چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قربانی کردن» ثبت شده است

" مجموعه چند عنصر که در یک موضوع مشترک کارکردشان در یک جهت و به یک منظور باشد، یک ترکیب فرهنگی را تشکیل می دهد. مثلا بارسنز در مطالعه "ترکیب فرهنگی" قبائل پوئه بلو* عناصر تشریفات مذهبی را بدین نحو تقسیم بندی می کند:
۱- دعا و قربانی شامل: ذکر، چوب های دعا، آرد و غذای مقدس.
۲- وسایل متبرکه شامل: ماسک، تصویر و سنگ های تبرک.
۳- مناسک شامل: آواز و رقص مذهبی، مسابقات، روزه، تطهیر.
۴- مکان تشریفات شامل: معبد، جهات انجام مراسم، جای وسایل موسیقی، اعداد مقدس. 
در مورد ترکیب فرهنگی اطاق غذاخوری، عناصر زیر یادآوری می شود:
۱- ظروف و وسایل غذاخوری.
۲- انواع غذاهای متداول.
۳- آداب غذا خوردن و تعارفات و تشریفات.
این عناصر و ترکیب ها می تواند بنا بر سلیقه و دیدگاه محقق تغییر یابد و این اجزا و تقسیم بندی ها را در همه ی تحقیقات فرهنگی می توان در نظر گرفت."

* از قبایل سرخ پوست




  • چ.الف
" سلطنت مقدس، از لحاظ تاریخی ظاهراً در میان جادوگران ِ عمومی یا پزشکان قبیله به وجود آمده است و از نظر منطقی بر استنتاج غلط از تداعی معانی استوار است. انسان نظام تصوراتش را به اشتباه با نظام طبیعت یکی گرفت و از این رو فکر کرد کنترلی که بر افکار خود دارد، یا به نظر می رسد که دارد، به او اجازه می دهد همین کنترل را بر اشیا نیز داشته باشد. کسانی که به دلیلی، به سبب قوت یا ضعفِ اعضای طبیعیِ خود، گمان می کردند که این قدرت های جادویی را به منتها درجه دارا هستند، کم کم از دیگران متمایز گشتند و گروه جداگانه ای را تشکیل دادند که مقدر بود اثری بسیار دوررس بر تکامل سیاسی، دینی و فکر بشریت بگذارد. پیشرفت اجتماعی، چنانکه می انیم، اساساً شامل تمایز متوالی نقش ها، یا به زبان ساده تر، تقسیم کار است. کاری که در جامعه ی بدوی، همه به یکسان و همه به طور ناقص یا تقریباً ناقص انجام می دهند، به تدریج بین طبقات مختلفِ کارگران تقسیم شد و بیش از پیش کاملتر انجام گرفت و از آنجا که همه در تولیدات مادی و غیرمادی ِ این کار ِ تخصصی شده سهیم اند، همه ی جامعه از تخصصی شدنِ فزاینده سود می برد. با این حساب، جادوگران یا پزشکان قبیله ظاهراً قدیم ترین طبقه ی صناعی یا حرفه ای در تکامل جامعه اند. زیرا جادوگر در هر قبیله ی بدوی که برای ما شناخته شده است وجود دارد و در میان پست ترین بدویان، مثل بومیان استرالیا، تنها طبقه ی حرفهدای موجود است. با گذشت زان و تداوم روند ِ تمایز، گروه پزشکان ِ قبیله، خود به طبقاتی چون مداواکنندگان بیماری، باران سازها و مانند آن تقسیم می شوند؛ در حالی که قدرتمندترین عضو گروه، مقام سرکرده را برای خود کسب می کند و به تدریج به صورت فرمانروایی مقدس در می آید. نقش قدیم جادوگری اش بیش از پیش کم رنگ تر می شود و چون دین به آهستگی جادو را کنار می زند، جا به وظایف کاهنانه یا حتی الهی می دهد. باز مدت زمانی بعد، تفکیکی بین جنبه ی مدنی و دینیِ سلطنت و فرمانروایی حاصل می شود، قدرت دنیوی را یک تن و قدرت معنوی را فردی دیگر به عهده می گیرد. در این بین، جادوگران که با چیرگی ِ دین ممکن بود دفع شده باشند اما ریشه کن شدن شان امکان نداشت، هنوز به هنرهای مرموز قدیم شان در مقابله با مراسم جدید قربانی و نیایش چسبیده اند و هنوز زیرکترین آنها مغلطه ی جادو را درک می کنند و دستکاریددر نیروهای طبیعت را به طرزی مؤثرتر در خدمت منافع بشر قرار می دهند؛ کوتاه سخن، جادو را به سوی علم می کشانند. 
به هیچ وجه نمی خواهم بگویم که مسیر تحول در همه جا دقیقاً بر این روال و مسیر بود: این تحول، بی تردید در جوامع مختلف، صورت های بسیار مختلف داشته است. قصدم فقط این است که گرایش کلی آن را البته به نظر خودم، در بسیط ترین صورتداش، نشان دهم. این تکامل نقش ها از دیدگاه صنعتی، از یکنواختی به تنوع و از دیدگاه سیاسی از دموکراسی به استبداد بوده است. ما در این بررسی، به تاریخ آتیِ سلطنت، به خصوص زوال استبداد و جایگزین شدن اَشکالی از حکومت که با نیازهای عالی تر ِ انسان متناسب تر بود، کاری نداریم؛ مضمون بررسی ما، رشد و نه زوالِ یک نهادِعظیم و در زمان خود مفید است. (جیمز جرج فریزر) "

  • چ.الف
" انسان بدوی، ناتوان از تشخیص محدودیت ِ قدرتش در کنترل طبیعت، برای خود و دیگران قدرتی قایل است که امروز از نظر ما، فوق طبیعی است. علاوه بر این، می دانیم که غیر از و فراتر از این فوق طبیعت گرایی گمان می رفت که بعضی افراد برای مدت کوتاهی از روحی الهی الهام می گیرند و از این رو به طور موقت از دانش و قدرت الوهیتی که در آنها حلول کرده است برخوردار می شوند. از این گونه باورها فقط یک گام ساده به این اعتقاد  است که افرادی به طور دائم تحت سیطره ی یک خداواره قرار می گیرند یا به نحو نامعینِ دیگری قدرت فوق طبیعی ِ عظیمی می یابند که در مرتبه ی خدایان قرار می گیرند و با دعا و قربانی تجلیل می شوند. گاهی این خدایانِ انسان صورت کاربردهای صرفاً فوق طبیعی یا روحانی دارند. گاهی علاوه بر آن، قدرت سیاسی ِ عظیمی از خود نشان می دهند، در این مورداخیر درعین خدایی، فرمانروا نیز هستند و حکومت دینی برقرار است. 
به گفته ی دوس سانتوس، مورخ قدیم پرتغالی، قوم زیمبایا یا موزیمبا، قومی در جنوب شرقی آفریقا، "بت پرست نیستند و خدایی نمی شناسند و به جای خدا، پادشاه خود را می ستایند و خدایش می دانند و می گویند که در جهان از همه بهتر و بزرگتر است. خود شاه می گوید که تنها خدای روی زمین است و به همین دلیل اگر وقتی باران بیاید که دلخواه او نیست یا هوا زیاد گرم باشد، آسمان را به جرم سرپیچی از فرمان خود هدف ِ تیر قرار می دهد."
در بین "گالاها" وقتی زنی از خانه داری خسته می شود، شروع می کند به بریده بریده سخن گفتن و تحقیر شدید خود. این نشانه ی حلول ِ "کالو" روح مقدس در اوست. شوهرش بیدرنگ به خاک میافتد و او را ستایش می کند؛ عنوان ِ حقیر "همسر" را از او برمیگیرند و "سرور" خطابش می کنند؛ وظایف خانگی دیگر بر عهده ی او نیست و اراده ی وی قانون الهی محسوب می شود. 
شاه لوانگو (قومی در زئیر امروزی) در میان قوم خود "منزلت خدایی داشت و سامبی و پانگو نامیده می شود که به معنی خدا است. آن ها معتقدند که وقتی بخواهد می تواند باران نازل کند و سالی یک بار در ماه دسامبر که موسم نیاز به باران است، مردم به حضورش می آیند و استمداد باران می کنند." در این موقع شاه بر تخت می ایستد و تیری به هوا می اندازد که گمان می رود موجب باران خواهد شد. همین ها را برای شاه مومباسا ( در ساحل کنیا) نیز قایل اند.
اما شاید هیچ کشوری در جهان از نظر کثرتِ انسانْ خدا به پای هند نرسد؛ در هیچ جایی عنایت خداوندی این چنین با گشاده دستی بر همه ی طبقات جامعه از شاهان گرفته تا شیرفروشان ارزانی نشده است. به این ترتیب در بین توداها، روستاییانی در تپه های نیلگری ِ جنوب هند، لبنیات فروشی حَرمِ امن است و برای شیرفروش مقام خدایی قایل شده اند. همه حتی پدر شیرفروش در برابر او تعظیم می کنند و کسی جرئت ندارد چیزی را از او دریغ کند. هیچ انسانی جز شیرفروش ِ دیگر حق ندارد او را لمس کند و او برای همه که از او چاره می خواهند با صدای خدا غیب گویی می کند.
در چینچواد، شهرکی تقریباً ده مایل دورتر از پونا در غرب هند، خانواده ای زندگی می کند که به اعتقاد بخش بزرگی از ماهراتاهاگان پوتی، خدای فل سر، در هر نسل از آن خانواده در تن یک نفر حلول می کند.
یک فرقه ی هندو که نمایندگان زیادی در بمبئی و هند مرکزی دارد، معتقدند که بزرگان روحانی ِ آنان موسوم به مهاراجه ها، نمایندگان یا حتی تجسّم عینی کریشنا در روی زمین اند. 
مسیحیت نیز از آثار این توهمات ِ باطل یکسره عاری نگشته است. در واقع غالباً به گزافه ی عبثِ متظاهران به الوهیتی برابر با مسیح یا حتی فراتر از او آلوده شده است. "

  • چ.الف
" آدم ابتدایی نمی تواند محدودیت هایی را که برای ما بدیهی است در مورد قدرت و سلطه اش بر طبیعت بپذیرد. بنابراین در جامعه ای که هرکس کمابیش از قدرت هایی فرضی برخوردار است که ما نیروهای فوق طبیعی می نامیم، بدیهی است که تمایز بین خدایان و انسان ها تا حدودی مخدوش یا به ندرت مشخص است. مفهومِ خدایان به مثابه موجوداتی فوق بشری و برخوردار از نیروهایی که از نظر کمّی و حتی کیفی دور از دسترس اند، در طول تاریخ به تدریج قوام یافته است. در نزد انسان های بدوی عوامل مافوق طبیعی چندان برتر از انسان نیستند، زیرا آنها را به زور و تهدید به انجام دادنِ خواسته های خودشان وامیداشتند. در این مرحله از تفکر، جهان یک دموکراسی ِ بزرگ به نظر می آید که همه ی موجودات اش اعم از طبیعی و فوق طبیعی در یک وضعیت برابر به سر می برند. اما انسان با داناتر شدن، عظمت طبیعت و ضعف و کوچکیِ خود را در مقابل آن روشن تر می بیند. ولی پی بردن به ضعف خود باعث نمی شود که در نتیجه معتقد به ناتوانی آن موجودات فوق طبیعی گردد که به خیال او سرتاسر جهان هستی را اشغال کرده بودند، برعکس، اعتقاد به قدرت آنها را قوت بیشتری می بخشد. 
بنابراین وقتی به تدریج تصورِ قدیمیِ برابری با خدایان رنگ می بازد، همان دم به این امید چنگ می زند که روال طبیعت را بدون واسطه و با امکانات خودش یعنی با جادو جهت بدهد و خدایان را بیش از هر زمانِ دیگری تنها منبع قدرت های فوق طبیعی می پندارد که زمانی خود را در آنها سهیم می دانست. بنابراین با پیشرفت دانش، دعا و قربانی مهم ترین جایگاه را در مراسم مذهبی اشغال می کند و جادو که زمانی با آنها برابر و همانقدر مشروع بود به تدریج پس می نشیند و به مرتبه ی هنر سیاه تنزل می کند. حالا جادو، چیزی بیهوده و در عین حال کفرآمیز، نوعی تجاوز به قلمرو خدایان محسوب می شود و به عنوان جادو همواره مورد مخالفت کاهنان است. بدین سان، وقتی در دوره ای بعد، تمایز بین دین و خرافات مشخص می شود، در می یابیم که قربانی ها و دعا ذخایر بخشِ پرهیزگارانه و روشنگرِ جامعه اند، حال آنکه جادو پناهگاه خرافات و جهالت است. "

  • چ.الف
" هرچند می بینیم جادو در بسیاری مکان ها و بسیاری زمان ها با مذهب آمیخته و ادغام می شود، قراینی هست که فکر کنیم این آمیختگی باستانی نیست و زمانی بوده است که انسان پس از غلبه بر امیالِ فوریِ حیوانی اش برای تأمین بعضی نیازهای خود، تنها به جادو روی می آورده است. در نخستین وهله، توجه به نیات اساسی جادو و دین احتمالاً این گمان را پدید می آورد که در تاریخ بشریت، جادو کهن تر از مذهب است. دیده ایم که از یک سو جادو چیزی جز کاربست نادرستِ آن ساده ترین و اساسی ترین فرایندهای ذهن یعنی تداعی معانیِ مبتنی بر شباهت یا مجاورت نیست و از سوی دیگر، دین فعالیتِ عوامل هشیار یا شخصیِ مافوق بشر را در پشت صحنه ی مرئی ِ طبیعت در نظر دارد. روشن است که مفهوم عواملِ شخصی بسیار پیچیده تر از شناسایی ساده ی شباهت یا مجاورتِ معانی است و نظریه ای که معتقد است روند طبیعت با عوامل هشیار تعیین می شود، غامض تر و مرموزتر است و فهم آن به فکر و اندیشه ای تکامل یافته تر نیاز دارد تا این نگرش که امور بر مبنای مشابهت یا مجاورتشان پشت سر هم واقع می شوند. بسیاری حیوانات معانی را بر مبنای مشابهت یا مجاورتی که در تجربه ی قبلی آنها داشته اند تداعی می کنند و مشکل بتوانند بدون ادامه ی این عمل، یک روز زنده بمانند. اما کدام موجود است که اعتقاد دارد پدیده های طبیعت، کار گروهیِ حیواناتِ نامرئی یا یک حیوان بزرگ و سخت نیرومند در پشت پرده است؟ شاید بیعدالتی به جانوران نباید که افتخارِ ساختن ِ این نظریه را خاص نوع بشر بدانیم. بنابراین اگر جادو بلافاصله از فرایندهای اولیه ی تعقل استنباط شده باشد و در واقع خطایی باشد که ذهن تقریباً خود به خود در آن فرو می غلتد، حال آن که دین مبتنی بر مفاهیمی است که به ندرت می توان تصور کرد که به ذهن ساده ی حیوان رسیده باشد، در این صورت می توان احتمال داد که ظهور جادو در مسیر تکامل بشر، مقدم بر دین بوده است و انسان پیش از آن که سعی کند خداواره ای بلهوس و گریزپا یا تندخو را با اشارتِ ملایم دعا و نذر و قربانی بر سر مهر آورد و آرام سازد، کوشیده است صرفاً به نیروی طلسم و افسون، طبیعت را با خواسته هایش سازگار سازد.
این نکته با این مثال تأیید می شود که در بین بومیان استرالیا، ابتدایی ترین وحشیانی که درباره شان اطلاعات دقیق داریم، جادو عموماً رایج است اما دین به معنای تسکین و استمالتِ نیروهای مافوق تقریباً ناشناخته به نظر می رسد. به عبارت دیگر، همه در استرالیا جادوگرند اما هیچ کس کشیش نیست. "

  • چ.الف
" با نگاهی به ادیان گوناگونی که میان اقوام جهان رایج اند، می بینیم بعضی عقاید، میان همه ی اقوام جهان دیده می شوند. می توان عقیده ای را انتخاب و ردّ آن را در زمان پیگیری کرد و نشان داد چگونه قومی آن عقیده را از قوم دیگری به عاریت گرفته است.

 - بعضی عقاید بنیادی اند و میان همه ی ادیان بزرگ جهان مشترک، مثل عقیده به دعا، عقیده به قربانی و عقیده به روزه. در همه ی این ادیان، نیایش باید در مکان ویژه ای انجام شود و در همه ی این ادیان، افراد خاصی به نام کشیش، یا واعظ و یا درمانگر وجود دارند. این افراد به شیوه های مختلفی به این مقام رسیده اند، مثلاً از طریق آموزش یا از طریق تجربه هایی نظیر خلسه یا خواب نما شدن و یا به دلیل آن که خودشان از یک بیماریِ سخت، جان به در برده اند.

یکی از رفتارهای مذهبی که از گذشته های دور به جا مانده و به روزگار ما رسیده است، استفاده از آب متبرک برای مقاصد ویژه ای است، مثلاً برای تطهیر اشیا، برای دور کردن شر، یا برای تبرک یا تطهیر شخصی که می خواهد دعا کند یا دعایش را تمام کرده است. دانشوران معتقدند بسیاری از اقوام مختلف جهان، خود دارای این طرز تفکر بوده اند.
 
- رابطه ی میان والدین و فرزندان از عقایدی است که در تار و پود بسیاری از ادیان تنیده شده است و همیشه پا بر جاست، به طوری که هر پیامبری که ظهور کرده و کوشیده است به دین کهنه ای جان تازه ای ببخشد، این رابطه را به شیوه ی تازه ای تبیین کرده است.

- در بسیاری از دعاها، خداوند با نام "پدر" مورد خطاب قرار می گیرد. اما برعکس در بالی که زندگی به صورت دایره ای مجسم می شود، مردم هنگام دعا از ارواح نیاکان و حتی خدایان به منزله ی فرزندان زندگان یاد می کنند.
 
- عقیده ی قربانی یعنی فداکردن چیزی به منظور نزدیک شدن به جهان ماوراءالطبیعه نیز عقیده ای بسیار قدیمی است. قربانی ممکن است چیزی کاملاً مادی مثل یک مرغ یا یک گاومیش باشد و در بعضی نقاط جهان ممکن است حتی یک انسان باشد. یا شخصی ممکن است همه ی زندگی خود را فدا کند، از خانواده و همه ی آسایش های زندگی معمولی دست بکشد و تمام وجود خود را وقف خدمت به خدای خویش کند. یا این که قربانی ممکن است چیز پیش پا افتاده ای باشد، مثلاً مدت کوتاهی روزه بگیرند، یا چند سکه در بشقاب جمع آوری اعانه بیندازند. اما در همه ی این صورت های مختلف، همان ذهنیت مشترک به چشم می خورد. " 

  • چ.الف
" ادیانی که به "ادیان بزرگ" مشهور اند، نظریاتی درباره ی انسان ابراز داشته اند که برای بسیاری از اقوام جهان قابل درک و قابل قبول اند. این ادیان در زمره ی ادیانی هستند که نسبت به همه ی موجودات انسانی با آزادمنشی برخورد می کنند. همراه با گسترش ‌جهانی ِ ادیان بزرگ، ادیان کوچکی که متعلق به یک قبیله یا یک قوم بوده اند، به ادیان بزرگ تر تسلیم شده اند. این ادیان بزرگ تر به مردمِ بیشتری امکان می دهند تا خدای مشترکی را بپرستند و به او خدمت کنند. از همین بُعدِ گستردگی می توان اصطلاح "ادیان بزرگ" را به کار برد... دلیل این که گروه های کوچک ِ اقوام ابتدایی می توانند از دین قبیله ی خود دست بکشند و به یک دین جهانگیر بپیوندند، این است که آنها نیز انسان اند و آنها نیز کوشیده اند میان خود و عالم، رابطه ی مذهبی برقرار کنند، و به عقاید مشترکی مثل تقدس آب و آتش، لزوم دعا و قربانی و پیشکشی رسیده اند. اما علاوه بر همه ی این ها، با پذیرفتن یک دین جهانگیر، احساس می کنند که نه فقط با اهالی دهکده و افراد قبیله ی خود، بلکه با همه ی انسان ها برادرند. "

  • چ.الف

" بسیاری از جشن ها، با قربانی کردن و خوردن گوشت آن همراه است. در برخی از قبیله های ابتدایی که به آدم خوار* معروف اند، یکی از کسان قبیله، یا یکی از دشمنان قبیله را که اسیر است، قربانی می کنند و همه به صورت گروهی از آن می خورند. قربانی کردن حیوان ( گوسفند، گاو، شتر) و نیز انسان در جشن ها، با شادمانی و سرور همراه است. برای نمونه می توان از " عید قربان" نام برد. قربانی کردن شتر در کاشان معروف است؛ که شتر را آرایش نموده و با شادمانی در شهر می گردانند و پس از آن قربانی می کنند. در بین دین ها، تنها دین زردشتی است که قربانی کردن را قدغن کرده است. "

*" اِوانس پریچارد، از مردم شناسان معروف انگلیسی، بر این عقیده است که این آدم خوارگی، برای غذا نبوده، بلکه یک رسم دینی و یا نشانه ی پیروزی بوده که جنبه ی نمادین داشته است."


. آیین ها و جشن های کهن در ایران امروز

  • چ.الف