چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تمدن» ثبت شده است

"فرهنگ مادی به مجموعه ی پدیده هایی اطلاق می گردد که محسوس و ملموس و قابل اندازه گیری با موازین کمی و علمی است. مانند: فنون، ابزارهای کاربردی و تولیدی، داروهای شیمیایی، فنون پزشکی، وسایل موتوری، ابداعات برقی و ... 
فرهنگ غیرمادی به موضوعات و مسائلی گفته می شود که قابل اندازه گیری با موازین می نیست و به آسانی نمی توان آنها را مقایسه و ارزیابی نمود، مانند: معتقدات، ضوابط خویشاوندی، زبان، هنر، ادبیات، رسوم و ... که در واقع هویت فرهنگی یک جامعه را تشکیل می دهد و بالطبع از دست دادن یا به عاریت گرفتن آن، ضایعه ای است که قومیت یک گروه اجتماعی را تهدید می کند. در صورتی که فرهنگ مادی را می توان و باید با گرفتن از فرهنگ های دیگر توسعه داد و غنی ساخت.
بعضی از تقسیم بندی ها فقط فرهنگ غیر مادی را "فرهنگ" نامیده و مطالعه ی آن را کار مردم شناسی و فرهنگ غیر مادی را "تمدن" دانسته و مطالعه و تحقیق درباره ی آن را موضوع جامعه شناسی می دانند.

یادآوری: تقسیم بندی فرهنگ به مادی و غیر مادی، در فصل بندی یک تحقیق یا برای آسانی مطالعه و ارزیابی مقطعی مقدر است وگرنه در مجموع، نمی توان فرهنگ مادی و غیر مادی را از یکدیگر مجاز ساخت. به هم پیوستگی فرهنگ مادی و غیر مادی هرچند به ظاهر مشخص نباشد، ولی این پیوند و تأثیر (مستقیم یا غیر مستقیم) به تدریج و با توجهی اندک بر ملا می گردد. به عنوان مثال: ویرانی قنات نه تنها به بنیه ی اقتصادی و اجتماعی جامعه لطمه می زند، بلکه سنن اعتقادی و باورهای قومی را نیز دستخوش تزلزل می سازد." 



  • چ.الف
" تمام پدیده های اجتماعی و نیز غیر اجتماعی، بنا بر مقتضیات زمان و مکان و مطابق نیازها، اختراعات، تجربیات و مهاجرت ها و ... دستخوش تغییر و تحول قرار می گیرد.ثبات به مفهوم فیزیکی کلمه، در هیچکدام از جنبه های فرهنگی یافت نمی شود و فقط فرهنگهای مرده (تمدنهای از بین رفته که آثارشان را از خلال اوراق تاریخ و حفریات باستان شناسی می توان دید)ثابت اند ولی زندگی جوامع انسانی و محیط های گوناگون در تغییر است؛ ولی این تغییر و تطور در زمینه های فرهنگی به قدری کند و آرام صورت می گیرد که در مشاهدات و ملاحظات روزمره محسوس نیست و تقریبا ثابت به نظر می رسد و حال آنکه هرکدام از زمینه های فرهنگی مانند لباس، خوراک، زبان و آداب و رسوم را که در برش زمانی کوتاه-مدت، ثابت به نظر می رسد، هر گاه در یک برش سی ساله مورد مقایسه قرار دهیم، این تغییر و تطور به روشنی مشهود می گردد. "

مطالب مرتبط: ویژگی های فرهنگ

زمینه فرهنگ شناسی
  • چ.الف
"- نخستین و فوری ترین مشکل، مسئله ی جنگ است. تاریخ نشان می دهد جنگ نیز مثل شیوه ی حکومت یا مالیات از اختراعات انسان است. و می دانیم وقتی قومی به اختراعی دست یافت، تا زمانی که مردم به اختراع دیگری دست یابند که به نظرشان از اختراع قبلی برتر باشد، همچنان از اختراع نخست استفاده می کنند. 
اقوامی که دارای تمدنی در سطح تمدن اسکیموها بودند- یعنی به صورت دسته های کوچک می زیستند و تمام توانایی خود را صرف ادامه ی حیات می کردند- می بایست راهی برای حل اختلاف میان دو مرد نیرومند که در داخل یک گروه به مبارزه بر می خاستند پیدا کنند. آنان می بایست مقرراتی وضع کنند تا بتوانند مسئله ی قتل کسی به دست دیگری را حل کنند و کسی را که به راستی مایه ی دردسر و زحمت گروه است از میان بردارند (در این موارد اسکیموها شخص مقصر را در صورتی که همه ی گروه رأی به خطرناک بودن او می داد، به قتل می رساندند.) اما جنگ را نمی شناختند و موقعیتی پیش نمی آمد که اعضای یک گروه با پیروی از مجموعه ی مقرراتی که در کلمه ی جنگ خلاصه می شود با اعضای گروه دیگر به زد و خورد بپردازند... اما اسکیموها به دلیل آن که مفهوم جنگ را نمی شناختند، مفهوم صلح یعنی عدم جنگ را نیز درک نمی کردند. 
میان سرخ پوستان دشت، جنگ به مفهوم واقعی آن وجود داشت. سرخ پوستان دشت اغلب اسرای جنگی را به عنوان اعضای قبیله ی خود می پذیرفتند اما این ذهنیت وجود نداشت که قبایل دیگر را فتح کنند تا بتوانند ملت بزرگتری ایجاد کنند؛ ولی مفهوم اتحاد داوطلبانه را می شناختن و از آن برای برقراری صلح میان قبایلی که در گذشته با هم در جنگ بودند استفاده می کردند...
... برخلاف سرخ پوستان، ملت های اروپایی نیازی نمی دیدند برای نمایش دادن مردانگی خویش جگ برپا کنند. اروپاییان برعکس برای به دست آوردن سرزمین های تازه یا دفاع از سرزمین خود و به خاطر اعتقادات مذهبی شان می جنگیدند. اما هدف همه ی این گروه ها از جنگ برپا کردن جامعه ای بود که دیگر به جنگ نیاز نیفتد...
... انسان تا به امروز موفق نشده است جهانی ایجاد کند که صلح هر کشوری برای همه ی کشورها اهمیت داشته باشد، جهانی که همه ی کشورها بدانند در صورت عدم توانایی آنها در برقراری صلح، تمامی بشریت به خطر خواهد افتاد. 
نخستین و بنیادی ترین مسئله، مسئله ی از میان برداشتن جنگ است. اما موفقیت ما در این زمینه تا ندازه ای بستگی به این دارد که بتوانیم همراه با از میان برداشتن جنگ، دشواری های دیگری را نیز از سر راه برداریم. زیرا اقوام جهان زمانی انرژی و تخیل لازم برای برداشتن گام های بعدی در حل مسائل جهان را خواهند داشت که علاقه ی لازم به زیستن را داشته باشند و باور کنند تمدن بشری ارزش آن را دارد که برای زنده نگاه داشتنش تلاش کنند.

- دومین مسئله ی بزرگ پیدا کردن راهی است تا از آن راه بتوانیم دست آوردهای اقوامی مثل اروپای شمالی و جزایر بریتانیا و ایالات متحده و کانادا را در دسترس همه ی اقوام جهان قرار دهیم. زیرا امروزه تنها در این کشورهای ثروتمند است که همه به راستی از مراقبت های پزشکی، غذا و آموزش کافی برخوردارند. اما همراه با افزایش دانش ما، آرمان های ما نیز فراتر رفته اند. امروز دیگر هیچ کس در جهان، نه سیرها و نه گرسنه ها، هیچ کدام گرسنگی کسی را در هیچ کجای جهان نمی پذیرند. 

- سومین مسئله این است که چگونه می توان همه ی تحولات تازه و شگفت انگیز را به اطلاع همه ی مردم جهان رساند؟
 انسان باید بیاموزد جهان را به گونه ای سازماندهی کند که اقوام مختلف بتوانند بدون توسل به جنگ، رقابت ها و دشواری های شان را حل و فصل کنند، و روش هایی در پیش گیرد تا کشورهای غیر صنعتی به مسیر کلی تمدن جهانی بپیوندند و از مزایای علم و صنعت برخوردار شوند، و مردم جهان به نحوی آموزش ببینند که خود بتوانند در همه ی عمر به آموختن ادامه دهند. "

  • چ.الف
" کلّ تمدن انسان را که نگاه می کنیم، می توانیم سه روند را ببینیم که پیوسته در حال فعالیت و تأثیرگذاری در عرصه ی تمدن اند. نخستین روند عبارت است از شریک شدن تدریجی اقوام در همه ی دستاوردهای انسانی، تا به جایی برسیم که این دستاوردها، مثل ایده ی خانواده که میان همه ی اقوام مشترک است، به همه ی بشریت تعلق گیرد. دومین روند عبارت است از پیشرفت هایی که یکایک تمدن ها هر کدام به نوبه ی خود در زمینه ی توانایی انسان در استفاده از انرژی و مهار جهان پیرامون خود کرده اند تا به تدریج نیروی ماشین جایگزین نیروی جانوران اهلی و دست های خالی انسان شود. سومین روند عبارت از توالی شکل های مختلف دینی و هنرس و فلسفی است، که هر کدام به نوبه ی خود به غنای فرهنگی جهان کمک کرده، سپس جای خود را به شکل تازه ای می دهند که با شکل پیشین متفاوت است و قابل مقایسه با آن نیست. "

  • چ.الف
" هر شاخه ای از هنر را که در نظر بگیریم، خواه موسیقی یا کنده کاری یا نمایش یا رقص یا نقاشی در سیر تمدن ها افت و خیزهایی داشته است. در تاریخ طولانی هر تمدن، می توان مکان یا زمانی را یافت که در آن هنر خاصی توسعه یافته است و در همان حال همه یا برخی از هنرهای دیگر به فراموشی سپرده شده اند. در بسیاری از موارد به دوره های خاصی از تمدن بر می خوریم که عصر طلایی نام دارند. در این دوره ها بسیاری از هنرها با هم پیشرفت کرده اند و موسیقی، شعر، نقاشی و نمایش در یک زمان واحد شکوفا شده اند. این دورهای تاریخی را هم در تاریخ اقوام ابتدایی می توان یافت و هم در تاریخ کشورهایی مثل یونان یا ایتالیا و یا انگلستان. "

  • چ.الف
" می توان تجسم کرد که نخست انسان شروع به استفاده از استخوان و چوب و سنگ و صدف کرده است و به خاک صیقلی رسیده است و سرانجام به فلزات مختلف -طلا، قلع، مس، مفرغ، آهن، فولاد آبدیده و آلیاژهای (مخلوط چند فلز) جدید- دست یافته است. از روزگاری که انسان برای تأمین انرژی مورد نیاز، از پشت و دست و پاهای خویش استفاده می کرده است، به زمانی می رسیم که این انرژی به وسیله ی جانوران یعنی اسب و الاغ، سگ، ورزا و شتر، گوزن شمالی و لاما تأمین می شده است و بعدها به وسیله ی نیروی باد و آب، و در دوره های بعد این انرژی به وسیله ی ماشین هایی تأمین شده است که با سوزاندن چوب و زغال سنگ و نفت از انرژی ذخیره شده ی درون زمین بهره برداری می کرده اند؛ و سرانجام در عصر ما است که انسان آموخته از انرژی اتمی و انرژی خورشیدی نیز بهره برداری کند. یا می توان پیشرفت انسان را در زمینه ی زبان و خط دنبال کرد و دورانی را به یاد آورد که زبان تنها وسیله ی گفت و گو بود و شیوه ای برای ثبت گفتار اختراع نشده بود؛ و سپس به مرحله ای می رسیم که انسان با استفاده از دسته های ترکه، زمستان شماری می کرد؛ یا طناب گره خورده، که به انسان کمک می کرد تا تعداد اقلام شمارش شده یا بخش هایی از یک پیام را به خاطر بسپارد، یا به کمک چند تصویر می توانست داستان یا پیامی را به دیگران بفهماند. در مرحله ی بعد، انسان پی برد که همیشه می تواند یک تصویر ذهنی را با یک تصویر عینی نشان دهد یا علامت خاصی را به جای یک صدا بگذارد. و چنین شد که آدمیان توانستند اندک اندک خط را اختراع کنند و بنویسند.
اگر چند سلسله مراتب از این دست ترتیب دهیم، پی می بریم که همه ی تمدن های بزرگ جهان از این گونه اختراعات داشته اند و یا به نحوی از این اختراعات سود برده اند. "

  • چ.الف
" به نظر می رسد تمدن با مفهوم امروزی آن حدود پنج هزار سال قبل آغاز شده است. امروزه برای به دست آوردن تصویری از تمدن های اولیه، مجبوریم شهرهای مدفون را از زیر خاک بیرون بکشیم و تقریبا به طور کامل به نتایج این حفاری ها متکی باشیم."

  • چ.الف