چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

چوغ الف

پاره هایی از لا به لای کتاب ها، در زمینه ی مردم شناسی

نویسندگان

۲۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

" دین با این اعتقاد که روند طبیعت انعطاف پذیر یا متغیر است، تضاد اصولی با جادو و هم با علم دارد که هر دو روند طبیعت را راسخ و تغییرناپذیر می دانند.
دین، نخست مستلزم اعتقاد به نیروهای فوق بشر است که جهان را هدایت می کنند و سپس کوشش در خشنود کردن آن نیروهاست؛ ظاهراً دین، روند طبیعت را انعطاف پذیر و متغیر می داند و بر آن است که می توان نیروهای متعالی را که اداره کننده ی جهانند، ترغیب یا وادار کرد که جریان حوادث را به نفع ما از مسیر خود، یعنی مسیری که در غیر این صورت در آن جریان خواهد داشت، منحرف کنند. این انعطاف پذیری یا دگرگونگیِ طبیعت، مستقیماً متضاد با اصول جادو و نیز علم است که هر دو عملِ فرایندهای طبیعت را راسخ و تغییرناپذیر می دانند و بر آنند که منحرف کردن آن از مسیر خود با ترغیب و تمنّا همان قدر ممکن است که با تهدید و ارعاب. تمایز بین دو نگرش مخالف به هستی، پاسخ آن ها به این پرسش خطیر را روشن می کند که آیا نیروهای حاکم بر جهان، هشیار و شخصی اند یا ناهشیار و غیر شخصی؟ دین، به عنوان جلب رضایت نیروهای فوق بشری، به شق اول معتقد است؛ زیرا هر رضایتی متضمن آن است که راضی شونده عاملی هشیار و شخصی باشد که رفتارش تا حدی غیر قطعی است، که می توان وادارش کرد با توسل ِ معقولانه به علائق، امیال یا عواطفش، او را واداشت تا آن را در جهت مورد نظر تغییر دهد. رضایت را هرگز نمی توان از اشیای بیجان و نیز از کسانی که می دانیم رفتارشان در شرایط خاص، قطعی و حتمی است، انتظار داشت. از این رو تا آنجا که دین، جهان را تحت فرمان عوامل هشیاری می داند که می توان به تغییر رأی ترغیب شان کرد، در مخالفت اساسی با جادو و همچنین علم قرار دارد که هر دو معتقدند روند طبیعت، نه با عواطف و هوسِ موجوداتِ شخصی، بلکه با کارکردِ قوانین ثابتی که به طور مکانیکی عمل می کنند، تعیین می شود. در واقع این اعتقاد در جادو ضمنی اما در علمْ صریح است. درست است که جادو اغلب با ارواح سر و کار دارد که عواملی شخصی از نوعی اند که دین بدان معتقد است اما هرگاه که این کار را درست انجام دهد، با آنها دقیقاً به گونه ای رفتار می کند که با عوامل بیجان، یعنی به جای سازش با آنها یا آرام ساختن شان همچون مذهب، آنها را ملزم یا مجبور می سازد؛ به این ترتیب بر آن است که همه ی موجودات انسانی اعم از انسانی یا الهی، در آخرین وهله، معروض آن نیروهای غیر انسانی اند که بر همه چیز حاکم اند، اما با وجود این، هرکس که بداند چگونه با مراسم و طلسم های مناسب اغفال شان کند، می تواند به واکنش وادارشان سازد*. " 

* مثلاً در مصر باستان، جادوگران مدعی بودند که می توانند حتی بزرگترین خدایان را به انجام دادن خواسته های خودشان وادارند و در صورت سرپیچی به انهدام تهدیدشان می کردند. گاهی اوقات بی آنکه به چنین کارهایی نیاز باشد، جادوگر ادعا می کرد که اگر خدا سرپیچی کند، وی استخوان های اُزیریس ( خدای جهان زیرزمینی در دین مصر باستان) را می پَراکَنَد یا افسانه ی مقدسش را افشا می کند. همینطور امروزه در هندوستان، خودِ تثلیثِ بزرگِ هندو، برهما، ویشنو و شیوا، در اختیار جادوگرهایی است که با اوراد و طلسم خود چنین سلطه ای را بر والاترین خدایان، اعمال می کنند و آنان مجبورند خاضعانه هر آنچه که سروران شان یعنی جادوگران دستور دهند، اینجا در زمین یا بالا در آسمان، انجام دهند. در هندوستان مثلی رایج هست به این مضمون که " همه ی جهان، زیر فرمان خدایان است و خدایان زیر فرمان طلسم (مانترا) اند، طلسم برهمن ها، پس برهمن ها خدایان مایند. " 

  • چ.الف
" شاید هیچ موضوعی در جهان وجود نداشته باشد که به اندازه ی ماهیّت دین محل اختلاف نظر باشد و پیدا کردن تعریفی از آن که بتواند همه را راضی کند، آشکارا باید غیر ممکن باشد. منتها، کاری که یک نویسنده می تواند انجام دهد، این است که نخست صراحتاً بگوید که منظورش از دین چیست و سپس آن را به همان معنا در سر تا سر اثرش به کار بَرَد. پس درک من از دین، تسکین و ترضیه ی نیروهای فوق بشری است که هادی و ناظر روند طبیعت و حیات بشر انگاشته می شوند. با این تعریف، دین داری دو عنصر نظری و عملی، یعنی اعتقاد به نیروهایی فراتر از انسان و کوشش در سازش دادن یا راضی کردن آن ها است. از این دو، روشن است که اعتقاد تقدم دارد، زیرا باید به وجود خدایی معتقد بود تا برای خشنود کردنش کوشید. اما اگر این اعتقاد راه به عمل نبَرَد، نه مذهب که صرفاً الهیات است. به قول سن جیمز " ایمان اگر عمل نکند، مرده است، تنهاست." به عبارت دیگر، انسانی که رفتارش را تا حدی به ترس از خدا یا عشق به او تنظیم نمی کند، دیندار نیست. از سوی دیگر، عملِ صرفِ عاری از اعتقادات دینی، نیز دین نیست. دو انسان ممکن است دقیقاً یکسان رفتار کنند و با این حال ممکن است یکی مذهبی باشد و دیگری نباشد. اگر یکی با عشق به خدا یا ترس از او عمل می کند، دیندار است و اگر دیگری با عشق به انسان یا ترس از او عمل می کند، بسته به این که رفتارش مناسب یا مغایر با خیر عام باشد، اخلاقی یا غیر اخلاقی است. بنابراین، اعتقاد و عمل ها یا به زبان الهیات ایمان و عمل، به یک اندازه ضروری ِ دین است و دین بی هر دوی آن ها وجود نمی تواند داشت. اما لازم نیست عمل مذهبی همیشه صورت مراسم به خود بگیرد، یعنی لزومی ندارد شامل نذر و قربانی، نیایش و سایر مناسک خارجی باشد. هدفش رضایت خدا است و اگر خدا خدایی است که با خیریه و محبت و خلوص، بیش از ریختن خون، خواندن سرود و عطرِ بخور خشنود می شود، بندگانش نه با به خاک افتادن در برابر او و با ذکر مناقب او و پر کردن معابدش با پیشکش های گرانبها، بلکه با خلوص و محبت و نیکوکاری با مردم، بهتر می توانند راضی اش کنند؛ زیرا با این کارها تا آنجا که ضعف بشری اجازه می دهد، در واقع طبیعت الهی را تقلید می کنند. این جنبه ی اخلاقیِ مذهب بود که انبیای عبرانی با الهام از کمال مطلوبِ خیر و تقدس الهی از القا کردن آن هرگز خسته نمی شدند. از این رو است که میکاه می گوید: " اوست که خیر را به تو می نماید، ای انسان. و از تو چه می خواهد جز این که درستکار باشی و محبت بورزی و به درگاه خدایت خاضع باشی؟"
به عبارت ساده تر، دین یعنی آرام و راضی کردن ِ نیروهای مافوق بشری که کنترل کننده ی طبیعت و انسان انگاشته می شوند. بدین سان مذهب مرکب از دو عنصرِ نظری و عملی یا ایمان و عمل است و بدون این دو وجود نمی تواند داشت. اما عمل دینی لازم نیست در مراسم آیینی جلوه گر شود، اگر عقیده بر این است که کار خیرْ خدا را خشنود تر می کند، می توان آن را در رفتار اخلاقی نشان داد. "


  • چ.الف