چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیانا» ثبت شده است

" در نگاه به شاه رُم که نقش های کاهنانه اش به جانشین او، پادشاه "آیین های مقدس"، به ارث می رسید، می توانیم به این نتایج دست پیدا کنیم: او در واقع تجسم ایزد بزرگ آسمان، رعد و درخت بلوط بود و در این خصوصیتِ می توانست همچون بسیاری شاهان ِ آب و هوا در سایر نقاط دنیا برای رعایایش باران و رعد و برق برانگیزد. علاوه بر این، او نه تنها ایزد بلوط را با نهادن تاجی از شاخ و برگ بلوط و دیگر نشانه های ایزدی تقلید می کرد، بلکه با ایگریا، پریواره ی بلوط که به نظر می رسد صرفاً شکل محلی دیانا در جنبه ی ایزدبانوی جنگل ها، آب ها و زایمان بوده است، نیز وصلت می کرد. همه ی این نتایج که عمدتاً از ملاحظه ی شواهد رُمی به دست آورده ایم، به احتمال زیاد می تواند در سایر جوامع لاتین نیز صادق باشد. آن ها نیز احتمالاً فرمانروایان  ایزدوار یا کاهن وار با قدمت زیاد داشته اند که نقش دینی شان را بدون قدرت مدنی شان به جانشینان خود یعنی شاهان "آیین های مقدس" انتقال می دادند. "

  • چ.الف
" وصلت افسانه ای فرمانروای رُم با ایگریا ممکن است بازتاب یا المثنای وصلت فرمانروای بیشه زار با دیانا باشد. این مستلزم آن نیست که شاهان رُم همواره نقش فرمانروای جنگل را در بیشه زار آریسیا ایفا کنند، بلکه فقط لازم می آورد که احتمالا همگی در اصل از یک شخصیت قدسی واحد مشتق شده باشند و وظایف مشابه به آنان محول شده باشد. صریح تر گفته باشیم، احتمال دارد که آنان نه از طریق توارث، بلکه به واسطه ی الوهیتی که به عنوان نمایندگان یا تجسم یک ایزد در آنان سراغ می رفت، به شاهی می رسیدند و به این صورت ایزدبانویی در کنار داشتند و می بایست هرازگاهی کفایت خود را در ادای وظایف الهی خویش با مبارزه ی خطیر جسمانی به اثبات برسانند که غالباً برایشان مرگبار می بود و در این صورت تاج فرمانروایی را به حریف پیروز می سپردند. 
پس در اولین وهله به نظر می رسد که فرمانروایان رُم، تجسم انسانی ژوپیتر بوده اند و لباس او را به تن می کردند؛ تاجی از برگ بلوط به عنوان نشانه ی ژوپیتر و نشانه ی امپراتوران رُم. 
همه ی درختان بلوط وقف ژوپیتر بود، بلکه بنا به روایات، معبد کاپیتول را نیز رومولوس در کنار درخت بلوط مقدسی ساخته بوده است که شبانان حرمتش را می داشتند و شاه، غنائمی را که در جنگ از سردار دشمن گرفته بود، بر آن می آویخت. علناً گفته اند که تاج بلوط برای ژوپیترِ کاپیتول تقدیس شده بود. "

  • چ.الف
" پیوند قدسی ِ نیروهای گیاه و آب را اقوام بسیاری به خاطر بارور ساختن زمین که حیات انسان و حیوان نهایتاً به آن بسته است، انجام می داده اند و در این آیین ها نقش عروس یا داماد ِ ایزدی را غالباً زن یا مردی بازی می کرد. بنابراین، از روی این شواهد شاید بتوان گمان کرد که در بیشه زار ِ مقدسِ نِمی  که نیروهای گیاه و آب در آن به شکل جنگل انبوه، آبشار های غلتان و دریاچه ی صاف و زلال ظاهر می شد، وصلتی چون وصلت شاه و ملکه ی بهار که ذکر شد، هر سال بین فرمانروای آدمیزاده ی بیشه زار و دیانا، ایزدبانوی بیشه زار، صورت می گرفت. از این لحاظ، شخصیت مهم در بیشه زار، ایگریا پریواره ی آب بود که زنان آبستن او را می پرستیدند، زیرا همانند دیانا می توانست سبب زایمان راحت شود. از این نکته شاید بتوان به جرئت نتیجه گرفت که چشمه ی ایگریا را، چون بسیاری چشمه های دیگر، دارای قدرت تسهیلات آب سنتی و همین طور زایمان می دانستند. پیشکش های نذری که در آن محل یافت شده است، که آشکارا حاکی از بچه دار شدن ِ زایران است، احتمالا برای ایگریا است تا دیانا، یا شاید بهتر باشد بگوییم ایگریا پریواره ی آب، فقط شکل دیگری از خودِ دیانا ایزدبانوی بزرگ طبیعت، بانوی رود های غرّان و نیز جنگل های ظلمانی است که قرارگاهش در کنار دریاچه و آینه اش آب های صاف بود و همتای یونانی اش، آرتمیس، دوست داشت در برمه ها و رودها برگردد. یکسان انگاری ِ ایگریا و دیانا را این سخن پلوتارک تأیید می کند که ایگریا یکی از پریواره های درخت بلوط بود که رومیان اعتقاد داشتند بر هر بلوط زار ِ سرسبزی مستولی است؛ زیرا، در عین حال که دیانا به طور کلی ایزدبانوی جنگل ها به شمار می رفت، ظاهراً به ویژه با درخت بلوط، خصوصاً در بیشه زار مقدس اش در نِمی ارتباطی نزدیک تر داشت . پس شاید ایگریا پریچه ی چشمه ای بود که از بیخ درخت بلوط مقدسی جریان می یافت. می گویند چنین چشمه ای از ریشه ی بلوط بزرگ ِ مقدسی در دوما برون جوشیده است و کاهنه ها از روی صدای جریان آن غیب گویی می کردند. یونانیان معتقد بودند که جریان آبی از چشمه ها و چاه های مقدس، قدرت پیشکویی به انسان می دهد. با این نکته می توان آن حکمت فرابشری را که طبق روایات، ایگریا به نوما، شوهر یا معشوق فرامانروایش الهام کرد، توضیح داد. وقتی به یاد می آوریم که شاه در جوامع ابتدایی غالباً مسئول بارش باران و باروری خاک بود، مشکل می توان افسانه ی عروسی نوما و ایگریا را یادگار وصلت قدسی شاهان رُم با ایزدبانوی گیاه و آب برای کسب قدرت در ادای وظایف الهی یا جادویی شان ندانست. در چنین آیینی نقشِ ایزدبانو را ممکن است تمثال یا زنی، احتمالاً ملکه ای، ایفا کند. اگر در این گمان، حقیقتی نهفته باشد، می توان  فرض کرد که شاه و ملکه ی رُم با ازدواجشان، ایزد و ایزدبانو را نمایش می دادند. "

  • چ.الف
" دیانا اساساً الهه ی بیشه زارها بود، همان طور که سِرِس الهه ی غلات و باکوس خدای شراب بود. معبد های او عموماً در جنگل واقع شده بود. در واقع هر جنگلی وقف او بود و در نام گذاری ها، نام او غالباً با سیلوانوس، خدای جنگل همراه است. اما اصل او هرچه که بوده باشد، همیشه فقط یک الهه ی درختان نبود. دیانا مانند خواهر یونانی اش آرتمیس ظاهراً به صورت تجسم زندگی سرشار طبیعت اعم از حیوانی و گیاهی درآمده است. طبیعتاً فکر کرده اند او به عنوان بانوی بیشه زاران، صاحب حیوان های درنده و اهلی است که از بیشه پا می گیرند، در اعماق تیره ی آن در کمین صیاد می نشینند، برگ های تازه و جوانه های شاخه هایش را می خورند یا در دره ها و دشت های باز می چرخند. بدین سان او شاید به صورت الهه ی نگهبان شکارچیِ آن و چوپانان هر دو درآمده است، درست همچنان که سیلوانوس نه تنها خدای جنگل که رمه ها نیز بود. همین طور در فنلاند، جانوران وحشیِ جنگل را رمه ی تاپیو، خدای بیشه زاران و زن ِ زیبا و شکوهمندش می دانستند. 
اما دیانا صرفاً نگهبان جانوران وحشی، بانوی بیشه ها و تپه ها، دشت های دنج و رود های پرخروش نبود. او را ماه و به خصوص به نظر می رسد که ماهِ زردِ هنگام ِ درو می دانستند و به همین جهت بود که انبار کشاورزان را پر از محصولات مرغوب می کرد و دعای زنان را به هنگام درد زایمان می شنید. در جنگل مقدس ِ خویش در نِمی، چنان که دیدیم او را به خصوص به عنوان الهه ی زایمان که برکت دهنده ی نسل زنان و مردان بود، می پرستیدند. به این ترتیب، دیانا را چون آرتمیس ِ یونانی که همواره با او یکسان بود، می توان الهه ی طبیعت به طور کلی و باروری به طور اخص دانست. پس جای تعجب نیست که در معبد وی، در آونتین، او را با تصویری که رونوشتِ بُتِ بسیارپستانِ آرتمیسِ اِفِسی بود، با همه ی آن نشانه های متعدد باروری اش نشان می دادند. از همین جا نیز می توان دریافت که چرا یک قانون کهنِ رُمی، منسوب به شاه تولوس هاستیلیوس، حکم می کند که در هنگام ارتکاب زنا،  کاهن باید به عنوان کفاره در جنگل ِ دیانا قربانی کند. زیرا میدانیم که گناه زنا را عموماً موجب بروز قحط و خشکسالی می دانند، به همین جهت کفاره ی این گناه می بایست به الهه ی باروری داده می شد. 
اکنون بر این اساس که الهه ی باروری، خود باید بارور باشد، لازم است که دیانا زوجی داشته باشد. یار او، ویربیوس بود که نماینده یا اصولاً تجسم اش فرمانروای بیشه زارِ نِمی بود. هدف از آمیزش آنان، بارورسازی زمین، حیوانات و بشریت بود و طبیعتاً می توان فکر کرد که اگر عروسی مقدس را هر سال جشن می گرفتند و نقش عروس و داماد را چه تمثال های آنان و چه اشخاص زنده بازی می کردند، این امر قطعیت بیشتری می یافت. "

  • چ.الف
" چرا کاهنِ دیانا در نِمی، فرمانروای بیشه زار، می بایست سلف خود را می کشت؟ چرا پیش از آن می بایست شاخه ی درخت خاصی را می چید که به اعتقاد مردمان باستان، "شاخه ی زرین"ِ ویرژیل* بود؟ نخستین نکته ای که بر آن درنگ می کنیم لقب کاهن است. او چرا فرمانروای بیشه زار نامیده می شد؟ چرا کهانت او چون سلطنت بود؟ 

یگانگی عنوانی شاهانه با وظیفه ی کهانت در ایتالیا و یونان باستان و سایر نقاط جهان رایج بود... وقتی می گوییم شاهان باستان عموماً کاهن نیز بوده اند، هنوز حق مطلب را در خصوص جنبه ی مذهبیِ مقام شان ادا نکرده ایم. در آن ایام الوهیتی که در شاه متجلی است، فقط حرف خالی نبود و از اعتقادی ژرف بر میخاست. شاهان از چندین لحاظ و نه فقط به عنوان کاهن یعنی واسطه ی بین انسان و خدا، بلکه خود به عنوان خدا حرمت داشتند و می توانستند موهبت هایی را به رعایا و بندگان شان ارزانی دارند که معمولاً دور از دسترس آدمیان فانی پنداشته می شود و اگر به دست آمدنی باشد، فقط با نیایش و پیشکش قربانی برای نیروهای فوق بشری ونامرئی به دست می آید. بدین سان اغلب از شاهان انتظار می رود که در فصل مناسب باران ببارانند و آفتاب کنند، محصول برویانند و کارهایی مانند آن صورت دهند. این امر هر چند امروزه برای ما شگفت می نماید، جزوی از شیوه ی تفکر ابتدایی است. یک بدوی به ندرت می تواند تمایزی را که مردمان پیشرفته عموماً بین امور طبیعی و فوق طبیعی قائل می شوند درک کند؛ به نظر او جهان قلمروی عظیمی است که عوامل فوق طبیعی یعنی اشخاصی آن را اداره می کنند که همان انگیزه ها و محرک های خود او را دارند و همچون او دستخوش آثار ترحم وامیدها و ترس های خویشند. در چنین جهانی او برای قدرتش در اثر گذاشتن بر گردش طبیعت به نفع خود مرزی نمی شناسد. ادعیه و وعده و تهدید می تواند هوای خوب و محصول فراوان را از سوی خدایان برایش تضمین کند و اگر آن طور که گاهی معتقد می شود اتفاقاً خدایی در شخص او مجسّم شود، دیگر نیازی نیست به موجودات مافوق توسل جوید. او، یعنی انسان بدوی، همه ی نیروی لازم برای رفاه خود و رفاه مردم خود را دارا است؛ این راهی است که ایده ی انسان-خدا طی کرده است؛ اما راه دیگری هم هست که می توان آن را جادوی همدلانه خواند." 

* ویرژیل: شاعر کلاسیک روم و یکی از شخصیت های اصلی در داستان کمدی الهی ِ دانته. در کمدی الهی، ویرژیل نماد عقل سلیم و راهنمای دانته در دوزخ و برزخ است.

  • چ.الف
" می توان چنین نتیجه گرفت که پرستش دیانا در بیشه زار مقدس اش در "نمی" اهمیتی عظیم و قدمتی به یاد نیامدنی داشت؛ که او به عنوان الهه ی بیشه ها و جانوران وحشی و احتمالاً گله های اهلی و ثمره ی زمین پرستیده می شد؛ که آن را برکت دهنده ی زاد و رود مردان و زنان و یاری دهنده ی مادران در زایمان می دانستند؛ که آتش مقدس او که باکره گانِ پارسایش نگهبان بودند، در معبدی مدوّر در پرستشگاه اش همواره جاودان می سوخت؛ که در کنار او ایگریا، پریچه ی آب بود که یکی از وظایف خودِ دیانا را با یاری کردنِ زنان به هنگام زایمان انجام می داد و مردمان گمان می کردند که در جنگل مقدس به همسریِ فرمانروایی رومی درآمده است؛ باز اینکه، خود دیانای بیشه ها یاری مذکر داشته است ویربیروس نام که برایش همان بود که هیپولیت برای آرتمیس، یا آدونیس برای ونوس، یا آتیس برای کوبله؛ و سرانجام اینکه این ویربیوسِ اسطوره ای را در اعصار تاریخی، کاهنانی تجسم می بخشیدند که به فرمانروای بیشه زار مشهور بودند و یکایک به تیغ جانشینِ خود از پا در می آمدند و به نحوی جانشان به درختی خاص در بیشه زار بسته بود، زیرا مادام که درخت آسیبی ندیده بود، آنان از حمله در امان بودند. "

  • چ.الف
" شاید بتوان فهمید که چرا مردمانِ باستان، هیپولیت، زوج آرتمیس را با ویربیوس که به گفته ی سرویوس برای دیانا همان بود که آدونیس برای ونوس (در اسطوره های رومی، ایزدبانوی عشق د زیبایی و باروری)، یا آتیس (خدای حاصلخیزی) برای کوبله (مادر خدایان) یکی می انگاشتند؛ زیرا آرتمیس همچون دیانا عموماً الهه ی باروری و خصوصاً الهه ی زایمان بود. بدین سان دیانا هم چون همتای یونانی اش به زوجی مذکر نیاز داشت. این زوج اگر سرویوس به حق باشد، ویربیوس بود. او به عنوانِ کاشفِ بیشه زار مقدس و نخستین فرمانروای "نمی" آشکارا پیشگام اسطوره ای یا کهن الگوی سلسله کاهنانی است که با عنوان فرمانروایان بیشه زار به خدمت دیانا درآمدند و چون او یکی پس از دیگری سرنوشتی فجیع یافتند. بنابراین، طبیعی است که گمان بریم آنان با الهه ی بیشه زار همان رابطه ای را داشتند که ویربیوس با الهه داشت و در یک کلام، ملکه ی فرمانروای میرای بیشه زار، خودِ دیانای بیشه زار بود. اگر درخت مقدسی که او با جانش از آن حراست می کرد، چنان که احتمال می رود، تجسم خاص دیانا انگاشته می شد، کاهن دیانا فقط نمی بایست او را چون الهه ی خود می پرستید بلکه چون همسرش در آغوش می کشید. این فرض، دست کم عبث نیست زیرا حتی در عصر پلینی، یک رومی اشرافی چنین رفتاری با درخت راشِ زیبایی در دیگر بیشه زار مقدس دیانا در تپه های آلبان داشت. آن را در آغوش می گرفت، می بوسید، در سایه اش می لمید و بر تنه اش شراب می ریخت. او ظاهراً درخت را الهه می دانست. رسمِ ازدواجِ جسمانی مردان و زنان با درختان هنوز در هند و سایر نقط مشرق زمین برقرار است، چرا در لاتیوم باستان نبوده باشد؟ "

  • چ.الف
" می توان پرسید که چرا پیش از ازدواج، جوانان و دوشیزگان طره ی موی خود را به هیپولیت پیشکش می کنند؟ چرا باید برای باور کردن گورِ مردِ عزبی کوشید که همه ی عشق و علاقه اش را نثار باکره ی نازایی کرد؟ در زمینی این چنین سنگلاخ چه بذری می توانست ریشه کند و فرابالد؟ موضوع به تصور عمومی جدید از دیانا یا آرتمیس به عنوان الگوی بانوی باکره ی عفیف و علاقه مند به شکار مربوط می شود. به نظر مردمان باستان، او ایده آل و تجسّم حیات وحشیِ طبیعت- حیات نباتات، حیوانات و انسان ها- با همه ی باروری و فراوانی ِ سرشارش بود. حقیقت این است که واژه ی پارتنوس که برای آرتمیس به کار می رفت و آن را عموماً باکره ترجمه می کنیم، صرفاً به معنیِ زنِ ازدواج نکرده است و در ایام قدیم این دو به هیچ وجه یکسان نبودند. با گسترش اخلاق پالوده تر در بین مردم، آنان ضوابط اخلاقی سخت تری را بر خدایان شان تحمیل می کنند؛ داستان های قساوت، نیرنگ و هوسبازی این خدایان را لاپوشانی و ملایم تر می کنند یا یکباره کنار می گذارند و کفر می نامند و ازاذل قدیمی به حراست از قواعدی گمارده می شوند که پیش از آن خودشان آن را نقض می کردند. در مورد آرتمیس، حتی پارتنوس مبهم به نظر می رسد که صرفاً صفتی عمومی و نه لقبی رسمی بوده است...
... اکنون اگر تصور کنیم که رابطه ی بین هیپولیت و آرتمیس قبلاً خصلتی لطیف تر از آن داشته است که در ادبیات کلاسیک دیده می شود، چه در مورد هیپولیت و چه آرتمیس، احتمالاً بی انصافی نکرده ایم. می توان گمان کرد که اگر وی عشق زنان را کنار گذاشت، برای آن بود که از عشق الهه ای برخوردار بود. براساس دین قدیم، آن که طبیعت را بارور می کند، خود باید بارور باشد و بنابراین باید زوجی مذکر برگزیند. از این نظر، هیپولیت در تروزن زوج آرتمیس بود و طره ی مویی که جوانان و دوشیزگان تروزن پیش از ازدواج به او پیشکش می کردند، برای تحکیم پیوند او با الهه و بنابراین فزون تر کردن باروری زمین، حیوانات و مردمان بود. "

  • چ.الف
" افسانه های آریسیا درباره ی اورست و هیپولیت هرچند ارزش تاریخی ندارد، از این لحاظ که کمک می کند تا با مقایسه ی آن با مراسم و اسطوره های معابد دیگر، پرستش در "نمی" را بهتر درک کنیم، دارای اهمیت است. باید پرسید که چرا سازنده ی این افسانه ها برای توضیح ویربیوس و فرمانروای بیشه زار به اورست و هیپولیت متوسل شده است؟ در خصوص اورست جواب روشن است؛ او و تصویر توریک دیانا که فقط با خون انسان تسکین می یافت، برای فهماندن قانون جنایت بارِ جانشینی کاهن آریسیا وارد کار شده اند. در خصوص هیپولیت قضیه اینقدر ساده نیست؛ نحوه ی مرگ او صرفاً دلیلی برای بیرون راندن اسب ها از بیشه زار فراهم می سازد، اما به تنهایی دشوار بتواند به یکسان پنداری کمکی کند. باید بکوشیم تا با بررسی پرستش و همینطور افسانه یا اسطوره ی هیپولیتوس عمیق تر رویم. "

  • چ.الف
" نیازی به توضیح مفصل نیست تا بپذیریم که قصه های مربوط به پرستش دیانا در "نمی" غیر تاریخی اند. این داستان ها ظاهراً به آن گروه بزرگ از اسطوره ها تعلق دارد که در توضیح مبدأ مراسم مذهبی خاصی ساخته می شوند و جز مشابهتی واقعی یا خیالی که شاید بین آن ها و برخی مراسم بیگانه ی دیگر یافت شود، مبنایی ندارند. ناهمخوانیِ این اسطوره های "نمی" در واقع روشن است، چرا که مبنای پرستش بسته به این که کدام جنبه ی مراسم عمده شود، گاهی به اُورست و گاه به هیپولیت می رسد. ارزش حقیقی این داستان ها آن است که با فراهم آوردن معیاری برای مقایسه به تبیین ماهیت پرستش کمک می کنند؛ و گذشته از آن با نشان دادنِ این که سرچشمه ی حقیقی در غبار اعصار دور دست ِ افسانه ای گم شده است، به طور غیر مستقیم به قدمت عظیم آن شهادت می دهند... نمی توان تصور کرد که قانون وحشیانه ی کهانت ِ آریسیا را گروهی جوامعِ مسلماً متمدن همچون شهرهای لاتین وضع کرده باشند. این رسم باید از زمانی ورای حافظه ی بشر به جا مانده باشد، از زمانی که ایتالیا در چنان بربریت بدوی قرار داشت که نظیرش را در دوره ی تاریخی نمی توان یافت. "

  • چ.الف