چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۵۸ مطلب با موضوع «شاخه ی زرین» ثبت شده است

" بنا بر روایت، جمعاً هشت شاه رُمی وجود داشته است و در خصوص پنج تای آخری، در هر صورت، مشکل بتوان در به تخت نشستن شان و صحت تاریخ سنتی پادشاهی شان در خطوط کلی اش تردید کرد. اکنون بسیار قابل توجه است که هر چند می گویند نخستین شاه رُم، رومولوس، از دودمان شاهی ِ آلبا برخاسته است که در آن، شاهی به طور موروثی به اولاد ذکور منتقل می شد، هیچ کدام از شاهان رُم بلافاصله به واسطه ی پسر بر تخت ننشستند، اما چند تن پس از خود، پسران یا نواده هایی به جا گذاشتند. از سوی دیگر، یکی از آن ها پس از شاه سابق، از طریق مادر و نه پدر به تخت نشست و سه نفرشان، تاتیتوس، تارکین مهتر و سرویوس تولیوس جا به دادمادهاشان دادند که همه یا بیگانه و یا از تباری بیگانه بودند. این نشان می دهد که حق سلطنت از نسل مادر منتقل می شد و بیگانگانی که با شاهزاده خانم ها ازدواج می کردند، عملاً آن را رعایت می کردند. اگر به زبان فنی بگوییم، جانشینی سلطنت در رُم و احتمالاً در لاتیوم، به طور کلی، ظاهراً مبتنی بر قواعد خاصی بود که جامعه ی اولیه را در بسیاری از نقاط جهان شکل داده است. برون همسری قانونی موسوم به " exogamy "، ازدواج ِ beena، و زن تباری یا نسب بردن از مادر است که مرد را متعهد می کند با زنی از طایفه ای جز طایفه ی خود ازدواج کند. ازدواج beena، قانونی است که بر اساس آن مرد باید زا کاهش را ترک و با اقوام زنش زندگی کند؛ و زن تباری یا نسب بردن از مادر، نظام پیگیری نسب و انتقال نام خانوادگی از طریق زنان به جای مردان است.
اگر این اصول مبنای سلسله شاهی در میان لاتین های باستان بود، وضع موجود را از این نظر چنین می توان تصویر کرد. کانون سیاسی و دینی هر جامعه، آتش جاویدان در آتشگاه شاه بود که باک گان وستا از خانواده ی شاه، از آن مراقبت می کردند. شاه، مردی از طایفه ای دیگر، احتمالاً از شهری دیگر یا حتی از نژادی دیگر بود که با دختر سلف خود ازدواج کرده و به تخت شاهی رسیده بود. بچه هایی که از این زن داشت، نام مادر را به ارث می بردند، نه نام او را؛ دخترانش در خانه می ماندند؛ پسران وقتی بزرگ می شدند، به اکتفا جهان روزانه می شدند، ازدواج می کردند و در سرزمین همسر انشان اقامت می کردند، اعم از این که شاه شوند یا مردانی معمولی. از دختران که در خانه بودند، تعدادی یا همه، مدتی کوتاه یا طولانی به معبد وستا وقف می شدند تا نگاهدار آتش در آتشکده باشند و یکی شان به موقع خود، ملکه ی جانشین پدرش می شد. "


* ادامه ی جمع آوری گزیده های این کتاب تا چند وقت دیگر.


  • چ.الف
" در نگاه به شاه رُم که نقش های کاهنانه اش به جانشین او، پادشاه "آیین های مقدس"، به ارث می رسید، می توانیم به این نتایج دست پیدا کنیم: او در واقع تجسم ایزد بزرگ آسمان، رعد و درخت بلوط بود و در این خصوصیتِ می توانست همچون بسیاری شاهان ِ آب و هوا در سایر نقاط دنیا برای رعایایش باران و رعد و برق برانگیزد. علاوه بر این، او نه تنها ایزد بلوط را با نهادن تاجی از شاخ و برگ بلوط و دیگر نشانه های ایزدی تقلید می کرد، بلکه با ایگریا، پریواره ی بلوط که به نظر می رسد صرفاً شکل محلی دیانا در جنبه ی ایزدبانوی جنگل ها، آب ها و زایمان بوده است، نیز وصلت می کرد. همه ی این نتایج که عمدتاً از ملاحظه ی شواهد رُمی به دست آورده ایم، به احتمال زیاد می تواند در سایر جوامع لاتین نیز صادق باشد. آن ها نیز احتمالاً فرمانروایان  ایزدوار یا کاهن وار با قدمت زیاد داشته اند که نقش دینی شان را بدون قدرت مدنی شان به جانشینان خود یعنی شاهان "آیین های مقدس" انتقال می دادند. "

  • چ.الف
" رُم را ساکنان آلبالونگا، شهری واقع بر کوه پایه های آلبا، مشرف بر دریاچه و کامپانیا، ساخته اند. به این جهت اگر فرمانروایان رُم مدّعی نمایندگی یا تجسّم ژوپیتر ایزد آسمان، رعد و درخت بلوط بودند، طبیعی است که فکر کنیم شاهان آلبا که بنیانگذار رُم از تبار آنهاست، پیش از او همان ادعا را داشته اند. آن وقت، شاهان سلسله ی آلبا، نام سیلوی یا جنگل بر خود دارند و مشکل بتوان این را بی اهمیت دانست که ویرژیل، باستان شناس و شاعر، در مشاهده ی افتخارات تاریخی رُم که در جهان زیرین بر اینیاس آشکار می شود، همه ی نسل سیلوی را با تاجی از بلوط بر سر تصویر می کند. به این سان به نظر می رسد که تاجی از برگ بلوط، بخشی از نشانه های شاهان قدیم آلبالونگا و اخلاف شان، فرمانروایان رُم بوده است؛ در هر دو مورد، این امر شاه را نماینده ی انسانی ِ ایزد-بلوط می نمایاند. "

  • چ.الف
" وصلت افسانه ای فرمانروای رُم با ایگریا ممکن است بازتاب یا المثنای وصلت فرمانروای بیشه زار با دیانا باشد. این مستلزم آن نیست که شاهان رُم همواره نقش فرمانروای جنگل را در بیشه زار آریسیا ایفا کنند، بلکه فقط لازم می آورد که احتمالا همگی در اصل از یک شخصیت قدسی واحد مشتق شده باشند و وظایف مشابه به آنان محول شده باشد. صریح تر گفته باشیم، احتمال دارد که آنان نه از طریق توارث، بلکه به واسطه ی الوهیتی که به عنوان نمایندگان یا تجسم یک ایزد در آنان سراغ می رفت، به شاهی می رسیدند و به این صورت ایزدبانویی در کنار داشتند و می بایست هرازگاهی کفایت خود را در ادای وظایف الهی خویش با مبارزه ی خطیر جسمانی به اثبات برسانند که غالباً برایشان مرگبار می بود و در این صورت تاج فرمانروایی را به حریف پیروز می سپردند. 
پس در اولین وهله به نظر می رسد که فرمانروایان رُم، تجسم انسانی ژوپیتر بوده اند و لباس او را به تن می کردند؛ تاجی از برگ بلوط به عنوان نشانه ی ژوپیتر و نشانه ی امپراتوران رُم. 
همه ی درختان بلوط وقف ژوپیتر بود، بلکه بنا به روایات، معبد کاپیتول را نیز رومولوس در کنار درخت بلوط مقدسی ساخته بوده است که شبانان حرمتش را می داشتند و شاه، غنائمی را که در جنگ از سردار دشمن گرفته بود، بر آن می آویخت. علناً گفته اند که تاج بلوط برای ژوپیترِ کاپیتول تقدیس شده بود. "

  • چ.الف
" پیوند قدسی ِ نیروهای گیاه و آب را اقوام بسیاری به خاطر بارور ساختن زمین که حیات انسان و حیوان نهایتاً به آن بسته است، انجام می داده اند و در این آیین ها نقش عروس یا داماد ِ ایزدی را غالباً زن یا مردی بازی می کرد. بنابراین، از روی این شواهد شاید بتوان گمان کرد که در بیشه زار ِ مقدسِ نِمی  که نیروهای گیاه و آب در آن به شکل جنگل انبوه، آبشار های غلتان و دریاچه ی صاف و زلال ظاهر می شد، وصلتی چون وصلت شاه و ملکه ی بهار که ذکر شد، هر سال بین فرمانروای آدمیزاده ی بیشه زار و دیانا، ایزدبانوی بیشه زار، صورت می گرفت. از این لحاظ، شخصیت مهم در بیشه زار، ایگریا پریواره ی آب بود که زنان آبستن او را می پرستیدند، زیرا همانند دیانا می توانست سبب زایمان راحت شود. از این نکته شاید بتوان به جرئت نتیجه گرفت که چشمه ی ایگریا را، چون بسیاری چشمه های دیگر، دارای قدرت تسهیلات آب سنتی و همین طور زایمان می دانستند. پیشکش های نذری که در آن محل یافت شده است، که آشکارا حاکی از بچه دار شدن ِ زایران است، احتمالا برای ایگریا است تا دیانا، یا شاید بهتر باشد بگوییم ایگریا پریواره ی آب، فقط شکل دیگری از خودِ دیانا ایزدبانوی بزرگ طبیعت، بانوی رود های غرّان و نیز جنگل های ظلمانی است که قرارگاهش در کنار دریاچه و آینه اش آب های صاف بود و همتای یونانی اش، آرتمیس، دوست داشت در برمه ها و رودها برگردد. یکسان انگاری ِ ایگریا و دیانا را این سخن پلوتارک تأیید می کند که ایگریا یکی از پریواره های درخت بلوط بود که رومیان اعتقاد داشتند بر هر بلوط زار ِ سرسبزی مستولی است؛ زیرا، در عین حال که دیانا به طور کلی ایزدبانوی جنگل ها به شمار می رفت، ظاهراً به ویژه با درخت بلوط، خصوصاً در بیشه زار مقدس اش در نِمی ارتباطی نزدیک تر داشت . پس شاید ایگریا پریچه ی چشمه ای بود که از بیخ درخت بلوط مقدسی جریان می یافت. می گویند چنین چشمه ای از ریشه ی بلوط بزرگ ِ مقدسی در دوما برون جوشیده است و کاهنه ها از روی صدای جریان آن غیب گویی می کردند. یونانیان معتقد بودند که جریان آبی از چشمه ها و چاه های مقدس، قدرت پیشکویی به انسان می دهد. با این نکته می توان آن حکمت فرابشری را که طبق روایات، ایگریا به نوما، شوهر یا معشوق فرامانروایش الهام کرد، توضیح داد. وقتی به یاد می آوریم که شاه در جوامع ابتدایی غالباً مسئول بارش باران و باروری خاک بود، مشکل می توان افسانه ی عروسی نوما و ایگریا را یادگار وصلت قدسی شاهان رُم با ایزدبانوی گیاه و آب برای کسب قدرت در ادای وظایف الهی یا جادویی شان ندانست. در چنین آیینی نقشِ ایزدبانو را ممکن است تمثال یا زنی، احتمالاً ملکه ای، ایفا کند. اگر در این گمان، حقیقتی نهفته باشد، می توان  فرض کرد که شاه و ملکه ی رُم با ازدواجشان، ایزد و ایزدبانو را نمایش می دادند. "

  • چ.الف
" دیانا اساساً الهه ی بیشه زارها بود، همان طور که سِرِس الهه ی غلات و باکوس خدای شراب بود. معبد های او عموماً در جنگل واقع شده بود. در واقع هر جنگلی وقف او بود و در نام گذاری ها، نام او غالباً با سیلوانوس، خدای جنگل همراه است. اما اصل او هرچه که بوده باشد، همیشه فقط یک الهه ی درختان نبود. دیانا مانند خواهر یونانی اش آرتمیس ظاهراً به صورت تجسم زندگی سرشار طبیعت اعم از حیوانی و گیاهی درآمده است. طبیعتاً فکر کرده اند او به عنوان بانوی بیشه زاران، صاحب حیوان های درنده و اهلی است که از بیشه پا می گیرند، در اعماق تیره ی آن در کمین صیاد می نشینند، برگ های تازه و جوانه های شاخه هایش را می خورند یا در دره ها و دشت های باز می چرخند. بدین سان او شاید به صورت الهه ی نگهبان شکارچیِ آن و چوپانان هر دو درآمده است، درست همچنان که سیلوانوس نه تنها خدای جنگل که رمه ها نیز بود. همین طور در فنلاند، جانوران وحشیِ جنگل را رمه ی تاپیو، خدای بیشه زاران و زن ِ زیبا و شکوهمندش می دانستند. 
اما دیانا صرفاً نگهبان جانوران وحشی، بانوی بیشه ها و تپه ها، دشت های دنج و رود های پرخروش نبود. او را ماه و به خصوص به نظر می رسد که ماهِ زردِ هنگام ِ درو می دانستند و به همین جهت بود که انبار کشاورزان را پر از محصولات مرغوب می کرد و دعای زنان را به هنگام درد زایمان می شنید. در جنگل مقدس ِ خویش در نِمی، چنان که دیدیم او را به خصوص به عنوان الهه ی زایمان که برکت دهنده ی نسل زنان و مردان بود، می پرستیدند. به این ترتیب، دیانا را چون آرتمیس ِ یونانی که همواره با او یکسان بود، می توان الهه ی طبیعت به طور کلی و باروری به طور اخص دانست. پس جای تعجب نیست که در معبد وی، در آونتین، او را با تصویری که رونوشتِ بُتِ بسیارپستانِ آرتمیسِ اِفِسی بود، با همه ی آن نشانه های متعدد باروری اش نشان می دادند. از همین جا نیز می توان دریافت که چرا یک قانون کهنِ رُمی، منسوب به شاه تولوس هاستیلیوس، حکم می کند که در هنگام ارتکاب زنا،  کاهن باید به عنوان کفاره در جنگل ِ دیانا قربانی کند. زیرا میدانیم که گناه زنا را عموماً موجب بروز قحط و خشکسالی می دانند، به همین جهت کفاره ی این گناه می بایست به الهه ی باروری داده می شد. 
اکنون بر این اساس که الهه ی باروری، خود باید بارور باشد، لازم است که دیانا زوجی داشته باشد. یار او، ویربیوس بود که نماینده یا اصولاً تجسم اش فرمانروای بیشه زارِ نِمی بود. هدف از آمیزش آنان، بارورسازی زمین، حیوانات و بشریت بود و طبیعتاً می توان فکر کرد که اگر عروسی مقدس را هر سال جشن می گرفتند و نقش عروس و داماد را چه تمثال های آنان و چه اشخاص زنده بازی می کردند، این امر قطعیت بیشتری می یافت. "

  • چ.الف
" بنا بر اعتقادی متدوال که ریشه در واقعیت نیز دارد، گیاهان از طریق آمیزش جنسی ِ عناصر نر و ماده تولید مثل می کنند و این که بر اساس جادوی هومیوپاتیک یا تقلیدی تصور بر این است که با وصلت تقلیدی زن و مردی که در آن لحظه در جای روح ِ گیاه قرار می گیرند، این تولید مثل برانگیخته می شود. این گونه نمایش های جادویی، نقش بزرگی در جشنواره های عمومی اروپایی ایفا کرده اند و چون استوار بر فرایافت بسیار خامی از قانون طبیعی اند، روشن است که باید از عهد عتیق ِ دوردستی به جا مانده باشند. بنابراین مشکل بتوان گفت که خطاست اگر بپنداریم اصل آن ها به زمانی می رسد که نیاکانِ اقوام متمدن ِ اروپایی هنوز وحشی بوده اند، گله داری می کردند و در محوطه های بی درختِ جنگل های عظیم که در آن زمان بخش های بزرگ تری از قاره را، از کرانه ی مدیترانه تا اقیانوس منجمد شمالی فرا می گرفت، اندکی غلات می کاشتند.
از این رو می توانیم باور کنیم کاهنی که لقب فرمانوای بیشه زار ِ نمی را داشت، خود ِ دایانا، الهه ی جنگل رایار خویش می دانست. آیا ممکن نیست او و یارش، به عنوان شاه و ملکه ی جنگل، همتایان ِ جدّی ِ مقلدانِ شادمانی بوده باشند که نقش شاه و ملکه ی ماه مه و عروس و داماد یکشنبه ی سفید را در اروپای امروز بازی می کنند؟ "

  • چ.الف
" اگر پرسیده شود که چرا باورهای مشابه از نظر منطقی در میان اقوام مختلف به رفتارهای متضادی مانند امساک شدید و هرزگی کمابیش علنی می انجامد، پاسخ آن، به گونه ای که در ذهن ِ بدوی پدیدار می شود، شاید چندان دور از دست نباشد. گر انسان بدوی خود را از لحاظی با طبیعت یگانه می بیند، اگر نمی تواند انگیزش ها و فرایندهای درونی خود را از شیوه های تکثیر نباتات و حیوانات در طبیعت متمایز سازد، به یکی از این دو نتیجه می رسد؛ یا معتقد می شود که با تن دادن به شهوات ِ خود به تکثیر نباتات و حیوانات کمک می کند یا تصور می کند که اگر از صرف ِ نیروی شهوی خود برای تولید مثل خودداری کند، آن نیرو ذخیره می شود و موجودات دیگر، اعم از گیاهان و حیوانات به نحوی از آن سود می جویند و نوع خود را تکثیر می کنند. بدین سان، آدم وحشی از یک فلسفه ی ابتدایی ِ واحد، از یک نگرش بدوی ِ واحد به طبیعت و حیات، ممکن است از مسیرهای مختلف، قانون افراط یا تفریط، عیاشی یا پرهیز را استنباط کند. "

  • چ.الف
" برای پژوهنده ای که در صدد پی جویی مسیر غیر مستقیم ِ ذهن بشر در جستجوی حقیقت است، جالب خواهد بود که بداند همان اعتقاد نظری به تأثیر همدلانه ی جنسیت در گیاهان که مردمانی را واداشته است تا شهوات را وسیله ی باروری ِ زمین قرار دهند، مردمانی دیگر را واداشته که همان هدف را با وسیله ای کاملاً متضاد یعنی کفّ نفس جستجو کنند. بومیان نیکاراگوئه از لحظه ی کاشت ذرت تا زمان دروِ آن، پرهیزگارانه زندگی می کنند و از زنان شان دوری می کنند و نه نمک می خورند و نه کاکائو و نه چیچا. 
همچنین ارتباط همدلانه (سمپاتیک) ای که تصور می شود بین مراوده ی جنسی و باروری ِ زمین وجود دارد، خود را در این عقیده نشان می دهد که عشق نامشروع، مستقیم و یا غیر مستقیم، موجب ضایع شدن محصول و قطع باروری می شود. چنین باوری مثلا در میان کارن های برمه رایج است؛ آنان تصور می کنند که زناکاری و فسق تأثیر شدیدی در صدمه زدن به کشت و محصول دارد. 
یونانیان و رومیان قدیم نیز همین تصور را در مورد اثر مخرب زناکاری داشته اند. 
این اعتقاد که زنا با محارم یا جرائم جنسی به طور کلی قادر است باروری زمین را ضایع کند، تصور رایجی بوده و احتمالاً به زمان عتیق ِ بسیار دوری می رسد و شاید به عهد پیش از ظهور کشاورزی تعلق داشته است. می توان حدس زد که این اعتقاد در اصل جادویی بوده است تا مذهبی؛ به عبارت دیگر آفت و تباهی، نخست نتیجه ی مستقیم خودِ عمل تلقی می شده است تا مجازاتی که خدایان یا ارواح بر گناهکار روا می داشتند. زنا با محارم که آمیزش غیر طبیعی ِ دو جنس مخالف تلقی می شده است، شاید مخلّ روند جاری و معمول ِ تولید مثل و از این رو مانعِ بارآوری زمین و زاد و ولد حیوانات و آدمیان به نظر می رسید. در دوران بعدی، طبیعتاً خشم ِ موجودات روحانی موجب شده است که این تابوی کهن، ممنوعیت دینی پیدا کند. اگر چنین باشد، احتمال دارد آن بیم و نفرتی که زنا با محارم بین اغلب، گرچه نه به هیچ وجه همه ی نژادهای انسانی برانگیخته است، از این باور کهن ناشی شده و بسی پس از فراموش شدن ِ زمینه ی ذهنی آن، به صورت غریزه ای در بسیاری از ملت ها منتقل شده است. مسلماً نحوه ی رفتاری که تصور می شد تأمین و تهیه ی غذا را به خطر می اندازد یا از بین می بَرَد و بنابراین بر معیشت و حیات کلّ آدمیان ضربه وارد می آورد، هیچ نمی توانست کرد جز این که خود را در تخیل وحشیان، به صورت خوفناک ترین گناه و جرم با وخیم ترین عواقب برای خیر و صلاح بشر درآوَرَد. این که چنین عقیده ای در آغاز تا کجا در جلوگیری از آمیزش خویشان نزدیک مؤثر و کارگر بوده است، به عبارت دیگر درجات ممنوعیتی را پدید آورده که هنوز در بین اکثریت عظیم بشریت اعم از وحشی و متمدن حاکم است، سؤالی است که مورخان ازدواج باید بدان بپردازند. "

  • چ.الف
" از بررسی جشن های بهاری و تابستانی ِ اروپا می توان دریافت که نیاکانِ بدوی ما نیروهای رویش را به صورت نر و ماده مجسم می کردند و بر اساس جادوی هومیوپاتیک یا تقلیدی می کوشیدند رشد درختان و نباتات را با تجسم ازدواج خداواره های جنگلی در وجود شاه و ملکه ی ماه مه، عروس و داماد یکشنبه ی سفید و از این قبیل سرعت بخشند، این تجسم ها بنابراین صرفاً نمایش های نمادین یا تمثیلی و بازی های روستایی نبودند که برای سرگرم کردن یا آموزش مخاطبان روستایی طراحی شده باشند. افسون هایی بودند برای رویاندن جنگل، سرزدن گیاهان سرسبز و تازه، جوانه زدن غلات و شکفتن گل ها و طبیعی بود که فکر کنیم ازدواج مقلدهای برگ پوش یا گل آذین هر چه بیشتر و دقیق تر ازدواج واقعی پریان ِ جنگل را تقلید می کرد، افسون مورد نظر نیز مؤثرتر می بود. به همین ترتیب می توان با احتمال زیادی چنین پنداشت که آن اسراف نمایان در برگزاری این مراسم، در زمانی صرفاً جنبه ی تصادفی نداشت، بلکه بخشی اساسی از مراسم و آیین ها بود و به عقیده ی اجراکنندگان ِآیین ها، وصلت درختان و نباتات نمی توانست بدون آمیزش ِ واقعی انسان های نر و ماده، بارور کننده باشد. امروزه شاید بیهوده است که در اروپای متمدن دنبال مراسمی از این نوع بگردیم که صراحتاً به قصد تقویت رشد گیاهان برگزار می شود. اما اقوام بدوی در دیگر نقاط جهان، آگاهانه آمیزش زن و مرد را وسیله ی قطعیت ِ باروری خاک قرار داده اند و مراسمی را که هنوز در اروپا اجرا می شود یا تا همین اواخر اجرا می شد، منطقاً فقط به عنوان آثار دیرنده ی همین مراسم می توان توضیح داد. "

  • چ.الف