چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

گذر از جادو به مذهب

شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۱۱ ب.ظ
" اگر چنان که جرئت می کنم فرض کنم عصر جادو در همه جا مقدم بر عصر دین بوده است، طبیعی است که باید دید چه عللی بشر را یا دست کم بخشی از آن را، به ترک جادو به عنوان یک اصل ِ ایمان و عمل و به جای آن، توسل به مذهب وادار کرد. 
با احتیاط لازم می گویم که تغییر از جادو به مذهب، احتمالاً با کشف عدم کفایت جادو حاصل شده است. شناخت نادرستیِ و بی ثمریِ جادو آدم های فکورتر را واداشت تا به جست و جوی نظریه ای درست تر درباره ی طبیعت و روشی سودمندتر برای توضیح دادنِ  منابع آن برآیند. هوشمندانِ زیرک تر در آن زمان می بایست دریافته باشند که مراسم جادویی و افسون ها در واقع در نتایجی که از آن ها انتظار می رفت اثری ندارند و اکثریتِ همنوعانِ ساده لوح شان باز معتقدند که دارد. این کشفِ بزرگِ بی اثر بودنِ جادو می بایست انقلابی اساسی، هرچند احتمالاً آرام، در ذهن کسانی که فراستِ صورت دادنش را داشتند پدید آورده باشد. کشف به این منجر شد که انسان برای نخستین بار دریافت که قادر نیست به میل ِ خود در بعضی نیروهای طبیعت که تاکنون فکر می کرد کاملاً تحت اختیار اوست تصرف کند. این اقرار به جهل و ضعف انسان بود. انسان دید که چیزهایی را علت گرفته است که علت نبوده اند و که همه ی کوشش هایش در به کار گرفتن این علت ها بیهوده بوده است. نه که آن آثاری که برای ایجاد کردن شان آن چنان سخت کوشیده بود دیگر خود را نشان ندهند، آن ها ظاهر می شدند اما نه به دست او. باران هنوز بر زمین ِ تشنه می بارید، خورشید هنوز سفر روزانه و ماه سفر شبانه اش را در آسمان انجام می داد؛ در واقع همه چیز بر قرارِ سابق بود، اما حال که با معیارهای پیشین نمی نگریست، همه به نظرش متفاوت بود؛ زیرا دیگر نمی توانست آن توهّمِ خوشایند را به خود راه دهد که اوست که زمین و آسمان را هدایت می کند و اگر دست ناتوانش را از سکّان پس بکشد، کار عظیم آن ها فرو می خوابد. 
اگر این جهان بزرگ بی کمک او یا امثال او به راه خود می رفت، مسلماً می بایست به این دلیل باشد که موجودات دیگری چون خودِ او اما بسیار قوی تر بودند که به چشم دیده نمی شدند و روند طبیعت را در دست داشتند و همه ی رخدادهای گوناگون طبیعت را که او تا کنون فکر می کرد از جادوی او ناشی می شوند صورت می دادند. حالا می فهمید که آنان بودند نه او که طوفان درست می کردند و رعد و برق می ساختند، زمینِ استوار را نگه می داشتند و آنها بودند که در انسان روح دمیدند و زندگی اش بخشیدند یا با قحط و طاعون و جنگ نابودش کردند. اکنون انسان خود را به این موجودات ِ متعال که دخالت شان در همه ی جلوه های عظیم و متنوع طبیعت پیدا بود، نشان می داد و وابستگی اش را به قدرت نامرئی آنان فروتنانه می پذیرفت. 
اما گذر از جادو به مذهب و شناخت ناتوانیِ انسان در تسلط بر روند طبیعت در مقیاس بزرگتر باید تدریجی بوده باشد. انسان نمی توانسته است همه ی آن سلطه ی خیالی اش را بر جهان به یکباره از دست بنهد. جایی که زمانی قمرو سلطنت می نمود، کم کم شاید به زندانی تبدیل می شد، پس هرچه عمیق تر به بی پناهی خود و قدرت موجودات ناپیدایی که به نظرش او را احاطه کرده بودند بی می بُرد. بدین سان مذهب که با تصدیق ِ اجمالی و محدودِ نیروهای فوق بشری آغاز شده بود، با افزایش دانش، عمیق تر می شود و به اعلامِ وابستگیِ تام و مطلق انسان به الوهیت می انجامد؛ آزادمنشی ِ قدیمِ او جا به خاضعانه ترین بندگی در برابر قدرت های مرموز ِ ناپیدا می دهد و عالی ترین فضیلتِ وی، تسلیم در برابر اراده ی آنهاست. 
ردِّ گذر از جادو به مذهب را احتمالاً بتوان در این اعتقاد بسیاری از مردم سراغ کرد که خودِ خدایان در جادو خبره اند، خود را با طلسم و افسون محافظت می کنند و اراده شان را با اوراد و سحر پیش می برند. بدین گونه گفته می شود که خدایان مصری همان قدر به کمک جادو نیاز داشتند که انسان ها، فراتر از همه ایزیس (الهه ی طبیعت و خواهر ازیریس) در جادو و افسون مهارت داشت و سحر و اورادش مشهور بود. در بابل، ائا ( خدای آبهای زیرزمینی و اقیانوس ها) به ابداع کننده ی جادو شهرت داشت و پسرش مردوخ یا مردوک (خدای باروری و آفرینش وخدای اصلی بابل)، این هنر را از پدر به ارث برد. در ادیان ودایی، خدایان اغلب با وسایل جادویی به اهداف خود می رسند. همچنین در اساطیر شمال اروپا می گویند اودین (خدای خدایان در اساطیر مردم اسکاندیناوی) برتری و غلبه اش بر طبیعت را به دانستن علائم جادو و اسامی جادویی ِ همه ی اشیا در زمین و آسمان مدیون بود. بنابر این اعتقاد به جادوگر بودن خدایان ممکن است حامی از گذر از جادو به مذهب باشد. "