مطالعات انسان شناختی و مردم پژوهانه، امکان یافتن راه های هم زیستی اقوام در جهان و دست یابی به صلح و دوستی پایدار را به ما نشان می دهد و از نظر او نخستین و بنیادی ترین مسئله، مسئله ی از میان برداشتن جنگ است. 
مارگارت مید، برخلاف بسیاری از متفکران، جنگ را جزئی از سرشت و طبیعت انسان نمی داند و باور دارد که همه ی اقوام و انسان ها در پیدایی دستاوردهای انسانی و پیشرفت تمدن ها شریک یکدیگر هستند. 



  • چ.الف