" سیاوشان را عشایر ایران هم می گرفتند. اطلاعات اساسی ما درباره ی کردها و قشقائی ها است. یک روایت قشقائی گویای پیکره ی اصلی همان چیزی است که در بین مردم شهرها تعزیه ی سیاوش نامیده می شود و بازمانده ی ناقص یا تحول یافته ای از سیاوشان کهن است.
سیاوشان ِ عشایر فارس، تا حدود انقلاب (۱۳۵۷) در جشن ها و عیدها، هنگامی که عده ی زیادی در چادرها به گرد هم می آمدند، اجرا می شد. بر طبق روایت یک زن و شوهر قشقائی، در سال ۱۳۵۵ سیاوشان بیش از آن که حالت تعزیه داشته باشد، وضع یک نمایش را داشته و در واقع از تعزیه های نمایشی بوده است.
در این که قشقائی ها از شمال ایران به فارس آمده اند، تردیدی نیست. احتمالاً اکثریت آنان از شرق ِ دریای خزر و اقلیتی مشخصاً از قفقاز آمده اند و ممکن است سیاوشان را یا در فارس یاد گرفته باشند یا دسته ای که از شمالوِ شرق ایران آمده اند، آن را از مردم بومی ِ شمال شرق ایران گرفته باشند یا اساساً خود جزو ایرانیانی (سکاهائی) باشند که سیاوش را در روزگاری یکی از خدایان می شمرده اند و سوگ این خدای گیاهی را با آنچه در فارسی دیده اند یا اصولاً با تعزیه ی سیاوش در هم کرده اند. "
" آن چه بیشتر به مراسم سیاوشان می ماند، اگرچه جزو تعزیه هم هست، حجله گذاشتن برای درگذشتگان و به ویژه جوانان در ایران است. حجله چیزی جز نماد یک اتاق چادر مانند یا همان کوشک ِ آراسته نیست، به طوری که می توان آن را همان تابوت سیاوش تصور کرد. بدیهی است با تحول ِ معماری، حجله های ایران به بناهای مقدس ِ اواخر ِ دوره ی قاجار با آینه کاری فراوان شباهت یافته است. حجله به ویژه از آن جهت اهمیت دارد که برای جوانان (در تعزیه برای قاسم) ترتیب داده می شود، به طوری که می توان آن را نماد جوانمرگی گرفت، اما شکل و شمایل و آرایش آن، یادآور تابوت سیاوشانی است. "
مطالب مرتبط: سیاوشان و نخل بندی و نخل گردانی. استحاله ی تابوت سیاوش به نخل. نمادشناسی شال ها و پارچه های روی نخل.
" نخل گردانی یکی از آداب مشهور عزاداری برای امام سوم شیعیان در ایران است که به طور عمده در شهرهای مرکزی ایران، یزد، نائین، کاشان و شهرها و شهرک ها و حتی برخی روستاهای مناطق کویری گرفته می شود. نخل عبارت است از اطاق کوچکی که مقطع عمودی دو طرف آن شبیه یک سرو است و از چوب و دیواره هایی شبکه دار ساخته می شود. نخل را با انواع پارچه، شال و ترمه می آرایند و در روزهای عزا مخصوصاً عاشورا، آن را طی آدابی بر دوش می کشند و همراه عزاداران در شهر می گردانند و در پایان مراسم، به جای اولش که معمولاً تکیه ای است بر می گردانند.
شواهدی آشکار و پنهان در نخل گردانی وجود دارد که نشان می دهد ادامه ی سیاوشان های بسیار کهن است. در بررسی مراسم سیاوشان بر دیواری از کاخ پنجکند، سوگواران اتاقی چادر مانند را که پیکر سیاوش و سه تن از عزاداران در آن است، بر دوش می کشند. اتاق دارای پنجره هایی است که پیکر سیاوش و عزاداران از آن ها پیداست. شکل شبکه دار ِ نخل و وجود پنجره های کوچک فراوان در آن، یادآور همان اتاق چادر مانند است.
معمولاً یک یا دو تن بر بالای نخل می روند و عزاداران آنان را هم با نخل به دوش می برند و چه بسا اتفاق افتاده است که اینگونه افراد در هنگام حرکت ِ نخل از بالا پرت شده، زخمی و یا حتی کشته شده اند؛ ظاهراً این ها برای هدایت نخل به بالای آن می روند، اما با سیاوش یا سوگمندان کنار او، در نقاشی پنجکند، قابل مقایسه اند، آن ها همان عزاداران داخل اتاق ِ چادر مانند (بگوییم تابوت) ِ سیاوش اند. "
مطالب مرتبط: استحاله ی تابوت سیاوش به نخل. نمادشناسی شال ها و پارچه های روی نخل. حجله گذاشتن و سیاوشان
" توجه به میزان نسبتاً مهمی از روایات سیاوش که در بین مردم ما باقی مانده است و امروزه کمرنگ یا فراموش می شود، نشان می دهد که سیاوش جای مهمی را در بین توده ی مردم ایران داشته است، به طوری که حجم روایات عامیانه ی مربوط به او پس از قهرمانان بزرگی مثل رستم و سهراب قرار دارد...
... از آثار اسطوره ی سیاوش در ایران، داستان هایی است که در آن ها اسپ به وجهی به راهنمایی و رهبری انسان می پردازد که ویژه ی اسطوره است، یعنی اسپ در این داستان ها نقش ساختاری دارد و نه تنها عملکردی مثل اسب های حماسی...
... اثر اسطوره ی سیاوش را در روایات غربتی ها (کولی ها) ی ایران و افغانستان نیز ی توان یافت. "
" عدّه ی زیادی از دانشمندانی که درباره ی فرهنگ آسیای مرکزی مطالعه کرده اند، باور دارند که سیاوشان مراسم آغاز سال نو است. برخی حتی می اندیشند که سیاوشان عامل منحصر به فرد پدید آمدن جشن آغاز سال است. می دانیم که آیین های خدایان گیاهی می تواند به پدید آمدن جشن ثابتی در آغاز سال خورشیدی کمک کند، یا اصولاً آن را سبب شود، بهار تولد دوباره ی طبیعت است. اما در ایران، مراسم نوروز از کهن ترین زمان هایی که تاریخ ِ تقویم و تاریخ ِ نجوم، یافته های باستان شناسی، وضعیت ساختمان هایی مثل تخت جمشید و قوی قیریلقان قلعه حکایت می کند، بسیار دقیق و درست در نخستین روز فصل بهار گرفته می شود...
... بدیهی است که برای اجرای آیینی برای خدای نباتی(صرفاً برای خدای نباتی و یا برای مقاصد کشاورزی)، یکی دو روز و حتی یک هفته تأثیری ندارد. این که آیین نوروز با چنان دقتی گرفته می شود که نیازمند پیشرفت مهمی در زمینه ی نجوم و تقویم است، کاری است دانشمندانه، حتی اگر به دست کاهنان یا پیشوایان ِ مذهبی صورت گرفته باشد. "
" در شاه و خدا شدن سیاوش، شاهد نسبتاً فراوانی وجود دارد که بایستی به آن اشاره کرد. از جمله ی شواهد بسیار مهم این که استودان های گوش اسبی ذدر قسمت پایین، دارای پایه های یک تخت هستند و این بی هیچ تردید نماد سلطنت است؛ در واقع پیکری که کلاه گوش اسپی دارد، بر تخت نشسته است و این از نشانه های پادشاه شدن ِ سیاوش است.
احتمالاً با پادشاه شدن سیاوش، نقش توتمی اگر هم از میان نرفت، ضعیف شد یا اثر تکلف آمیز ِ خود را در استودان ها از دست داد، زیرا در استودان های بعدی ِ همین فرهنگ، دیگر از پیکر انسان و در نتیجه کلاه گوش اسبی و تخت نشانه ای نیست، اما سیاوش همچنان به صورت نیا و شاه ـ هر دو ـ در منطقه باقی ماند. "
" مادر سیاوش در یک تصادف به دست سواران کاووس افتاد و به دربار او راه یافت. برخورد با رویش و درک ِ رویشِ تخم (مادر) برای نوع بشر در همه جا تصادفی بوده است...
... کشاورزی در برابر دامداری و کوچ نشینی برای انسان ِ کوچ نشین مشکل تر است. کوچ نشین از دشواری های طبیعی، سرمای سخت و گرمای شدید می گریزد؛ کشاورز را گزیری از آن ها نیست، ناچار تن در می دهد.. کشاورز همان زمان که ناگزیر است آذوقه ی خود را گردآوری کند، به حسب پیش آمدهای ناگوار و پی در پی ِ طبیعی، آن هم در سرزمین دشواری چون آسیای مرکزی، به بخت بد خویش ایمان می آورد. در اسطوره ی سیاوش، او از آغاز دارای بخت بد است.. انسان ناچار دلسپار طبیعت و جبر زندگی می شود و سرنوشت را می پذیرد. بخشایش سودابه به خواست سیاوش، نشان تساهل و رواداریِ انسان در برابر جبر طبیعی است، جبر اسطوره را می سازد و واقعیت ِ حاکم بر اسطوره، آن را توجیه می کند، بلکه به حقانیت ِ آن یاری می دهد. انسان بر این جبر به چشم تساهل و گذشت می نگرد و نمی خواهد آن را بر هم زند، زیرا فکر می کند نتیجه ی بدتری خواهد داشت. رهایی در سازگاری و پذیرفتن جبر است، نه مبارزه با آن. چنان که سیاوش می اندیشد اگر کاووس سودابه را بکشد، آینده ی بدتری به دنبال خواهد بود.
آن همه پیچ و تاب در داستان سیاوش، نشانه ی ناچاری و دست بستگی زندگی مردمی کوچ نشین و دامدار است که به کشاورزی روی آورده اند. تنگناها و ناچاری های سیاوش پس از بیرون آمدن از آتش و گرفتار جنگ های ناخواسته و بی سرانجام ِ پدر شدن، یادآور گرفتاری های سکونت و زندگی کشاورزی در برابر آزادی و رهایی زندگی کوچ نشینی است. جنگ و ستیز دائمی با طبیعت و در عین حال سازگاری با آن. در واقع شکل حماسی اسطوره در شاهنامه مبین مبارزه ی دیو خشکی (افراسیاب) و فرشته ی باران است که در این جا نماد زایندگی ِ دوباره یعنی سیاوش است. "
مطالب مرتبط: سیاوش و تحول از کوچ نشینی به زندگی کشاورزی