چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زمینه فرهنگ شناسی» ثبت شده است

" فرهنگ عبارتست از اعتقادات، رسوم، رفتار، فنون، سیستم تغذیه و بالاخره مجموعه آنچه که فرد از جامعه ی خود می گیرد. یعنی مجموعه ای که نتیجه ی فعالیت ها و ابداعات شخص او نیست، بلکه به عنوان میراث گذشتگان از راه فراگیری مستقیم و غیر مستقیم به او منتقل می شود. "

  • چ.الف
" به نظر "مارگارت مید"، "فرهنگ، پذیرشی از مجموع رفتارها و اعمال موجود در یک جامعه است که اعضا و افراد آن، با ضوابطی مشترک، تمامی آن را به کودکان خود و قسمتی از آن را به مهاجرینی که به عضویت جامعه درمی آیند، منتقل می سازند. "

  • چ.الف
" "گی روشه" فرهنگ را عبارت می داند از: " مجموعه ی به هم پیوسته ای از اندیشه ها و احساسات و اعمالِ کم و بیش صریح که به وسیله ی اکثریت افراد یک گروه پذیرفته شده است و برای این که این افراد، گروهی معین و مشخص تشکیل دهند، لازم است که آن مجموعه ی به هم پیوسته، به نحوی -در عین حال عینی و سمبلیک- مراعات گردد. "

  • چ.الف
" تعریف "تایلر" که در سال 1871 در کتاب "فرهنگ ابتدایی" آمده، به عنوان تعریفی جامع و مانع معروف است: " فرهنگ، مجموعه ی پیچیده ایست که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره تمام عادات و رفتار و ضوابطی است که فرد به عنوان عضو جامعه، از جامعه ی خود فرا میگیرد. و در برابر آن جامعه، وظایف و تعهداتی را بر عهده دارد. "

زمینه فرهنگ شناسی
  • چ.الف
" دیدگاه های مختلف فلسفی، دینی، اجتماعی، روانشناسی در متمایز ساختن انسان از سایر حیوانات، هر یک توصیفی را چون: "انسان حیوانی است ناطق"، "انسان حیوانی است دین دار"، "انسان حیوانی است اجتماعی"، "انسان حیوانی است که می تواند بخندد" و ... عرضه نموده اند و بالاخره انسان شناسی و به ویژه مردم شناسی، او را با "انسان حیوانی است با فرهنگ" توصیف می کند. "

زمینه فرهنگ شناسی
  • چ.الف
" واژه ی کولتور (در زبان فرانسوی ) و کالچر ( در زبان انگلیسی ) با اصطلاح فرهنگ به مفهومی که در انسان شناسی به کار می رود، معادل است.
کولتور از نظر ریشه ی لغوی به معنی کشت و زرع است و امروز نیز مشتقاتی از این کلمه به معنی کشت و زرع به کار می رود. در ادبیات فرانسه، معنی این کلمه از پرورش گیاهان، به پرورش حیوانات و بالاخره پرورش انسان تعمیم یافت.
این اصطلاح در اوایل قرن نوزدهم به وسیله ی انسان شناسان، مفهوم دیگری یافت.
با ورود مفهوم کولتور به وسیله ی جامعه شناسان و مردم شناسان در ادبیات و زبان عربی، اصطلاح "ثقافه" را دانشمندان علوم اجتماعی ِ عرب، معادل آن قرار دادند. این لغت از ریشه ی ثقف، یثقف، ثقافه به معنی آموختن، ماهر شدن و یافتن آمده. "

زمینه فرهنگ شناسی
  • چ.الف
" در ادبیات فارسی، اصطلح فرهنگ، بر حسب زمان و مورد (قبل و بعد از اسلام) با مفاهیم مختلف به کار رفته است که برای آشنایی با مفهوم یا مفاهیم و روشن شدن تعریف یا تعاریف آن، چند نمونه ذکر می شود:

الف- به معنی دانش و حرفه و علم: در متن "پندنامه آتورپات اسپنتامان" آمده است: " به خواستاری فرهنگ کوشا باشید، چه فرهنگ، تخم دانش است و بَر ِ آن خرد است و خرد، آرایش دو جهان است. و درباره ی آن گفته اند که فرهنگ اندر فراخی، پیرایه و اندر شگفتی (سختی )، پانه (نگهبان) و اندر آستانه (مصیبت)، دستگیر و اندر تنگی، پیشه است. "

ب- در کارنامه ی اردشیر پاپکان، به معنی فنون و ورزش ها آمده است.

ج- فردوسی واژه ی فرهنگ را به معنی و مترداف با دانش و هنر می داند.

د- در قابوسنامه، از ادبیات قرن پنجم، واژه ی فرهنگ مترادف با هنر و به معنی "آموختن" و "به کار بستن" آمده است.

هـ - در کتب لغت، معانی متعددی برای فرهنگ آمده است، مثلاً در "برهان قاطع" آمده: " بر وزن و معنی فرهنج است که: علم و دانش و عقل، ادب و بزرگی و سنجیدگی، کتاب لغت فارسی، نام مادر کیکاووس، شاخ درختی که در زمین خوابانیده و از جای دیگر، سربرآورند و کاریز آب را نیز گفته اند؛ چه "دهن فرهنگ" جایی را گویند از کاریز که آب بر روی زمین آید.

و - با شروع تعلیم و تربیت جدید در ایران، واژه ی فرهنگ به معنی آموزش و پرورش به کار رفت و در کتب و مقالاتی که در این زمینه از زبان های انگیسی و فرانسوی ترجمه یا اقتباس گردید، واژه ی فرهنگ در برابر کلمه ی "ادوکاسیون - Education " به کار رفت و همچنین وزارتخانه ای که به امر تعلیم و تربیت می پردازد، از وزارت معارفه به وزارت فرهنگ تغییر نام یافت و امروزه نام آن وزارتخانه با وجود اینکه از فرهنگ به " وزارت آموزش و پرورش" تغییر یافته ولی اصطلاح "فرهنگیان" منحصراً به آموزگاران و دبیران و یا به طور کلی به کارمندان وزارت آموزش و پرورش اطلاق می شود.

ز- در زبان و بیان روشنفکران، اصطلاح "بافرهنگ"، مترادف با کلمات "مبادی آداب"، "اهل مطالعه"، "خوش مشرب" و بالاخره آشنا به آداب و رسوم خواص و اشراف به کار می رود و بالطبع کسی که فاقد این خصوصیات باشد، "بی فرهنگ" نامیده می شود.

ح - اصطلاح فرهنگ اسلامی که در سالهای اخیر و خصوصاً بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در آثار علمادی دین و روحانیان رواج یافته و نیز در کتب درسی که تحت این عنوان منتشر شده، غالباً به معنی بینش و اصول و فروع دین و مسائل فکری و نظری در معتقدات اسلامی است و معادل اصطلاح "معارف اسلامی" به کار می رود و در بیان "فرهنگ اسلامی" بیشتر بر ایدئولوژی تکیه می شود. "

زمینه فرهنگ شناسی

  • چ.الف
" فرهنگ، واژه ای فارسی و مرکب از دو جزء "فر" و "هنگ" است: "فر" پیشوند و به معنی جلو، بالا، بر و پیش آمده. "هنگ" از ریشه ی اوستایی "تنگا- Thanga " و به معنی کشیدن و سنگینی و وزن می باشد.
این واژه ی مرکب که از نظر لغوی، به معنی بالاکشیدن، بر کشیدن و بیرون کشیدن است، هیچگاه در ادبیات فارسی به مفهومی که برخاسته از ریشه ی کلمه باشد، نیامده است.
لازم به یادآوری است که در مردم شناسی، ریشه یابی واژگان و معنای لغوی کلمات مد نظر نیست، بلکه مفهوم و استنباطی که مردم از یک واژه دارند، مورد مطالعه قرار می گیرد. "

زمینه فرهنگ شناسی
  • چ.الف
" وسعت قلمرو فرهنگ، به وسعت حیات اجتماعی انسان است و شامل تمامی ذخایر و میراثهای اندیشه و دست انسان از آغاز تا به امروز. این قلمروی تقریباً نامحدود، ممکن است دانسته یا ندانسته، این تصور را به وجود آورد که می توان به شرح حال و مونوگرافی و سفرنامه عنوان "فرهنگ" داد. درست است که اینگونه مباحث با فرهنگ بیگانه نیست ولی در موارد زیادی، با موازین و تعاریف فرهنگ و طبقه بندی عناصر فرهنگی، فرسنگ ها فاصله دارد. "

زمینه فرهنگ شناسی
  • چ.الف
" با توجه به قلمروی گسترده ی تعاریف فرهنگ، امروزه در همه ی زمینه های علوم انسانی، هر پژوهش و نگرشی نیازمند شناخت کلی مراحل و تحولات فرهنگی است:

باستان شناسانی که ردپای مدنیت گذشته را در دل خاک می جویند،
جغرافیادانانی
که عوامل تغییر دهنده ی سطح زمین و مناطق مسکونی و نیز تلاش های انسان را در مساعد ساختن محیط زیست مطالعه می کنند، زبان شناسانی که با تحقیق درباره ی لغات و ترکیب عبارات و اشارات ِ یک زبان، مراتب خویشاوندی و مبادلات و مناسک اعتقادی قبیله ای فراموش شده را رهنمون می شوند،
تاریخ نگارانی که با جستجو در اسناد و تحلیل رویدادهای گذشته، غبار فراموشی را از دفتر زمان می روبند،
روان شناسانی که در رفتار افراد جامعه و چگونگی واکنش آنان را در برابر پدیده ها می سنجند،
حقوقدانانی که به مطالعه ی مقررات سنتی و سیر پیدایش شایست و نشایست ها و احیاناً اثر آنها بر "قوانین موضوعه" می پردازند،
جمعیت شناسانی که به تحقیق درباره ی زایش و مرگ افراد جامعه و مهاجرت ها و عوامل طبیعی و انسانی و ارتباط آن با کاهش و افزایش جمعیت و برنامه ریزی های مربوط به آن همت می گمارند،
اقتصاددانانی که پیرامون مراحل و تحول تولید و نحوه ی تملک و توزیع وسائل و فرآورده ها تحقیق می کنند،
جامعه شناسانی که نهادها و نظام های اجتماعی و تحولات سیاسی و مناسبات اقتصادی و خصوصیات اعتقادی جامعه را بررسی کرده و بر اساس شناخت آن، برنامه ریزی می کنند،
و بالاخره مردم شناسانی که سنت های قومی و نظام های خویشاوندی و سیر تکوینی و تحولی دستاوردهای فکر و فنی و تجربی انسان را می شناسند و می شناسانند، همه و همه، فرا راه پژوهش های خود، به پرتوی از روشنایی چراغ فرهنگ شناسی نیازمندند و در این چهارچوبه است که می توان برشی از تلاش ها و دستاوردهای مادی و غیرمادی انسان را با سنگ محکی علمی مورد آزمایش و شناسایی قرار داد. "

زمینه فرهنگ شناسی
  • چ.الف