چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۶۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

" سرودهای سوگ که در سیاوشان خوانده می شده، شباهت زیادی با اشعاری دارد که برای امام سوم شیعیان خوانده می شود. در سوگ سیاوش، عزاداری بادخوان، به توصیف ِ قامت، زیبایی، دلیری، اسپ و دیگر امتیازات سیاوش می پرداخت. و ملاحظه می شود که چنین توصیف هایی نه تنها برای امام سوم، بلکه برادر او "ماه بی هاشم" هم دیده می شود. "


مطالب مرتبط: سیاوشان و تعزیهتعزیه و سیاه پوشیتعزیه، آمدن اسپ و شیون و مویه کردنسیاوشان و مراسم عزاداری پس از اسلام 


سیاوشان

  • چ.الف

" در تعزیه، آمدن اسپ و شیون و مویه ی زنان قابل توجه است. در تصویرهایی که از مراسم سوگ سیاوش، به ویژه در آسیای مرکزی داریم، اسپ سیاوش را رو به چادر یا نمادی از چادر می آورند که پیکر سیاوش در آن آرمیده است. در همین حال، زنان در حال مویه اند و موهای خود را می کنند یا پریشان می کنند. در بسیاری از نقاط ایران، به همین شکل، حتی برای افراد معمولی عزا می گیرند. همین کار در تعزیه صورت می گیرد و چنان رفتار می شود که گویی سوگ سیاوش را گرفته اند. اسپ را به سوار نزدیک می کنند، با آهنگ ِ عزا، اسب سر پایین می آورد، صحنه ای غمگین پدید می آید، در این لحظه زاری و شیون اوج می گیرد. 

در سیاوشان، اسپ از سیاوش جدا شدنی نیست، چه هنگامی که او اسب است و چه هنگامی که سوار، سیاوش و اسب، یکی هستند و مرگ ِ یکی بدون دیگری چنان دور است که دست کم باید اسپ در عزای او شرکت جوید و مثل دیگر آیین ورزان عمل کند، برای انسانی که فرهنگ اسپ داشته است، چنین است. 

اگرچه اعراب هم نزدیکی و الفت سوار و اسب را از ایرانیان وام گرفته و خود در آن سخت مشهور شده اند، اما آوردن اسب در هنگام عزاداری، تنها در میان ایرانیان رسم بوده و چنان که خواهیم دید، تنها در میان آنان بازمانده است. بنابراین آوردن اسپ ِ امام در تعزیه، نه تنها گرفته از یک رسم ایرانی، بلکه تکرار آیین سیاوش و حتی شاید تمهیدی بوده است برای جانشین کردن ِ رسم دیگری با آیین سیاوش در دین نو، تا سوگ سیاوش ـ که آیینی غیر اسلامی است ـ فراموش شود. شاید هم همین عوامل باعث فراموش شدن آیین سیاوش در بین شیعیان شده است، در حالی که تا چند صده ی پس از اسلام، در مرکز این آیین، یعنی بخارا و احتمالاً جاهای دیگری از آسیای مرکزی که مردمش اهل تسنن بودند، رواج داشته است. "


مطالب مرتبط: سیاوشان و تعزیهتعزیه و سیاه پوشیتعزیه و سرودهای سوگسیاوشان و مراسم عزاداری پس از اسلام 


سیاوشان

  • چ.الف

" جامه نیلی کردن که بعدها سیاه پوشی و سیاه جامگی شده است، چه در عزای امام سوم و چه در دیگر سوگ های ایرانیان از آیین سیاوش گرفته شده است و این را حتی مورخان ِ جدیدتر هم متذکر شده اند. همچنین نشانه های اصیلی از این رسم در گوشه و کنار ایران، مثلاً در مازندران مانده است که جامه ی نیلی و شمع ِ نیلی در نفرین های آنان به کار می رود. 

می دانیم که در مراسم عزاداری برای امام سوم شیعیان، عزاداران آرزو می کنند که کاش همراه او بودند و به آن فیض ِ عظیم می رسیدند. یعنی عزاداران آرزو می کنند که چون امام خود باشند و با او در سرنوشت او شریک شوند. این حس، تازه و ویژه ی شیعیان نیست. وحدت با قهرمان، آرزوی دیرینه ی بشر است و در سیاوشان فراوان به چشم می خورد. 

همچنین می دانیم که سیاوش اساساً اسپ (اسب) ِسیاه است و پوشیدن ِ سیاه، همرنگ شدن با او و سیاوش شدن است. هر یک از آیین ورزان ِ سوگ سیاوش، در مراسم، خود را سیاوشی می دید و با پوشیدن سیاه، خود را به او همانند می کرد. بهتر است بگوییم که با پوشیدن سیاه، آیین ورزان وحدتی را که نتیجه ی هر پیامی است، با پیام آور خود، سیاوش برقرار می کنند. 

سیاه پوشیدن نه در بیناعراب وجود داشته و نه در بین غیر ایرانیانی که همسایه ی ما بوده اند. پیامبر اسلام حتی سیاه پوشیدن را نکوهیده است. در آذربایجان ـ که از مراسم سیاوشان دور بود ـ تا حدود چهل سال پیش، اصلاً کسی ـ جز برای عزای امام سوم ـ حتی در مرگ مادر و پدر، سیاه نمی پوشید. پس جامه ی سیاه نمی توانسته است اسلامی باشد و حتی جامه ی سیاه ِ بنی عباس از خراسان آمده است. این ایرانیان اند که با آیین های خو، سیاه پوشیدن را به اسلام آورده اند. بنی عباس، آن را (سیاه پوشیدن را) حربه ای بزرگ برای ابراز تفاوت خود با بنی امیه یافتند و به رونق ِ جامه ی سیاه در بین النهرین کمک کردند. 

بنابراین رنگ سیاه برای جامه ی عزا، اصالت ایرانی دارد، ویژه ی آیین سیاوش است و در آیین هایی وارد شده است که ایرانی یا ساخته ی ایرانیان است. تعزیه هم چنین چیزی است و تنها در میان شیعیان وجود دارد. "


مطالب مرتبط: سیاوشان و تعزیهتعزیه، آمدن اسپ و شیون و مویه کردنتعزیه و سرودهای سوگسیاوشان و مراسم عزاداری پس از اسلام 


سیاوشان

  • چ.الف

" می دانیم که تعزیه، به طور عمده، آیین ایرانی سوگ فرزندان امام اول شیعیان است. از آن جا که نه اهل تسنن چنین آیینی دارند و نه در جای دیگری جز ایران و شهرهای شیعه نشین ِ عراق (که ایران ِ قدیم است)، رسم عزای پیشوایان مذهبی به این شکل گرفته می شود، ناچار باید بر رنگ اصیل ایرانی ِ چنین مراسمی تأکید و ریشه ی آن را در آیین های ایرانی جست و جو کرد. " 


مطالب مرتبط: تعزیه و سیاه پوشی. تعزیه، آمدن اسپ و شیون و مویه کردن. تعزیه و سرودهای سوگ. سیاوشان و مراسم عزاداری پس از اسلام 


سیاوشان

  • چ.الف

" توجه به میزان نسبتاً مهمی از روایات سیاوش که در بین مردم ما باقی مانده است و امروزه کمرنگ یا فراموش می شود، نشان می دهد که سیاوش جای مهمی را در بین توده ی مردم ایران داشته است، به طوری که حجم روایات عامیانه ی مربوط به او پس از قهرمانان بزرگی مثل رستم و سهراب قرار دارد... 

... از آثار اسطوره ی سیاوش در ایران، داستان هایی است که در آن ها اسپ به وجهی به راهنمایی و رهبری انسان می پردازد که ویژه ی اسطوره است، یعنی اسپ در این داستان ها نقش ساختاری دارد و نه تنها عملکردی مثل اسب های حماسی...

... اثر اسطوره ی سیاوش را در روایات غربتی ها (کولی ها) ی ایران و افغانستان نیز ی توان یافت. "


سیاوشان

  • چ.الف

" شواهد فراوانی وجود دارد که در ایران پس از اسلام، عمده ی مراسم ِ عزاداری، به ویژه سوگ آیین های غیر رسمی، تحت تأثیر آیین سوگ سیاوش بوده و آثار آن تا امروز باقی مانده است. در این میان هر چه به حوزه ی آمو دریا نزدیک تر شویم، سوگ آیین ها به آیین سوگ سیاوش نزدیک ترند.. بدیهی است در سرزمین های دورتر، اثر آیین کمتر است، با همه ی این، به دلیل نفوذ فوق العاده ی آیین سیاوش در ایران، تقریباً در همه جا انتظار دیدن ِ آیین یا گوشه ای از آن را باید داشت. دورترین اثر مستقیمی که از سیاوشان می توان دید، بین عرب های شیعه در عراق است که در سوگ ِ امام سوم خویش، به ویژه زنان، سر و سینه را برهنه و موی ها را افشان می کنند، زاری کنان بر سر و سینه می زنند و تا دیری موی خود را کوتاه نمی کنند. در بین اهل تسنن اساساً چنین رسم هایی وجود ندارد و این نشان می دهد که حتی در بین النهرین آداب ِ بازمانده ی سوگ، ایرانی است یا بهتر بگوییم صرفاً از دوره ی اسلامی ایران اثری دارد. " 


مطالب مرتبط: سیاوشان و تعزیه. تعزیه و سیاه پوشیتعزیه، آمدن اسپ و شیون و مویه کردنتعزیه و سرودهای سوگسیاوشان و مراسم عزاداری پس از اسلام 


سیاوشان

  • چ.الف

" بر طبق روایت نرشخی، مغان بخارا گور سیاوش را در دروازه ی شرقی بخارا (دروازه ی کاه فروشان) می دانسته اند. "و مغان ِ بخارا آنجا را عزیز دارند و هر سالی، هر مردی آنجا یک خروس بَرد و بکشد، پس از برآمدن آفتاب ِ روز نوروز..."، حال اگر در قربانگاه تخت جمشید هم پرنده قربانی می کرده اند و جز این نمی تواند بود، آیا در تخت جمشید که شهرت آن برای انجام مراسم نورروزی هم با روایات مورخان و هم شواهد نجومی ِ آن تایید می شود، مراسم سیاوشان گرفته می شده است؟ 

در این مورد توضیحی لازم است و آن این که اصولاً مراسمی که برای خدایان گیاهی گرفته می شده با آغاز سال نو همزمان بوده است. در واقع این مراسم برای دعوت و تشویق نیروهای زایای طبیعت به زاد و ولد گرفته می شده است. به علاوه مراسم فروردگان (جشن ها و آیین هایی که سالانه برای مردگان گرفته می شد) در ایران همیشه پیش از نوروز انجام می شده است. به این ترتیب، به احتمال قوی در تخت جمشید که یک پرستشگاه متروپل است، آیین فروردگان همراه ِ مراسم نوروزی گرفته می شد و به همین دلیل گور شاهان این سلسله و گورهای دیگری از آن دوره تا این حد به تخت جمشید نزدیک است، اگر چنان بود که به گواهی کتیبه های تخت جمشید، هر قومی حتی سکاهای آن سوی دریا بتوانند برای آنجا نثار و قربانی بیاورند، بی شک مردمی که سیاوشان را در سغد، خوارزم و احتمالاً جاهای دیگر، بر پا می داشتند، می توانسته اند مراسم خود را در نخستین روز سال نو و پس از دمیدن خورشید ِ نوروزی در تخت جمشید انجام دهند...

... در مورد خروس هم اگرچه در آیین زردشتی اهمیت بسیار دارد، اما حتی در آن آیین، کُشتن آن امری عادی بوده و نهی نشده است. بنابراین مانعی برای این کار در تخت جمشید وجود نداشته است، به ویژه که هخامنشیان، خود اساساً زردشتی نبوده اند. "


مطالب مرتبط: سیاوشان و تخت جمشید.


سیاوشان

  • چ.الف

" می دانیم که روز به روز در ایران این باور قوی تر می شود که تخت جمشید کاخ سلطنتی نیست. نه تنها تخت جمشید، بلکه بناهای دیگری که با آن قابل مقایسه اند مانند قوی قیریلقان قلعه، کاخ شاهی نیستند و معبد هستند. 

مهم ترین دلایل ما در مورد معبد بودن تخت جمشید، به طور خلاصه چنین است: 

۱. هیچ کس بنایی را نمی سازد که نتواند در آن زندگی کند. ساخت تخت جمشید در حدود صد و پنجاه سال طول کشیده است؛ اما معبد را می توان به این شکل و طی چند نسل ساخت، زیرا هر کس به اندازه ی همت و اعتقادش برای آن خدمت می کند. 

۲. هیچ کس گور پدر خود را بالای سر خانه اش نمی سازد. در هر صورت یادآوری مرگ تلخ است. در حالی که می توان در کنار معبد، گور ساخت. معبد حیطه ی خدایان است. 

۳. تخت جمشید آب نداشته است و نمی توان کاخی بدون آب، مخصوصاً برای شست و شو تصور کرد، اما می توان معبد بدون آب تصور کرد، آبِ خوردن و حتی آب ِ لازم برای مراسم را می توان با دست آورد.

۴. تخت جمشید نه جایی به عنوان مستراح دارد و نه حمام، این ها برای کاخ واجب و لازم است. جاهایی را که احتمالاً حمام و مانند آن معرفی کرده اند، چنان نامناسب هستند که به آسانی می توان استدلال های این مورد را رد  کرد، در حالی که معبد می تواند فاقد آب باشد:

شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام / تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده

منطقی به نظر می آید که به معبد هیچ نوع آلودگی نمی بایستی راه یابد. 

۵. بنایی با این حجم سنگ، در تابستان قابل تحمل نخواهد بود، آن هم برای زندگی. به عنوان معبد، مخصوصاً در اجرای مراسم ِ صبح و غروب که موقتی هم هست، می توان آن را تحمل کرد. 

۶. بعید است که اقوام مختلف، هر یک گوسفندی، شتری یا کوزه ای یا مشکی محتوی هرچه باشد، برای کاخ بیاورند و آن را ولو به شکل نمادین نشان دهند. این ها می تواند هدیه به معبد باشد. اگر معبدی مترو پولیتن باشد، هر قوم و پیرو هر آیینی می تواند در آنجا عبادت کند و برای آن هدیه یا قربانی بیاورد.

۷. آقای یحیی ذکاء* نشان داده اند که از تالار سه دروازه ی تخت جمشید (تالار شورا) جهت کارهای نجومی استفاده می شده است. سنگ میانی و سه نشانه ی اطراف آن وسیله ای برای تعیینِ اعتدال ربیعی بوده است. چنین پدیده هایی در معابد دیده شده است. 

۸. نگارنده (علی حصوری) قربانگاه کوچکی در تخت جمشید یافته است که درست جلوی کاخ هـ (H) قرار دارد و به اندازه ای کوچک است که بی شک برای قربانی گاو و گوسفند نبوده است. محل کشتن حتی نیم متر هم نیست، این قربانگاه، فقط برای قربانی پرندگان مناسب بوده است. **

۹. همه ی پدیده های مهم اطراف تخت جمشید و اطراف آن، نام های مقدس دارند؛ مثل کوه رحمت، کوه حسین که نام دو کوه پشت سر هم در تخت جمشید است. بدیهی است که نام های مقدس کهن به نام های مذهبی ِ نو بدل شوند.

۱۰. بعید است کاخی در پای کوه بنا شود، در حالی که ارتباط مذهب با کوه انکار ناپذیر است. کعبه ی زردشت و گور شاهان هخامنشی هم بر بدنه ی کوه است. تخت جمشید از کوه رسته است.
۱۱. عظیم ترین یادمان های مذهبی در جهان ِ باستان، متعلق به مذهب است، کاخ های شاهان نبایستی و نمی توانست برتر از معابد باشد. مخصوصاً در دوره ای که انسان به خدایان مجرد دست یافت، به هیچ وجه نمی توانست با آنان برابری کند و تخت جمشید نمی تواند کاخ باشد. 
۱۲. عناصر مذهبی در تخت جمشید فراوان است. عمده ی پایه ی ستون ها با نیلوفر آبی تزئین شده که نقش مذهبی دارد. جنگ شاه با دشمنی صورت می گیرد که نماد مذهبی است، نیلوفر آبی و درخت مقدس در تخت جمشید فراوان تکرار شده است... "

  • چ.الف

" عدّه ی زیادی از دانشمندانی که درباره ی فرهنگ آسیای مرکزی مطالعه کرده اند، باور دارند که سیاوشان مراسم آغاز سال نو است. برخی حتی می اندیشند که سیاوشان عامل منحصر به فرد پدید آمدن جشن آغاز سال است. می دانیم که آیین های خدایان گیاهی می تواند به پدید آمدن جشن ثابتی در آغاز سال خورشیدی کمک کند، یا اصولاً آن را سبب شود، بهار تولد دوباره ی طبیعت است. اما در ایران، مراسم نوروز از کهن ترین زمان هایی که تاریخ ِ تقویم و تاریخ ِ نجوم، یافته های باستان شناسی، وضعیت ساختمان هایی مثل تخت جمشید و قوی قیریلقان قلعه حکایت می کند، بسیار دقیق و درست در نخستین روز فصل بهار گرفته می شود...

... بدیهی است که برای اجرای آیینی برای خدای نباتی(صرفاً برای خدای نباتی و یا برای مقاصد کشاورزی)، یکی دو روز و حتی یک هفته تأثیری ندارد. این که آیین نوروز با چنان دقتی گرفته می شود که نیازمند پیشرفت مهمی در زمینه ی نجوم و تقویم است، کاری است دانشمندانه، حتی اگر به دست کاهنان یا پیشوایان ِ مذهبی صورت گرفته باشد. "


سیاوشان

  • چ.الف

" در شاه و خدا شدن سیاوش، شاهد نسبتاً فراوانی وجود دارد که بایستی به آن اشاره کرد. از جمله ی شواهد بسیار مهم این که استودان های گوش اسبی ذدر قسمت پایین، دارای پایه های یک تخت هستند و این بی هیچ تردید نماد سلطنت است؛ در واقع پیکری که کلاه گوش اسپی دارد، بر تخت نشسته است و این از نشانه های پادشاه شدن ِ سیاوش است. 

احتمالاً با پادشاه شدن سیاوش، نقش توتمی اگر هم از میان نرفت، ضعیف شد یا اثر تکلف آمیز ِ خود را در استودان ها از دست داد، زیرا در استودان های بعدی ِ همین فرهنگ، دیگر از پیکر انسان و در نتیجه کلاه گوش اسبی و تخت نشانه ای نیست، اما سیاوش همچنان به صورت نیا و شاه ـ هر دو ـ در منطقه باقی ماند. "


سیاوشان

  • چ.الف