چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرتمیس» ثبت شده است

" پیوند قدسی ِ نیروهای گیاه و آب را اقوام بسیاری به خاطر بارور ساختن زمین که حیات انسان و حیوان نهایتاً به آن بسته است، انجام می داده اند و در این آیین ها نقش عروس یا داماد ِ ایزدی را غالباً زن یا مردی بازی می کرد. بنابراین، از روی این شواهد شاید بتوان گمان کرد که در بیشه زار ِ مقدسِ نِمی  که نیروهای گیاه و آب در آن به شکل جنگل انبوه، آبشار های غلتان و دریاچه ی صاف و زلال ظاهر می شد، وصلتی چون وصلت شاه و ملکه ی بهار که ذکر شد، هر سال بین فرمانروای آدمیزاده ی بیشه زار و دیانا، ایزدبانوی بیشه زار، صورت می گرفت. از این لحاظ، شخصیت مهم در بیشه زار، ایگریا پریواره ی آب بود که زنان آبستن او را می پرستیدند، زیرا همانند دیانا می توانست سبب زایمان راحت شود. از این نکته شاید بتوان به جرئت نتیجه گرفت که چشمه ی ایگریا را، چون بسیاری چشمه های دیگر، دارای قدرت تسهیلات آب سنتی و همین طور زایمان می دانستند. پیشکش های نذری که در آن محل یافت شده است، که آشکارا حاکی از بچه دار شدن ِ زایران است، احتمالا برای ایگریا است تا دیانا، یا شاید بهتر باشد بگوییم ایگریا پریواره ی آب، فقط شکل دیگری از خودِ دیانا ایزدبانوی بزرگ طبیعت، بانوی رود های غرّان و نیز جنگل های ظلمانی است که قرارگاهش در کنار دریاچه و آینه اش آب های صاف بود و همتای یونانی اش، آرتمیس، دوست داشت در برمه ها و رودها برگردد. یکسان انگاری ِ ایگریا و دیانا را این سخن پلوتارک تأیید می کند که ایگریا یکی از پریواره های درخت بلوط بود که رومیان اعتقاد داشتند بر هر بلوط زار ِ سرسبزی مستولی است؛ زیرا، در عین حال که دیانا به طور کلی ایزدبانوی جنگل ها به شمار می رفت، ظاهراً به ویژه با درخت بلوط، خصوصاً در بیشه زار مقدس اش در نِمی ارتباطی نزدیک تر داشت . پس شاید ایگریا پریچه ی چشمه ای بود که از بیخ درخت بلوط مقدسی جریان می یافت. می گویند چنین چشمه ای از ریشه ی بلوط بزرگ ِ مقدسی در دوما برون جوشیده است و کاهنه ها از روی صدای جریان آن غیب گویی می کردند. یونانیان معتقد بودند که جریان آبی از چشمه ها و چاه های مقدس، قدرت پیشکویی به انسان می دهد. با این نکته می توان آن حکمت فرابشری را که طبق روایات، ایگریا به نوما، شوهر یا معشوق فرامانروایش الهام کرد، توضیح داد. وقتی به یاد می آوریم که شاه در جوامع ابتدایی غالباً مسئول بارش باران و باروری خاک بود، مشکل می توان افسانه ی عروسی نوما و ایگریا را یادگار وصلت قدسی شاهان رُم با ایزدبانوی گیاه و آب برای کسب قدرت در ادای وظایف الهی یا جادویی شان ندانست. در چنین آیینی نقشِ ایزدبانو را ممکن است تمثال یا زنی، احتمالاً ملکه ای، ایفا کند. اگر در این گمان، حقیقتی نهفته باشد، می توان  فرض کرد که شاه و ملکه ی رُم با ازدواجشان، ایزد و ایزدبانو را نمایش می دادند. "

  • چ.الف
" دیانا اساساً الهه ی بیشه زارها بود، همان طور که سِرِس الهه ی غلات و باکوس خدای شراب بود. معبد های او عموماً در جنگل واقع شده بود. در واقع هر جنگلی وقف او بود و در نام گذاری ها، نام او غالباً با سیلوانوس، خدای جنگل همراه است. اما اصل او هرچه که بوده باشد، همیشه فقط یک الهه ی درختان نبود. دیانا مانند خواهر یونانی اش آرتمیس ظاهراً به صورت تجسم زندگی سرشار طبیعت اعم از حیوانی و گیاهی درآمده است. طبیعتاً فکر کرده اند او به عنوان بانوی بیشه زاران، صاحب حیوان های درنده و اهلی است که از بیشه پا می گیرند، در اعماق تیره ی آن در کمین صیاد می نشینند، برگ های تازه و جوانه های شاخه هایش را می خورند یا در دره ها و دشت های باز می چرخند. بدین سان او شاید به صورت الهه ی نگهبان شکارچیِ آن و چوپانان هر دو درآمده است، درست همچنان که سیلوانوس نه تنها خدای جنگل که رمه ها نیز بود. همین طور در فنلاند، جانوران وحشیِ جنگل را رمه ی تاپیو، خدای بیشه زاران و زن ِ زیبا و شکوهمندش می دانستند. 
اما دیانا صرفاً نگهبان جانوران وحشی، بانوی بیشه ها و تپه ها، دشت های دنج و رود های پرخروش نبود. او را ماه و به خصوص به نظر می رسد که ماهِ زردِ هنگام ِ درو می دانستند و به همین جهت بود که انبار کشاورزان را پر از محصولات مرغوب می کرد و دعای زنان را به هنگام درد زایمان می شنید. در جنگل مقدس ِ خویش در نِمی، چنان که دیدیم او را به خصوص به عنوان الهه ی زایمان که برکت دهنده ی نسل زنان و مردان بود، می پرستیدند. به این ترتیب، دیانا را چون آرتمیس ِ یونانی که همواره با او یکسان بود، می توان الهه ی طبیعت به طور کلی و باروری به طور اخص دانست. پس جای تعجب نیست که در معبد وی، در آونتین، او را با تصویری که رونوشتِ بُتِ بسیارپستانِ آرتمیسِ اِفِسی بود، با همه ی آن نشانه های متعدد باروری اش نشان می دادند. از همین جا نیز می توان دریافت که چرا یک قانون کهنِ رُمی، منسوب به شاه تولوس هاستیلیوس، حکم می کند که در هنگام ارتکاب زنا،  کاهن باید به عنوان کفاره در جنگل ِ دیانا قربانی کند. زیرا میدانیم که گناه زنا را عموماً موجب بروز قحط و خشکسالی می دانند، به همین جهت کفاره ی این گناه می بایست به الهه ی باروری داده می شد. 
اکنون بر این اساس که الهه ی باروری، خود باید بارور باشد، لازم است که دیانا زوجی داشته باشد. یار او، ویربیوس بود که نماینده یا اصولاً تجسم اش فرمانروای بیشه زارِ نِمی بود. هدف از آمیزش آنان، بارورسازی زمین، حیوانات و بشریت بود و طبیعتاً می توان فکر کرد که اگر عروسی مقدس را هر سال جشن می گرفتند و نقش عروس و داماد را چه تمثال های آنان و چه اشخاص زنده بازی می کردند، این امر قطعیت بیشتری می یافت. "

  • چ.الف
" گمان بر این است که درختان یا ارواحِ درخت می توانند باران و آفتاب بیاورند: وقتی جرومِ پراگی، مبلّغِ مذهبی، لیتوانی های کافر را تشویق می کرد که بیشه های مقدس شان را براندازند، گروهی از زنان از شهریار لیتوانی خواستند او را ساکت کند؛ می گفتند آنها با این کار مسکن خدایی را از بین می بَرند که برای آنها باران و آفتاب می فرستد. قوم مندرس در آسام بر آنند که اگر درختی در بیشه ی مقدس قطع شود، خدایانِ جنگلی نارضایی ِ خود را با قطع کردن باران نشان می دهند. 
هم چنین، روح درخت سبب رشد کشت می شود: این نکته در رسم آلمانی و فرانسوی ِ "جوانه ی خرمن" دیده می شود. این شاخه یا درختی بزرگ است آراسته با جوانه های ذرت که با آخرین ارابه از خرمنگاه می آورند و بر بام خانه ی باغ یا انبار قرار می دهند و یک سال همان جا می مانَد. مانهارت نشان داده است که این شاخه یا درختْ تجسم روح درخت است که به طور کلی روح گیاهان دانسته می شود و اثر نیروبخش و بارورسازنده اش بدین گونه، به طور خاص، برای رشد کردن ذرت به کار می رود. 
باز روح درخت موجب ازدیاد گیاهان و زیادیِ زاد و ولد زنان می شود. در هند شمالی درخت کتان درخت مقدسی است. در یازدهم ماه فالگون(فوریه) نوشابه بر پای درخت می ریزند، نخی قرمز یا زرد دور تنه اش می بندند و خطاب به آن برای باروری زنان، حیوانات و محصول دعا می کنند. باز در هند شمالی، درخت نارگیل را یکی از مقدس ترین میوه ها می دانند و آن را سریفالا یا میوه ی "سری" الهه ی سعادت می نامند. درخت نارگیل مظهر باروری است و در سراسر هند علیا در معبدها نگهداری می شود و کاهنانْ آن را به زنانی که در آرزوی مادر شدن اند می دهند.
در قبیله ی توهو، بین مائوری ها "قدرت بارور ساختن زنان به درختان نسبت داده می شود. این درخت ها با بند ناف نیاکان اساطیری خاصی ارتباط دارند. همچنان که به واقع بند ناف همه ی کودکان تا همین اواخر بر آنها آویزان بود. زن نازا می بایست این درخت را در آغوش می گرفت و بسته به این که طرف شرق یا غرب درخت را در آغوش می کشید، پسر یا دختر نصیب اش می شد.
در سوئد و هم در آفریقا، معتقدند که درخت موجب سهولت زایمان زنان می شود. در بعضی نواحی سوئد، سابقاً در جوار هر مزرعه ای یک درخت نگهبان یا Bardträd (درخت لیمو، درختان زبان گنجشک یا نارون) وجود داشت. کسی حتی برگی از این درخت مقدس را نیز نمی کَند، زیرا هر آسیبی به درخت می رسید، جزایش بدبختی یا بیماری بود. زنان آبستن دست دور تنه ی این درخت می انداختند تا زایمان راحتی داشته باشند.
در بعضی قبایل سیاهپوست ِ کنگو، زنان آبستن از پوست درخت مقدسِ خاصی برای خود، لباس درست می کنند، زیرا معتقدند که خطرهای دوران حاملگی را از آنان دور می کند. داستان چسبیدن لتو* به درخت بلوط و درخت زیتون یا دو درخت غار به هنگامی که خدایانِ دوقلو، آپولو و آرتمیس را حامله بود، شاید اشاره به اعتقاد یونانی ِ مشابهی در خصوص تأثیر بعضی درخت ها در سهولت زایمان دارد.

* کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت: لتو در اساطیر یونان باستان، فرزند کویئوس و فویبه. نام او به معنی درخشان و پنهان است.


  • چ.الف
" می توان چنین نتیجه گرفت که پرستش دیانا در بیشه زار مقدس اش در "نمی" اهمیتی عظیم و قدمتی به یاد نیامدنی داشت؛ که او به عنوان الهه ی بیشه ها و جانوران وحشی و احتمالاً گله های اهلی و ثمره ی زمین پرستیده می شد؛ که آن را برکت دهنده ی زاد و رود مردان و زنان و یاری دهنده ی مادران در زایمان می دانستند؛ که آتش مقدس او که باکره گانِ پارسایش نگهبان بودند، در معبدی مدوّر در پرستشگاه اش همواره جاودان می سوخت؛ که در کنار او ایگریا، پریچه ی آب بود که یکی از وظایف خودِ دیانا را با یاری کردنِ زنان به هنگام زایمان انجام می داد و مردمان گمان می کردند که در جنگل مقدس به همسریِ فرمانروایی رومی درآمده است؛ باز اینکه، خود دیانای بیشه ها یاری مذکر داشته است ویربیروس نام که برایش همان بود که هیپولیت برای آرتمیس، یا آدونیس برای ونوس، یا آتیس برای کوبله؛ و سرانجام اینکه این ویربیوسِ اسطوره ای را در اعصار تاریخی، کاهنانی تجسم می بخشیدند که به فرمانروای بیشه زار مشهور بودند و یکایک به تیغ جانشینِ خود از پا در می آمدند و به نحوی جانشان به درختی خاص در بیشه زار بسته بود، زیرا مادام که درخت آسیبی ندیده بود، آنان از حمله در امان بودند. "

  • چ.الف
" شاید بتوان فهمید که چرا مردمانِ باستان، هیپولیت، زوج آرتمیس را با ویربیوس که به گفته ی سرویوس برای دیانا همان بود که آدونیس برای ونوس (در اسطوره های رومی، ایزدبانوی عشق د زیبایی و باروری)، یا آتیس (خدای حاصلخیزی) برای کوبله (مادر خدایان) یکی می انگاشتند؛ زیرا آرتمیس همچون دیانا عموماً الهه ی باروری و خصوصاً الهه ی زایمان بود. بدین سان دیانا هم چون همتای یونانی اش به زوجی مذکر نیاز داشت. این زوج اگر سرویوس به حق باشد، ویربیوس بود. او به عنوانِ کاشفِ بیشه زار مقدس و نخستین فرمانروای "نمی" آشکارا پیشگام اسطوره ای یا کهن الگوی سلسله کاهنانی است که با عنوان فرمانروایان بیشه زار به خدمت دیانا درآمدند و چون او یکی پس از دیگری سرنوشتی فجیع یافتند. بنابراین، طبیعی است که گمان بریم آنان با الهه ی بیشه زار همان رابطه ای را داشتند که ویربیوس با الهه داشت و در یک کلام، ملکه ی فرمانروای میرای بیشه زار، خودِ دیانای بیشه زار بود. اگر درخت مقدسی که او با جانش از آن حراست می کرد، چنان که احتمال می رود، تجسم خاص دیانا انگاشته می شد، کاهن دیانا فقط نمی بایست او را چون الهه ی خود می پرستید بلکه چون همسرش در آغوش می کشید. این فرض، دست کم عبث نیست زیرا حتی در عصر پلینی، یک رومی اشرافی چنین رفتاری با درخت راشِ زیبایی در دیگر بیشه زار مقدس دیانا در تپه های آلبان داشت. آن را در آغوش می گرفت، می بوسید، در سایه اش می لمید و بر تنه اش شراب می ریخت. او ظاهراً درخت را الهه می دانست. رسمِ ازدواجِ جسمانی مردان و زنان با درختان هنوز در هند و سایر نقط مشرق زمین برقرار است، چرا در لاتیوم باستان نبوده باشد؟ "

  • چ.الف
" می توان پرسید که چرا پیش از ازدواج، جوانان و دوشیزگان طره ی موی خود را به هیپولیت پیشکش می کنند؟ چرا باید برای باور کردن گورِ مردِ عزبی کوشید که همه ی عشق و علاقه اش را نثار باکره ی نازایی کرد؟ در زمینی این چنین سنگلاخ چه بذری می توانست ریشه کند و فرابالد؟ موضوع به تصور عمومی جدید از دیانا یا آرتمیس به عنوان الگوی بانوی باکره ی عفیف و علاقه مند به شکار مربوط می شود. به نظر مردمان باستان، او ایده آل و تجسّم حیات وحشیِ طبیعت- حیات نباتات، حیوانات و انسان ها- با همه ی باروری و فراوانی ِ سرشارش بود. حقیقت این است که واژه ی پارتنوس که برای آرتمیس به کار می رفت و آن را عموماً باکره ترجمه می کنیم، صرفاً به معنیِ زنِ ازدواج نکرده است و در ایام قدیم این دو به هیچ وجه یکسان نبودند. با گسترش اخلاق پالوده تر در بین مردم، آنان ضوابط اخلاقی سخت تری را بر خدایان شان تحمیل می کنند؛ داستان های قساوت، نیرنگ و هوسبازی این خدایان را لاپوشانی و ملایم تر می کنند یا یکباره کنار می گذارند و کفر می نامند و ازاذل قدیمی به حراست از قواعدی گمارده می شوند که پیش از آن خودشان آن را نقض می کردند. در مورد آرتمیس، حتی پارتنوس مبهم به نظر می رسد که صرفاً صفتی عمومی و نه لقبی رسمی بوده است...
... اکنون اگر تصور کنیم که رابطه ی بین هیپولیت و آرتمیس قبلاً خصلتی لطیف تر از آن داشته است که در ادبیات کلاسیک دیده می شود، چه در مورد هیپولیت و چه آرتمیس، احتمالاً بی انصافی نکرده ایم. می توان گمان کرد که اگر وی عشق زنان را کنار گذاشت، برای آن بود که از عشق الهه ای برخوردار بود. براساس دین قدیم، آن که طبیعت را بارور می کند، خود باید بارور باشد و بنابراین باید زوجی مذکر برگزیند. از این نظر، هیپولیت در تروزن زوج آرتمیس بود و طره ی مویی که جوانان و دوشیزگان تروزن پیش از ازدواج به او پیشکش می کردند، برای تحکیم پیوند او با الهه و بنابراین فزون تر کردن باروری زمین، حیوانات و مردمان بود. "

  • چ.الف
" این رسم رایج در بین دختران تروزن که طره ای از گیسوی خود را پیش از ازدواج به هیپولیت پیشکش می کردند، او را با ازدواج مرتبط می سازد که در نخستین نظر با شهرت وی به عنوان یک عزب همیشگی جور در نمی آید. این نکته را هر طور که توضیح بدهیم، این هم گفتنی است که چنین رسمی هم در یونان و هم در شرق رواج وسیعی داشته است. دختران آرگیو نیز وقتی به سن بلوغ می رسیدند، پیش از ازدواج رشته ای از موی خود را به آتنا هدیه می کردند... در حرمِ آستارته (ایزدبانوی فنیقی باروری و زیبایی)* در بیبلوس**، مراسم طور دیگری بود. در آنجا به هنگام عزاداری سالانه در مرگ آدونیس، زنان می بایست موهایشان را می تراشیدند و کسانی که از این کار سر باز می زدند، می بایست خود را به بیگانگان وامیگذاردند و مزدی را که از این کار عاید می شد، به الهه پیشکش می کردند... در هر صورت، بدیهی است که الهه چشم پوشیدن از عفت را به جای چشم پوشیدن از مو می پذیرفت. چرا؟ در نظر بسیاری از مردم، مو به معنای جایگاه قدرت است و به هنگام بلوغ، لابد فکر می کردند که این نیروی حیاتی دو برابر می شود؛ زیرا در این هنگام مو نشانه و تجلّی بیرونیِ قدرتِ نویافته ی تولید مثل است. آن جایگزینی که در بیبلوس مجاز بود، بدین سان قابل فهم می شود: زنان باروری شان را به الهه می دادند، اعم از این که مویشان باشد یا پاکدامنی شان. "

* ویکی پدیا: آستارته را برخی همتراز با ایشتار (ایزدبانوی بابلیِ نشاط عشق) و برخی او را برابر با آرتمیس (ایزدبانوی باکره ی شکار) و آفرودیت (خدای عشق) می دانند.

** شهری فنیقی در ساحل لبنان امروزی که وقف پرستش استارته و تموز (خدای سامی) بود. 
  • چ.الف
" هیپولیت معبدی مشهور در نیاخاکش تروزن داشت. در معبد او آیین عبادت را کاهنی برگزار می کرد که کارش مادام العمر بود. هر سال مراسم قربانی برای هیپولیت برگزار می شد و دوشیزگان پیش از ازدواج حلقه ی گیسوی خود را به معبدش پیشکش می کردند.
به درستی گفته شده است که در وجود هیپولیت زیبا، معشوق آرتمیس، که در عنفوان جوانی پرپر شد و هر سال دختران بر او نوحه می خوانند، یکی از آن عشّاق فانی الهه نهفته است که در دین باستان حضوری مکرّر دارد و آدونیس (نماد طبیعت و تجدید حیات سالانه ی آن) آشناترین آن هاست. گفته اند که رقابت آرتمیس (الهه ی باکره ی شکار) و فدرا (نامادری هیپولیت) بر سرِ عشق هیپولیت، بازسازی ِ رقابت آفرودیت (خدای عشق) و پروسرپینا* بر سرِ عشق آدونیس** با نام های دیگر است، زیرا فدرا صرفاً بَدل آفرودیت است. "


* ویکی پدیا: در اساطیر روم باستان، پروسرپینا فرزند ژوپیتر(خدای خدایان) و سِرِس (خدای کشاورزی و مهر مادرانه) بود. داستان پروسرپینا توجیهی برای فرارسیدن فصل بهار بوده است. در اساطیر یونانی، ایزدبانو پرسفونه به عنوان همتای او شناخته شده است.
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت: در اساطیر یونان باستان، پرسفونه دختر زئوس ( خدای خدایان) و دمتر ( یکی از اولمپیان و خواهر زئوس) است. هادس او را ربود و با او در جهان زیرزمین ازدواج کرد. اما چون پرسفونه در جهان زیرزمین، چند دانه انار خورده بود، فقط مقرر شد هشت ماه از سال را در زمین و باقی را در جهان زیر زمین باشد. چون پرسفونه الهه ی حاصلخیزی است، فقط هشت ماهی را که بر روی زمین است، رستنیها حیات دارند. پرسفونه ملکه ی جهان زیرزمین هم بود.

** آدونیس نام یونانیِ تموز، خدای سامی بود که هر سال ایشتار (ایزدبانوی نشاط عشق) بر مرگِ او در پاییز عزاداری می کرد. در اسطوره ی یونانی، ایشتار تبدیل به آفرودیت و در اسطوره ی رومی، تبدیل به ونوس شد. 

  • چ.الف
" خدای کهتر دیگر در "نمی" ویربیوس بود. در افسانه چنین است که ویربیوس همان هیپولیت، قهرمان ِ جوان، زیبارو و پاک یونانی بود که شهوترانی را از شیرونِ اسبآدم آموخت و اوقات خود را در جنگل با تنها یارش آرتمیس، الهه ی باکره ی شکار (همتای یونانیِ دیانا) صرف تعقیب حیوانات وحشی می کرد. هیپولیت، مغرور از مصاحبت الٰهه به عشق زنان پشت پا زد و همین موجب هلاکت او شد. آفرودیت (خدای عشق) که از او خواری دیده بود، عشق او را به دل نامادری اش فدرا انداخت و چون هیپولیت پیشنهادهای دردمندانه ی او را رد کرد، فدرا به دروغ پیش پدر وی تزیوس، به خیانت متهمش ساخت. تزیوس بُهتان را باور کرد و از خدایش، پوزئیدون (خدای دریاها) خواست تا انتقام خطای خیالی را باز ستاند. از این رو، هنگامی که هیپولیت در کنار خلیج سارونیک مشغول ارابه رانی بود، خدای دریاها از میان امواج، گاوی شرزه به سویش برانگیخت. اسب های هراسان رمیدند و هیپولیت را از ارابه به زمین افکندند و آنقدر زیر سُم های خود فرو کوبیدند که مُرد. اما دیانا که به هیپولیت عاشق بود، آیسکولاپیوسِ زالو را واداشت تا با گیاهان شفابخش خود شکارچیِ جوان زیباروی او را دوباره زنده کند. ژوپیتر (خدای خدایان) خشمگین از این که انسانی فانی از دروازه های مرگ بازگردد، خودِ زالوی میانجی را به دیار مردگان (هادس) فروافکند. اما دیانا معشوق خود را در ابری ضخیم از گزند خدای خشمگین مصون داشت، با افزودن به سال های زندگی وی ظاهرش را تغییر داد و سپس او را به دره های "نمی" برد و به ایگریای پریچه سپرد تا آنجافرمانروا شد و حریمی به دیانا اهدا کرد. او پسری ملیح به نام ویربیوس داشت که بی ترس از سرنوشت پدر، فوجی از اسبان آتشین را گسیل داشت تا در جنگ با اینیاس و ترواییان به لاتین ها یاری کنند. ویربیوس را در مقام خدا نه فقط در نمی که در جای دیگر نیز می پرستیدند، چرا که می گویند در کامپانیا کاهنی خاص خدمتگزار او بود. اسب ها را از بیشه های آریسیا و معبد آن بیرون کردند؛ زیرا هیپولیت را اسب ها کشته بودند. لمس کردن تصویر او مجاز نبود. بعضی ها تصور می کردند او خورشید است. سرویوس می گوید "اما حقیقت این است که او خدایی در کنار دیانا است، همچنان که آتیس (خدای حاصلخیزی) در کنار کوبله (مادر خدایان) و اریکتونیوس (پادشاه افسانه ای آتن) در کنار مینروا (ایزدبانوی جنگ، هنر، حکمت و سلامتی در اساطیر روم باستان) و آدونیس (نماد طبیعت و تجدید حیات سالانه ی آن) در کنار ونوس (ایزدبانوی عشق و زیبایی و باروری)." جا دارد توجه کنیم که این شخصیت اساطیری در ماجرای طولانی و متنوع خود پافشاری زیادی برای زندگی از خود نشان داده است. مشکل بتوان تردید کرد که هیپولیتِ قدیس در تقویم رومی که در سیزدهم ماه اوت، روز خودِ دیانا، در زیر سم اسبان هلاک شد، کسی جز قهرمان یونانی به همان نام است که پس از مرگ به عنوان کافری گناهکار، دوباره به صورت قدیس مسیحیِ متبرکی به دنیا آمده است. "

  • چ.الف