چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معبد» ثبت شده است

" مجموعه چند عنصر که در یک موضوع مشترک کارکردشان در یک جهت و به یک منظور باشد، یک ترکیب فرهنگی را تشکیل می دهد. مثلا بارسنز در مطالعه "ترکیب فرهنگی" قبائل پوئه بلو* عناصر تشریفات مذهبی را بدین نحو تقسیم بندی می کند:
۱- دعا و قربانی شامل: ذکر، چوب های دعا، آرد و غذای مقدس.
۲- وسایل متبرکه شامل: ماسک، تصویر و سنگ های تبرک.
۳- مناسک شامل: آواز و رقص مذهبی، مسابقات، روزه، تطهیر.
۴- مکان تشریفات شامل: معبد، جهات انجام مراسم، جای وسایل موسیقی، اعداد مقدس. 
در مورد ترکیب فرهنگی اطاق غذاخوری، عناصر زیر یادآوری می شود:
۱- ظروف و وسایل غذاخوری.
۲- انواع غذاهای متداول.
۳- آداب غذا خوردن و تعارفات و تشریفات.
این عناصر و ترکیب ها می تواند بنا بر سلیقه و دیدگاه محقق تغییر یابد و این اجزا و تقسیم بندی ها را در همه ی تحقیقات فرهنگی می توان در نظر گرفت."

* از قبایل سرخ پوست




  • چ.الف
" در تاریخِ دینیِ قوم آریایی در اروپا، پرستش درختان نقش مهم بازی کرده است. این طبیعی ترین امر است، زیرا در آغاز ِ تاریخ، اروپا پوشیده از جنگل های عظیم ِ ماقبل تاریخ بود که پهنه های بی درخت در میان آن شاید مثل جزیره هایی در میان اقیانوسی سبز به نظر می آمده اند. 
"گریم" با بررسی ِ واژه هایی که در زبان تیوتُنی ( از اقوام قدیم اروپای شمالی، شامل ژرمن ها و آلمان ها) برای "معبد" هست، نشان داد که احتمال دارد بین آلمان ها، قدیم ترین معبدها جنگل های طبیعی بوده باشند که در ضمن آن، تحول آتیِ سبک گوتیک در معماری کلیسا را نیز به پرستش درخت در دوران قدیم نسبت می دهد. به هر صورت، درخت پرستی در میان همه ی خاندان ها ی بزرگ اروپایی از تبار آریایی کاملاً مصداق ارد. بین سلت ها، بلوط پرستی ِ درویدها برای همه آشناست و واژه ی قدیم شان برای معبد در ریشه و معنی، ظاهراً با Nemus لاتین، به معنی ِ بیشه زار و درختستان که هنوز در نام Nemi به جا مانده است، یکی است. بیشه زار های مقدس بین آلمان های باستان متداول بود و درخت پرستی در بین اخلاف آنان امروزه کم و بیش منسوخ گشته است. "

شاخه ی زرین
  • چ.الف
" تپه های آلبان ِ ایتالیا، کوه های آتشفشانی تیز و زیبایی است که به ناگاه از کامپانیا سر بر می کشند و روم در چشم اندازشان قرار می گیرد. این رشته کوه، آخرین رشته ی فرعی است که از جبالِ آپنین رو به دریا جدا می شود. دو دهانه ی آتشفشانی ِ به جا مانده را اکنون دو دریاچه ی زیبا پُر کرده است: دریاچه ی آلبان و خواهر کوچکترش نِمی. 
دریاچه ی نِمی هنوز در دنج عتیق خود، در بیشه زار غنوده است. اینجا، درست در میانه ی تپه های جنگلی، در زیر شیب تندی که اکنون دهکده ی نِمی بر فرازش جای دارد، "دیانا" الهه ی بیشه زاران، معبدی کهن و مشهور داشت که زایران از همه ی نقاط لاتیوم، بدان روی می آوردند. آنجا بیشه زار مقدس ِ دیانا نمورنسیس، یعنی دیانای بیشه زار نامیده می شد. 
اما این معبدِ باستانی ِ الهه ی جنگل، فقط در محیط و اطراف طبیعی اش همچنان نمونه یا مینیاتوری از گذشته نبود. تا زوال امپراتوری روم، در آنجا مراسمی برگزار می شد که گویی ما را به یکباره از تمدن به وحشیگری انتقال می دهد. در این بیشه ی مقدس درختی می رویید که در اطراف آن، هر وقت از روز و شاید شب ها نیز می شد شبح ترسناکی را در حال گشت دید. شمشیری آخته به دست و محتاطانه نگرانِ دور و بر، گویی منتظر بود که هر لحظه دشمنی بر او حمله آورد. او کاهن بود و در عین حال قاتل نیز بود. مردی که وی انتظارش را می کشید، می بایست دیر یا زود او را بکُشد و به جای او کاهن معبد شود. قانون معبد چنین بود. نامزد ِ کهانتِ محراب، فقط با کشتن کاهنِ فعلی می توانست جای او را بگیرد، و تا زمانی که خود نیز به دست فردی قوی تر یا مکّار تر کشته نشده بود، کهانت را بر عهده داشت. "


  • چ.الف

خلاصه ای از مقدمه ی کتاب:


" در تحویل سال ۱۸۵۴، "جیمز جرج فریزر" در آپارتمان کوچکی در برندن پلیسِ گلاسکو، به دنیا آمد. بدین سان، عید سال نو همیشه زادروز او می شد، نکته ای که شاید بعدها در تعمق مجدّانه ی وی در خصوص مراسم سال نو در بسیاری از سرزمین ها تأثیر گذاشته است و از جمله در مورد اسکاتلند معتقد بود که روز عید می بایست با اول نوامبر، آغاز سالِ سلتی، مصادف بوده باشد و به این ترتیب روز هالوین، عید ِ سال نوِ اولیه است که از ارواح و پریان خواسته می شد خیر و برکت را در بقیه ی ماه های سال به مردمان ارزانی دارند. 
او سخت شیفته ی مذهب بود اما نمی توانست به هیچ یک از باورهای مکتبی دل ببندد. در اواخر قرن نوزدهم، این گونه افراد را غالباً آزاد اندیش می نامیدند. 
موضوع کار فریزر، بررسی تطبیقی فرهنگ بود. در عید پاک ۱۸۸۳، جیمز وارْدِ روان شناس، نسخه ای از " فرهنگ بدوی تیلور " را به او امانت داد. تأثیر کتاب آنی بود. شرحِ مضمونی ِ تیلور از خرافات در سر تا سر جهان، اعتقادش به این که غالب رفتارهای امروزین، یادگارهایی از اعصار گذشته اند، گزارش صریح و شکاکانه اش از الهیاتِ عشای ربّانی به منزله ی نوعی جادوی متأخر، از همان آغاز فریزر را مجذوب ساخت و موجب شد تا به مطالعات منظم تری در این زمینه بپردازد و نتیجه ی مطالعات وسیع و گسترده اش در آینده کتاب های زیادی شد از جمله کتابی با عنوان "شاخه ی زرین". 
شاخه ی زرین، یکی از کلاسیک های بزرگ جهان و اساس شعور نوین است؛ با این حال هنوز نمی شناسیمش. این کتاب در زمان خود از کتاب هایی بود که می بایست زیر لحاف و در نور چراغ موشی می خواندند؛ زیرا شاخه ی زرین کتاب خطرناکی بود و هنوز هم هست. این کتاب قدرت برآشوبنگی اش را همچنان حفظ کرده است و امروز هم اثری است که جوهره اش در چالش با نگرش های فرهنگی مرسوم نهفته است. هدف اصلی این کتاب، توضیح قانون عجیبی است که برای جانشینیِ کاهنِ معبدِ دیانا در آریسیا وجود دارد. زمانی که فریزر تصمیم به حل این معمّا گرفت، گمان می کرد که این کار به اختصار و سهولت ممکن است اما خیلی زود دریافت که برای حل و حتی مفهوم ساختن آن، باید بعضی مسایل کلّی دیگر را توضیح داد که بعضی قبلاً به ندرت بررسی شده بودند.
فریزر در جایی از کتاب می نویسد: با ملاحظه ی این رسم و سایر نمونه های مراسمی مشابه، دیگر نمی توان قانونِ جانشینیِ کاهنِ معبدِ دیانا در آریسیا را اسنثنایی دانست. این ظاهراً نمونه ای از یک نهاد شایع و مرسوم است که نمونه های زیاد و بسیار شبیه به آن در آفریقا پیدا شده است. نمی توان گفت این چه قدر حاکی از تأثیر آفریقا بر ایتالیا یا حتی زندگی مردمان آفریقایی در جنوب اروپا است. روابط پیشا تاریخی بین دو قاره هنوز مبهم است و هنوز در مورد آن مطالعه می شود. این را که آیا توضیح من درباره ی این نهاد درست است یا نیست، باید به آینده واگذاشت. من همواره آماده ام تا اگر تفسیری بهتر در این خصوص ارائه شود، آن را کنار نهم. 
فریزر در ۷ ماه مه ۱۹۴۱ می میرد و چند ساعت بعد، همسرش، لیدی فریزر به او می پیوندد. آن دو کنار هم، در گورستان سنت گیلز کمبریج مدفونند. "

  • چ.الف

" می دانیم که روز به روز در ایران این باور قوی تر می شود که تخت جمشید کاخ سلطنتی نیست. نه تنها تخت جمشید، بلکه بناهای دیگری که با آن قابل مقایسه اند مانند قوی قیریلقان قلعه، کاخ شاهی نیستند و معبد هستند. 

مهم ترین دلایل ما در مورد معبد بودن تخت جمشید، به طور خلاصه چنین است: 

۱. هیچ کس بنایی را نمی سازد که نتواند در آن زندگی کند. ساخت تخت جمشید در حدود صد و پنجاه سال طول کشیده است؛ اما معبد را می توان به این شکل و طی چند نسل ساخت، زیرا هر کس به اندازه ی همت و اعتقادش برای آن خدمت می کند. 

۲. هیچ کس گور پدر خود را بالای سر خانه اش نمی سازد. در هر صورت یادآوری مرگ تلخ است. در حالی که می توان در کنار معبد، گور ساخت. معبد حیطه ی خدایان است. 

۳. تخت جمشید آب نداشته است و نمی توان کاخی بدون آب، مخصوصاً برای شست و شو تصور کرد، اما می توان معبد بدون آب تصور کرد، آبِ خوردن و حتی آب ِ لازم برای مراسم را می توان با دست آورد.

۴. تخت جمشید نه جایی به عنوان مستراح دارد و نه حمام، این ها برای کاخ واجب و لازم است. جاهایی را که احتمالاً حمام و مانند آن معرفی کرده اند، چنان نامناسب هستند که به آسانی می توان استدلال های این مورد را رد  کرد، در حالی که معبد می تواند فاقد آب باشد:

شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام / تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده

منطقی به نظر می آید که به معبد هیچ نوع آلودگی نمی بایستی راه یابد. 

۵. بنایی با این حجم سنگ، در تابستان قابل تحمل نخواهد بود، آن هم برای زندگی. به عنوان معبد، مخصوصاً در اجرای مراسم ِ صبح و غروب که موقتی هم هست، می توان آن را تحمل کرد. 

۶. بعید است که اقوام مختلف، هر یک گوسفندی، شتری یا کوزه ای یا مشکی محتوی هرچه باشد، برای کاخ بیاورند و آن را ولو به شکل نمادین نشان دهند. این ها می تواند هدیه به معبد باشد. اگر معبدی مترو پولیتن باشد، هر قوم و پیرو هر آیینی می تواند در آنجا عبادت کند و برای آن هدیه یا قربانی بیاورد.

۷. آقای یحیی ذکاء* نشان داده اند که از تالار سه دروازه ی تخت جمشید (تالار شورا) جهت کارهای نجومی استفاده می شده است. سنگ میانی و سه نشانه ی اطراف آن وسیله ای برای تعیینِ اعتدال ربیعی بوده است. چنین پدیده هایی در معابد دیده شده است. 

۸. نگارنده (علی حصوری) قربانگاه کوچکی در تخت جمشید یافته است که درست جلوی کاخ هـ (H) قرار دارد و به اندازه ای کوچک است که بی شک برای قربانی گاو و گوسفند نبوده است. محل کشتن حتی نیم متر هم نیست، این قربانگاه، فقط برای قربانی پرندگان مناسب بوده است. **

۹. همه ی پدیده های مهم اطراف تخت جمشید و اطراف آن، نام های مقدس دارند؛ مثل کوه رحمت، کوه حسین که نام دو کوه پشت سر هم در تخت جمشید است. بدیهی است که نام های مقدس کهن به نام های مذهبی ِ نو بدل شوند.

۱۰. بعید است کاخی در پای کوه بنا شود، در حالی که ارتباط مذهب با کوه انکار ناپذیر است. کعبه ی زردشت و گور شاهان هخامنشی هم بر بدنه ی کوه است. تخت جمشید از کوه رسته است.
۱۱. عظیم ترین یادمان های مذهبی در جهان ِ باستان، متعلق به مذهب است، کاخ های شاهان نبایستی و نمی توانست برتر از معابد باشد. مخصوصاً در دوره ای که انسان به خدایان مجرد دست یافت، به هیچ وجه نمی توانست با آنان برابری کند و تخت جمشید نمی تواند کاخ باشد. 
۱۲. عناصر مذهبی در تخت جمشید فراوان است. عمده ی پایه ی ستون ها با نیلوفر آبی تزئین شده که نقش مذهبی دارد. جنگ شاه با دشمنی صورت می گیرد که نماد مذهبی است، نیلوفر آبی و درخت مقدس در تخت جمشید فراوان تکرار شده است... "

  • چ.الف