چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۲۹ مطلب با موضوع «آدمیان و سرزمین ها» ثبت شده است

گام بعدی در مطالعه ی جوامع بشری:

" هدف انسان تنها گردش به دور زمین نیست، بلکه هدف، پشت سر گذاشتن کره ی زمین و حرکت به سوی جهان های دیگر است. درست همان گونه که در پانصد سال گذشته، انسان همه ی کره ی زمین را کشف کرد و به عظمت آن پی برد، اکنون نیز در آستانه ی کشف بخش بزرگتری از عالم ایستاده ایم. اکتشافات فضا چنان کار عظیم و پر زحمتی است که شاید بتواند زمینه ی مناسب را برای همبستگی اقوام مختلف جهان فراهم سازد، درست همان گونه که در روزگاران گذشته چند قبیله اتحاد را آموختند، بر مبنای یک قانون با هم زیستند و غذای خود را با هم تقسیم کردند. اگر چنین شود، دیگر کسی نخواهد گفت "زمین" یا "جهان"، بلکه خواهد گفت "جهانی"؛ درست همان طور که در روزگاران گذشته وحشیان آموختند قبیله ی خود را "قوم" نخوانند، بلکه خود را به چشم "قومی" از اقوام ببینند. در این روزگار نو باید شیوه ای را بیاموزیم که با کل عالم هماهنگ باشد؛ این همان شیوه ای است که کودکان وحشی ۱۰۰,۰۰۰ سال پیش می بایست فرا می گرفتند؛ این کودکان می آموختند با دقت کامل به هر کاری دست بزنند و مسئولیت مطلق اعمال خویش را بپذیرند، تا آتش خاموش نشود و قبیله گرسنه نماند. امروزه مراکز موشکی احداث کرده ایم. دانشمندان جوان آینده در این مراکز می توانند با ایمنی و مسئولیت و دقت کامل، دست به آزمایش های خطرناک و پیچیده ای بزنند که سفرهای فضایی آینده به آنها بستگی دارد. یک بار دیگر به مرحله ای از تاریخ می رسیم که انسان باید سخت مواظب کارهای خویش باشد، مرحله ای که ایمنی تمام گروه بستگی به مردان و زنانی دارد که در کودکی آموخته اند زندگی در این سده، شبیه پرش با چتر نجات است: همان نخستین بار باید موفق شد، بار دومی در کار نیست. "
  • چ.الف
"- نخستین و فوری ترین مشکل، مسئله ی جنگ است. تاریخ نشان می دهد جنگ نیز مثل شیوه ی حکومت یا مالیات از اختراعات انسان است. و می دانیم وقتی قومی به اختراعی دست یافت، تا زمانی که مردم به اختراع دیگری دست یابند که به نظرشان از اختراع قبلی برتر باشد، همچنان از اختراع نخست استفاده می کنند. 
اقوامی که دارای تمدنی در سطح تمدن اسکیموها بودند- یعنی به صورت دسته های کوچک می زیستند و تمام توانایی خود را صرف ادامه ی حیات می کردند- می بایست راهی برای حل اختلاف میان دو مرد نیرومند که در داخل یک گروه به مبارزه بر می خاستند پیدا کنند. آنان می بایست مقرراتی وضع کنند تا بتوانند مسئله ی قتل کسی به دست دیگری را حل کنند و کسی را که به راستی مایه ی دردسر و زحمت گروه است از میان بردارند (در این موارد اسکیموها شخص مقصر را در صورتی که همه ی گروه رأی به خطرناک بودن او می داد، به قتل می رساندند.) اما جنگ را نمی شناختند و موقعیتی پیش نمی آمد که اعضای یک گروه با پیروی از مجموعه ی مقرراتی که در کلمه ی جنگ خلاصه می شود با اعضای گروه دیگر به زد و خورد بپردازند... اما اسکیموها به دلیل آن که مفهوم جنگ را نمی شناختند، مفهوم صلح یعنی عدم جنگ را نیز درک نمی کردند. 
میان سرخ پوستان دشت، جنگ به مفهوم واقعی آن وجود داشت. سرخ پوستان دشت اغلب اسرای جنگی را به عنوان اعضای قبیله ی خود می پذیرفتند اما این ذهنیت وجود نداشت که قبایل دیگر را فتح کنند تا بتوانند ملت بزرگتری ایجاد کنند؛ ولی مفهوم اتحاد داوطلبانه را می شناختن و از آن برای برقراری صلح میان قبایلی که در گذشته با هم در جنگ بودند استفاده می کردند...
... برخلاف سرخ پوستان، ملت های اروپایی نیازی نمی دیدند برای نمایش دادن مردانگی خویش جگ برپا کنند. اروپاییان برعکس برای به دست آوردن سرزمین های تازه یا دفاع از سرزمین خود و به خاطر اعتقادات مذهبی شان می جنگیدند. اما هدف همه ی این گروه ها از جنگ برپا کردن جامعه ای بود که دیگر به جنگ نیاز نیفتد...
... انسان تا به امروز موفق نشده است جهانی ایجاد کند که صلح هر کشوری برای همه ی کشورها اهمیت داشته باشد، جهانی که همه ی کشورها بدانند در صورت عدم توانایی آنها در برقراری صلح، تمامی بشریت به خطر خواهد افتاد. 
نخستین و بنیادی ترین مسئله، مسئله ی از میان برداشتن جنگ است. اما موفقیت ما در این زمینه تا ندازه ای بستگی به این دارد که بتوانیم همراه با از میان برداشتن جنگ، دشواری های دیگری را نیز از سر راه برداریم. زیرا اقوام جهان زمانی انرژی و تخیل لازم برای برداشتن گام های بعدی در حل مسائل جهان را خواهند داشت که علاقه ی لازم به زیستن را داشته باشند و باور کنند تمدن بشری ارزش آن را دارد که برای زنده نگاه داشتنش تلاش کنند.

- دومین مسئله ی بزرگ پیدا کردن راهی است تا از آن راه بتوانیم دست آوردهای اقوامی مثل اروپای شمالی و جزایر بریتانیا و ایالات متحده و کانادا را در دسترس همه ی اقوام جهان قرار دهیم. زیرا امروزه تنها در این کشورهای ثروتمند است که همه به راستی از مراقبت های پزشکی، غذا و آموزش کافی برخوردارند. اما همراه با افزایش دانش ما، آرمان های ما نیز فراتر رفته اند. امروز دیگر هیچ کس در جهان، نه سیرها و نه گرسنه ها، هیچ کدام گرسنگی کسی را در هیچ کجای جهان نمی پذیرند. 

- سومین مسئله این است که چگونه می توان همه ی تحولات تازه و شگفت انگیز را به اطلاع همه ی مردم جهان رساند؟
 انسان باید بیاموزد جهان را به گونه ای سازماندهی کند که اقوام مختلف بتوانند بدون توسل به جنگ، رقابت ها و دشواری های شان را حل و فصل کنند، و روش هایی در پیش گیرد تا کشورهای غیر صنعتی به مسیر کلی تمدن جهانی بپیوندند و از مزایای علم و صنعت برخوردار شوند، و مردم جهان به نحوی آموزش ببینند که خود بتوانند در همه ی عمر به آموختن ادامه دهند. "

  • چ.الف
" کلّ تمدن انسان را که نگاه می کنیم، می توانیم سه روند را ببینیم که پیوسته در حال فعالیت و تأثیرگذاری در عرصه ی تمدن اند. نخستین روند عبارت است از شریک شدن تدریجی اقوام در همه ی دستاوردهای انسانی، تا به جایی برسیم که این دستاوردها، مثل ایده ی خانواده که میان همه ی اقوام مشترک است، به همه ی بشریت تعلق گیرد. دومین روند عبارت است از پیشرفت هایی که یکایک تمدن ها هر کدام به نوبه ی خود در زمینه ی توانایی انسان در استفاده از انرژی و مهار جهان پیرامون خود کرده اند تا به تدریج نیروی ماشین جایگزین نیروی جانوران اهلی و دست های خالی انسان شود. سومین روند عبارت از توالی شکل های مختلف دینی و هنرس و فلسفی است، که هر کدام به نوبه ی خود به غنای فرهنگی جهان کمک کرده، سپس جای خود را به شکل تازه ای می دهند که با شکل پیشین متفاوت است و قابل مقایسه با آن نیست. "

  • چ.الف
" هر شاخه ای از هنر را که در نظر بگیریم، خواه موسیقی یا کنده کاری یا نمایش یا رقص یا نقاشی در سیر تمدن ها افت و خیزهایی داشته است. در تاریخ طولانی هر تمدن، می توان مکان یا زمانی را یافت که در آن هنر خاصی توسعه یافته است و در همان حال همه یا برخی از هنرهای دیگر به فراموشی سپرده شده اند. در بسیاری از موارد به دوره های خاصی از تمدن بر می خوریم که عصر طلایی نام دارند. در این دوره ها بسیاری از هنرها با هم پیشرفت کرده اند و موسیقی، شعر، نقاشی و نمایش در یک زمان واحد شکوفا شده اند. این دورهای تاریخی را هم در تاریخ اقوام ابتدایی می توان یافت و هم در تاریخ کشورهایی مثل یونان یا ایتالیا و یا انگلستان. "

  • چ.الف
" با بررسی اقوام مختلف جهان به پدیده ی دیگری هم بر می خوریم و آن استفاده از تابو است. تابو از سومین شیوه ی نگرش انسان به جهان ریشه می گیرد، که با شیوه ی مذهبی و شیوه ی جادو متفاوت است. این شیوه ی نگرش را در شکل بسیار ساده ی آن میان اسکیموها می بینیم. کلمه ی "تابو" متعلق به مناطق جنوبی اقیانوس آرام است و آن را به مفهوم چیزی ممنوع به کار می بریم و مقصود از تابو این است که چنان چه مردم چیزهای ممنوع را دقیقاً بشناسند و مقررات را زیر پا بگذارند، در این صورت بدون توجه به علت این کار، خود به خود مجازات وحشتناکی در انتظار آنهاست.
همانگونه که امروزه مفاهیمی مثل اعتماد و کمک به دیگران که در انسان ریشه ای عمیق دارند و بخشی از دین به شمار می روند تغییر کرده اند و همان گونه که عقایدی که ریشه در آرزوی انسان برای تحت کنترل درآوردن ِ جهان دارند و بخشی از جادو به شمار می روند نیز دگرگون شده اند، همان گونه نیز عقاید انسان درباره ی تأثیر تابوهای خاص هم تغییر یافته اند. اما در عین حال مفهوم ذهنی خود تابو به صورت های مختلف خود را نشان می دهد. بعضی تابوها مثل ممنوعیت ازدواج پدر و مادر با فرزندانشان ریشه ای عمیق داشته، همه ی مردم جهان به آن پای بندند؛ برخی از تابوها ممکن است به امور جزیی مربوط باشند، مثل تابوی بدیُمنی عدد سیزده. اما مفهوم همه ی آنها یکی است. 
وقتی به شیوه های مختلف تفکر انسان درباره ی جهان از طریق دین و جادو و تابو می اندیشیم، پی می بریم که به رغم تغییر بعضی از رفتارها این شیوه های تفکر هنوز هم رواج دارند. نیز پی می بریم که نمی توانیم پدیده هایی مثل معتقدات مذهبی را اندازه گیری یا مقایسه کنیم. "

  • چ.الف
" به هر کجای جهان نگاه کنیم، به رفتاری بر می خوریم که "جادو" نامیده می شود. کسانی که می کوشند از طریق جادو رویدادهای جهان را کنترل کنند، با دعا یا اصلاح روح خود به این کار دست نمی زنند. آدمیان با دعا یا اصلاح روح خود (تزکیه ی نفس)، می کوشند روح خود را هرچه بیشتر با جهان ناپیدا هماهنگ کنند، اما در جادو انسان از طلسم یا از مجموعه کلماتی که کلمه به کلمه تکرار می شوند، یعنی از اوراد، استفاده می کند، یا از چیزی که مایل است اتفاق بیفتد، تقلید می کند. افسانه های پریان، پُر از این نوع جادوهاست. نکته ی اساسی در مورد جادو این است که جادو خود به خود عمل می کند؛ مهم این نیست چه کسی از جادو استفاده می کند، مهم نحوه ی صحیح کاربرد آن است... 
...با زیاد شدن آگاهی های انسان از طبیعت پیرامون، علم جایگزین بسیاری از اموری شده است که روزی جنبه ی جادو داشتند. امروزه برای این که مرغ ها بیشتر تخم بگذارند، به جای ورد و دعا، غذای مرغ ها را بهتر می کنیم، به جای آن که برای دور کردن بیماری، به گردن مان طلسم و دعا آویزان کنیم، خود را برای مصونیت در مقابل بیماری ها واکسینه می کنیم. اما ذهنیتی که سبب شده بود اقوام ابتدایی، دست به اختراع جادو بزنند و به آن توکل کنند، هنوز به تمامی از میان نرفته است. روزگاری انسان از درک جهان پیرامون خود عاجز بود و خود را بی پناه می دید و می کوشید با استفاده از جادو، باد و باران و محصولات و منابع تأمین شکار را به اراده ی خود در آورد. امروز نیز همچون گذشته، بسیاری از مردم که در شهرهای بزرگ زندگی می کنند، از درک و کنترل حوادث بسیاری که بر آنها می گذرد، عاجز اند. شخصی که جلوی داشبورد اتومبیلش نظرقربانی آویزان می کند، به جای این که مقررات ایمنی را در رانندگی بیاموزد و به کار ببندد تا در اتوبان های مدرن با اتومبیل های دیگر تصادف نکند، هنوز هم می خواهد به کمک جادو، رفتار دیگران را کنترل کند. بسیاری از مردم از داروهای جدید مثل آنتی بیوتیک ها و داروهای سولفاته به خاطر خواص درمانی آنها استفاده نمی کنند، بلکه به آنها به چشم همان برگ ها، دانه ها، ریشه ها و سنگ های سحرآمیزی نگاه می کنند که ده هزار سال پیش با التماس از جادوگران می گرفتند و یا می خریدند. 
از این رو گرچه می توان گفت نوع رفتار انسان نسبت به مسائل جادو تغییر کرده اما این تغییرات شبیه تغییراتی نیستند که در نتیجه ی اختراع وسایل بهتری در زمینه ی حمل و نقل یا ارتباطات در انسان روی داده است. امروزه انسان با بسیاری از چیزهایی که روزگاری جادو تلقی می کرد، به شیوه ی دیگری برخورد می کند. اما عقاید کهن هنوز از میان نرفته اند و به صورت تازه ای به حیات خود ادامه می دهند. روزگاری مردم صدف هایی با شکل خاص یا قطعه های کوچک کاغذی پوشیده از نوشته های اسرارآمیز با خود داشتند. و گرچه امروزه مردم در زمینه های دیگری به دنبال جادو می گردند، به هر حال هنوز هم از جادو دل نمی کنند. "

  • چ.الف
" با نگاهی به ادیان گوناگونی که میان اقوام جهان رایج اند، می بینیم بعضی عقاید، میان همه ی اقوام جهان دیده می شوند. می توان عقیده ای را انتخاب و ردّ آن را در زمان پیگیری کرد و نشان داد چگونه قومی آن عقیده را از قوم دیگری به عاریت گرفته است.

 - بعضی عقاید بنیادی اند و میان همه ی ادیان بزرگ جهان مشترک، مثل عقیده به دعا، عقیده به قربانی و عقیده به روزه. در همه ی این ادیان، نیایش باید در مکان ویژه ای انجام شود و در همه ی این ادیان، افراد خاصی به نام کشیش، یا واعظ و یا درمانگر وجود دارند. این افراد به شیوه های مختلفی به این مقام رسیده اند، مثلاً از طریق آموزش یا از طریق تجربه هایی نظیر خلسه یا خواب نما شدن و یا به دلیل آن که خودشان از یک بیماریِ سخت، جان به در برده اند.

یکی از رفتارهای مذهبی که از گذشته های دور به جا مانده و به روزگار ما رسیده است، استفاده از آب متبرک برای مقاصد ویژه ای است، مثلاً برای تطهیر اشیا، برای دور کردن شر، یا برای تبرک یا تطهیر شخصی که می خواهد دعا کند یا دعایش را تمام کرده است. دانشوران معتقدند بسیاری از اقوام مختلف جهان، خود دارای این طرز تفکر بوده اند.
 
- رابطه ی میان والدین و فرزندان از عقایدی است که در تار و پود بسیاری از ادیان تنیده شده است و همیشه پا بر جاست، به طوری که هر پیامبری که ظهور کرده و کوشیده است به دین کهنه ای جان تازه ای ببخشد، این رابطه را به شیوه ی تازه ای تبیین کرده است.

- در بسیاری از دعاها، خداوند با نام "پدر" مورد خطاب قرار می گیرد. اما برعکس در بالی که زندگی به صورت دایره ای مجسم می شود، مردم هنگام دعا از ارواح نیاکان و حتی خدایان به منزله ی فرزندان زندگان یاد می کنند.
 
- عقیده ی قربانی یعنی فداکردن چیزی به منظور نزدیک شدن به جهان ماوراءالطبیعه نیز عقیده ای بسیار قدیمی است. قربانی ممکن است چیزی کاملاً مادی مثل یک مرغ یا یک گاومیش باشد و در بعضی نقاط جهان ممکن است حتی یک انسان باشد. یا شخصی ممکن است همه ی زندگی خود را فدا کند، از خانواده و همه ی آسایش های زندگی معمولی دست بکشد و تمام وجود خود را وقف خدمت به خدای خویش کند. یا این که قربانی ممکن است چیز پیش پا افتاده ای باشد، مثلاً مدت کوتاهی روزه بگیرند، یا چند سکه در بشقاب جمع آوری اعانه بیندازند. اما در همه ی این صورت های مختلف، همان ذهنیت مشترک به چشم می خورد. " 

  • چ.الف
" ادیانی که به "ادیان بزرگ" مشهور اند، نظریاتی درباره ی انسان ابراز داشته اند که برای بسیاری از اقوام جهان قابل درک و قابل قبول اند. این ادیان در زمره ی ادیانی هستند که نسبت به همه ی موجودات انسانی با آزادمنشی برخورد می کنند. همراه با گسترش ‌جهانی ِ ادیان بزرگ، ادیان کوچکی که متعلق به یک قبیله یا یک قوم بوده اند، به ادیان بزرگ تر تسلیم شده اند. این ادیان بزرگ تر به مردمِ بیشتری امکان می دهند تا خدای مشترکی را بپرستند و به او خدمت کنند. از همین بُعدِ گستردگی می توان اصطلاح "ادیان بزرگ" را به کار برد... دلیل این که گروه های کوچک ِ اقوام ابتدایی می توانند از دین قبیله ی خود دست بکشند و به یک دین جهانگیر بپیوندند، این است که آنها نیز انسان اند و آنها نیز کوشیده اند میان خود و عالم، رابطه ی مذهبی برقرار کنند، و به عقاید مشترکی مثل تقدس آب و آتش، لزوم دعا و قربانی و پیشکشی رسیده اند. اما علاوه بر همه ی این ها، با پذیرفتن یک دین جهانگیر، احساس می کنند که نه فقط با اهالی دهکده و افراد قبیله ی خود، بلکه با همه ی انسان ها برادرند. "

  • چ.الف
" می توان تجسم کرد که نخست انسان شروع به استفاده از استخوان و چوب و سنگ و صدف کرده است و به خاک صیقلی رسیده است و سرانجام به فلزات مختلف -طلا، قلع، مس، مفرغ، آهن، فولاد آبدیده و آلیاژهای (مخلوط چند فلز) جدید- دست یافته است. از روزگاری که انسان برای تأمین انرژی مورد نیاز، از پشت و دست و پاهای خویش استفاده می کرده است، به زمانی می رسیم که این انرژی به وسیله ی جانوران یعنی اسب و الاغ، سگ، ورزا و شتر، گوزن شمالی و لاما تأمین می شده است و بعدها به وسیله ی نیروی باد و آب، و در دوره های بعد این انرژی به وسیله ی ماشین هایی تأمین شده است که با سوزاندن چوب و زغال سنگ و نفت از انرژی ذخیره شده ی درون زمین بهره برداری می کرده اند؛ و سرانجام در عصر ما است که انسان آموخته از انرژی اتمی و انرژی خورشیدی نیز بهره برداری کند. یا می توان پیشرفت انسان را در زمینه ی زبان و خط دنبال کرد و دورانی را به یاد آورد که زبان تنها وسیله ی گفت و گو بود و شیوه ای برای ثبت گفتار اختراع نشده بود؛ و سپس به مرحله ای می رسیم که انسان با استفاده از دسته های ترکه، زمستان شماری می کرد؛ یا طناب گره خورده، که به انسان کمک می کرد تا تعداد اقلام شمارش شده یا بخش هایی از یک پیام را به خاطر بسپارد، یا به کمک چند تصویر می توانست داستان یا پیامی را به دیگران بفهماند. در مرحله ی بعد، انسان پی برد که همیشه می تواند یک تصویر ذهنی را با یک تصویر عینی نشان دهد یا علامت خاصی را به جای یک صدا بگذارد. و چنین شد که آدمیان توانستند اندک اندک خط را اختراع کنند و بنویسند.
اگر چند سلسله مراتب از این دست ترتیب دهیم، پی می بریم که همه ی تمدن های بزرگ جهان از این گونه اختراعات داشته اند و یا به نحوی از این اختراعات سود برده اند. "

  • چ.الف
" گروهی معتقدند که جنگ جز‌ء طبیعت انسان است. اگر بخواهیم صحت این گفته را معلوم کنیم، می توانیم به دیگر اقوام جهان نگاه کنیم و ببینیم آیا قومی وجود دارد که کودکان خود را بدون آگاهی از جنگ بار آورده باشد. چنان چه بتوانیم چنین قومی پیدا کنیم، در این صورت می توانیم بدون دست زدن به تجربه های تازه، به این نتیجه برسیم که جنگ جزء طبیعت انسان نیست و موجوداتی انسانی همیشه و تحت هر شرایطی با دیگران نمی جنگند. نمونه ی این گونه اقوام، اسکیموها هستند. اسکیموها جنگ میان افراد را می شناسند اما از جنگ های سازمان یافته میان دو گروه بی خبراند. در این مورد اسکیموها، نادانسته دست به تجربه ی مورد نظر ما زده اند. " 

  • چ.الف